تهران شهری بی‌رؤیا!

حمیده امینی فرد
خبرنگار
آیا تهران همان شهر آرزوهای ما چند میلیون نفری است که صبح‌ها تا چشم‌مان را باز می‌کنیم، تصویر ساختمان‌های بلندش یا آسمان خاکستری معروفش و شاید هم بافت‌های فرسوده یک در میان رنگ شده‌اش، یادمان می‌اندازد که در پایتخت ایران ساکنیم؟ یا نه آلودگی هوای دردسرسازش، ترافیک‌های چند ساعته کلافه کننده‌اش، تصویر کودکان کار خم شده در سطل‌های زباله اش، کارتن خواب‌های در حال چرت زیر پل‌های عابر پیاده‌اش، تصویر تهران را برایمان به یک شهر دور از آرزو تبدیل کرده است؟! اما نه! اگر همین حالا چشم‌مان را ببندیم، تصاویر تلخ همیشگی‌اش را کنار بزنیم، در پشت پرده همه زمختی‌هایش، یک شهر آرمانی آرام خوابیده که زمانی باغ‌هایش، هوش از حواس گردشگرانش می‌پراند! کوهستان شمالی‌اش از تپه ماهورها گرفته تا دره اوین، برند یک شهر رؤیایی بود و این بیست‌و‌هشتمین شهر بزرگ دنیا، در همهمه تمام ناملایمات تاریخی که پشت سرگذاشته، هنوز هم یک شهر پرهیاهوی پرجنب‌وجوش زنده برای ساکنانش است! بسیاری از تهران نشین‌ها حالا به یک سؤال کلیشه‌ای که «آیا حاضرید از تهران کوچ کنید؟» یک جواب مشترک می‌دهند: «ما به این شهر عادت کرده‌ایم، هیچ کجا برای ما تهران نمی‌شود!» با‌وجود این خیلی‌هایمان نمی‌دانیم آرزویمان برای شهری که اغلب مان، به‌عنوان شهر رسیدن به آرزوهایمان انتخاب کرده‌ایم چیست؟ بی‌انصافی نکنیم، «تهران» راه پر دست‌انداز رسیدن به آرزوی خیلی‌هایمان را هموار کرده است! ما از سال‌ها پیش قدم در شهری گذاشته‌ایم که امروز باید در تصویرسازی آینده‌اش، همچنان به رؤیاپردازی‌هایمان ادامه دهیم، باید باور کنیم تهران بی‌رؤیا، یک تهران مرده است!
«آقای مقیسه 40 سال پیش از مشهد به تهران آمده، ازدواج کرده و حالا هم صاحب یک کارگاه تولیدی است. هیچ وقت به آرزوهایش برای تهران فکر نکرده است. یادش که می‌افتد، می‌خواهد همیشه تهران «عید» باشد! بی‌دغدغه از «شاه عبدالعظیم» به «امامزاده صالح» برود و خب یک شهر ارزان بی‌ترافیک خلوت باشد. اما ریزتر که می‌شود، می‌گوید همین که هر روز از یک کوچه تمیز و پر نور رد بشود، برایش کافیست.دیدن سطل‌های کثیف جلوی خانه‌ها، آزاردهنده‌ترین تصویری است که هر روز می‌بیند!»


«خانم کارگر، در شهرری به دنیا آمده، اما تهران را زادگاهش می‌داند. از مهاجرت‌ها به تهران کلافه است، خیلی‌ها را می‌شناسد که از سر ناچاری به حاشیه‌های شهر رفته‌اند و برعکس خیلی‌ها با اینکه زندگی خوبی در شهرهایشان دارند، بازهم به تهران می‌آیند. نگرانی اش خبرهایی‌است که از زلزله می‌شنود. می‌گوید کابوسش زیر آوار ماندن است، در یکی از محله‌های قدیمی تهران می‌نشیند، مستأجر است و آرزویش این است که یک روز برای همه ساکنان تهران، خانه ارزان ساخته شود.»
«خانم فرامرزی، معلم بازنشسته‌ای که سال‌ها قبل از بیجار به تهران مهاجرت کرده و حالا تنها آرزویش این است که هر روز حسرت برگشت به شهرشان را نخورد! می‌گوید کاش اینجا هم مردم نسبت به هم دلسوز بودند. خیلی‌ها را می‌بیند که از کنار زباله گردها و متکدیان، بی‌تفاوت رد می‌شوند، حتی بعضی‌ها شروع به فحاشی می‌کنند، چون دلشان نمی‌خواهد این تصاویر را ببینند، ولی همه این آدم‌ها جزو شهری هستند که دوست دارند یک زندگی آرام داشته باشند اما خودخواهی بقیه این اجازه را نمی‌دهد. دلش می‌خواهد مردم با هم آشتی باشند و به هم لبخند بزنند. دیدن چهره‌های عصبی و اخم کرده که همیشه برای رسیدن به مقصدی عجله دارند، تلخ‌ترین تصویری است که او این روزها از تهران می‌بیند.» آقای شکری، استاد دانشگاه می‌گوید: «از دیدن تابلوهای تبلیغاتی فراری‌ام. از این همه پاساژ‌های لوکس، رستوران‌های گران، این همه بانک، شرکت‌های بیمه که پشت هم صف کشیده‌اند. دلم یک شهر یکدست می‌خواهد. نه اینکه به هرکجایش می‌روی با هزار تناقض روبه‌رو شوی. آرامش ما آدم‌های معمولی، سهم سرمایه دارانی شده که فقط می‌سازند و پول روی پول می‌گذارند. این همه خودرو، این همه شلوغی، تکلیف عابران چیست؟ دوست دارم در یک شهر پر از پیاده رو و پارک و فضاهای باز قدم بزنم. این آرزویی است که بعید است محقق شود چون در تهران پول حرف اول را می‌زند.»
آرزو همان چشم اندازی برای آینده شهر است
حسین ایمانی جاجرمی، جامعه شناس معتقد است که آرزو کردن شهروندان برای شهرشان، موضوع جدید و عجیبی نیست. به گفته او در واقع «آرزو»همان چشم‌اندازی است که درباره آینده شهر یا محله صحبت می‌کند و از مردم می‌خواهد تا تصوراتشان را نسبت به محل زندگی‌شان بگویند. مثلاً در یکی از شهرهای هلند، برنامه ریزان شهری برای تدوین یک برنامه 20 ساله از مردم خواستند تا تصوراتشان را بنویسند، اما این کار راحتی نبود، مردم مشارکت نمی‌کردند، بنابراین عینک‌های تلقی رنگارنگی درست کردند تا وقتی مردم روی چشم‌شان می‌زنند، تصور بهتری نسبت به آینده داشته باشند.
«در تهران با توجه به اینکه ما مردم درون‌گرایی هستیم که از نظر ذهنی و فکری بیشتر به درونمان پناه می‌بریم و اتفاقاً داده‌های سرمایه اجتماعی هم نشان می‌دهد که اعتمادمان از نوع ضخیم است، یعنی بیشتر با آشنایان در ارتباطیم و فضای عمومی را یک فضای جدید می‌بینیم، پس مشارکت مردم نیاز به بسترسازی، اقدامات مقدماتی و توانمندسازی دارد وگرنه مردم نمی‌توانند به راحتی تصویرسازی کنند، قطعاً متخصصان و صاحبنظران می‌توانند مشارکت کنند، اما در این فرآیند نظر شهروندان عادی مهم‌تر است.»
او با بیان اینکه برای انتخاب یک شهر خوب، معیارهای جهانی وجود دارد، ادامه می‌دهد: «در گزارش‌های متعدد از رتبه جهانی تهران از نظر شاخص‌های متعددی که برای یک شهر خوب پیش‌بینی شده، معمولاً پایتخت جزو شاگرد تنبل‌هاست. این شاخص‌ها از نظر شهر دوستدار محیط‌ زیست، تا سهم حمل‌ونقل عمومی، انرژی‌های تجدید پذیر و شهر پیاده محورمتغیر است و عمدتاً ملبورن و وین جزو شاگرد زرنگ‌ها هستند. بنابراین معیار برای مقایسه و رقابت وجود دارد. اما ما به‌جای «آرزو»، بیشتر به «نوستالژی» پناه می‌بریم و مدام به‌دنبال تداعی گذشته هستیم و مثلاً حسرت میدان توپخانه و لاله زار را می‌خوریم. چرا؟ چون داده‌های سرمایه اجتماعی که در سال 97 انجام شده هم نشان می‌دهد که 62.3 درصد از ایرانی‌ها از نظر شاخص امید به آینده، معتقدند که وضعیت‌شان در آینده بدتر می‌شود. بنابراین مردمی که به‌ گذشته چسبیده‌اند، سخت می‌توانند درباره آینده نظر بدهند. البته همیشه این‌طور نبوده و اتفاقاً در دوره پهلوی، با نفی گذشته به‌دنبال ساخت آینده بودند.»
«به گفته او، برای تصویرسازی درست برای آینده باید تهران را در سطح محله و حتی واحدهای همسایه‌ای و نه یک کلانشهر دید.
آرزوها باید در طرح توسعه‌ای شهر دیده شوند. بخشی از کار برنامه‌ریزان شهری گفت‌و‌گو با مردم است که باید با منابع و امکانات شهر پیوند بخورد.»
ارتباط مستقیم  معماری وشهرسازی  با سلامت روان شهروندان
تهران را از نظر سلامت روان چگونه شهری می‌بینید؟ دکترامیرحسین جلالی ندوشن، روانپزشک، به این سؤال این‌طور پاسخ می‌دهد: «معماری و شهرسازی و فضاهای کالبدی شهر ارتباط مستقیمی با سلامت روان شهروندان دارند. در شهرهای مدرن، پارامترهایی را در نظر می‌گیرند که از آسیب‌های اجتماعی و روانی در شهرها جلوگیری کنند. باور من این است که تهران تنها یک شهر نیست بلکه مجموعه‌ای از چندین شهر بزرگ است که درگیر موضوعات زیادی مثل ترافیک، محیط‌ زیست، نابرابری‌های اجتماعی و حاشیه نشینی است و از نظر شاخص‌های سلامت روان با مشکلات جدی روبه‌رو است.
بنابراین به جای آرزوهای فانتزی که امکان تحقق‌شان هم وجود ندارد باید به سراغ حل این مشکلات برویم. شهرداری و شورای شهر می‌توانند نقطه اتصال همه نهادها و سازمان‌های پراکنده‌ای باشند که در این موضوعات نقش دارند. این اتفاق مهمی است که از نظر اداری و اجتماعی می‌تواند تحولاتی را در شهر و بویژه سطح محلات ایجاد کند.مثل نهادهای متعددی که در حوزه‌های اجتماعی و آسیب‌ها متولی هستند، اما سازمان یکپارچه‌ای وجود ندارد که بتواند از این سردرگمی و موازی کاری جلوگیری کند».
او ادامه می‌دهد: « در یک پیمایش ملی از سلامت روان شهروندان تهرانی این نتیجه به‌دست آمد که تهران در مقایسه با سایر شهرها رتبه پایین تری دارد. مثلاً تجربه اختلالات روانی طول عمر اگر در ایران 23 تا 27 درصد بود، در تهران بیش از 30 درصد گزارش شده است یا درباره آمار طلاق و اعتیاد که براساس آمارهای رسمی، تهران وضعیت بدتری دارد، درحالی که با توجه به جمعیت و پایتختی تهران، اولویت سلامت روان باید با این کلانشهر باشد».