پاي تله‌فيلم به جشنواره فجر باز شد

شيشليك ساخته 
محمد‌حسين مهدويان
كمدي روحوضي 
با دورهمي بي‌سروته
فيلمسازي كه با فيلم‌هاي «ايستاده در ِغبار» و «ماجراي نيمروز» و «لاتاري» و... نشان داد كه كارگردان خوش قريحه‌اي است و به خوبي مي‌تواند اجرا و كارگرداني مثال‌زدني داشته باشد، حالا براي اولين‌بار قرار بوده يك كمدي بسازد. زوج رضا عطاران و پژمان جمشيدي هم براي طنزآفريني انتخاب شده‌اند اما مشكل اساسي فيلم اينجاست كه اگر خلاقيت فردي اين بازيگران نبود، فيلم چيزي براي عرضه نداشت.
 مثلا توجه كنيد اين دو در كارخانه با نام پشم ايران كار مي‌كنند كه قرار است مثلا همين نام و تاكيد مدام روي آن طنز ايجاد كند! يا در يكي از مصاحبه‌هايي كه خبرنگاران معمولا در اطراف و حومه شهر مي‌گيرند، عطاران در مقام سخنگو شروع مي‌كند به تعريف از نعمت‌هايي كه روستا دارد و به طور موازي در تدوين، برعكس اين نكته را مي‌بينيم. مثلا مي‌گويد آب داريم به اندازه كافي و تصوير كات مي‌خورد به موقعيتي كه از قحطي آب خبر مي‌دهد. يا مي‌گويد برق فراوان داريم، كات مي‌شود به قطع شدن هر شب برق در محله و به همين شكل مي‌خواهد شعارهاي روي ديوارها را كه بعدا از طرف رييس شركت با صدايي بلند گفته مي‌شود را، عينيت ببخشد اما در اين موقعيت‌هاي فاقد خلاقيت. گره اصلي ماجرا اينجاست كه دختر كودك خانواده حرف از شيشليك زده و تمام محله و مدرسه بسيج شده‌اند كه چه كسي شيشليك خورده است وقتي در شعارها گفته مي‌شود ما همه‌چيز داريم! 
فيلم يكي به نعل مي‌زند و چند تا به ميخ! و مثلا قرار بوده كمدي هجوآلود شود كه در خوشبيناته‌ترين حالت به كمدي‌هاي روحوضي شبيه است و دورهمي‌هاي بي‌سر و ته. 
از لحاظ اجرايي فيلم نه فرم بصري مطلوبي دارد و نه تدوين خوش ريتمي و از نظر بازيگري نيز، بازيگران شمايل ثابت خود را تكرار مي‌كنند و از لحاظ محتوايي هم اوج گره‌گشايي اخراج پدر‌ي است كارگر كه به دخترش شيشليك داده است! و علت اخراجش هم همين است! اين ديگر چه منطق و استدلالي است؟!
از لحاظ فيلمنامه، امير‌مهدي ژوله، طنزهاي نود شبي را با شوخي‌هاي اينستاگرامي و تلگرامي تركيب كرده و يك معجون عجيب و غريب به مخاطب ارايه كرده است كه از هر طرف نگاه كني شخصيت‌ها و موقعيت‌ها نه طولي دارند و نه عرضي و نه عمقي‌.
موقعيت‌ها مدام تكرار مي‌شوند و مدام قرار است به استبداد در زمان‌ قديم تاكيد شود. همين و ديگر هيچ! فكر كنيد اوج طنز فيلم قرار‌ بوده‌ اين باشد كه هر جا عطاران و جمشيدي همديگر را در آغوش مي‌گيرند و مثلا دلداري مي‌دهند و گريه مي‌كنند، بقيه با نگاه عاقل اندر سفيه به آنها خيره مي‌شوند و لب خود را گاز مي‌گيرند و يك «خجالت بكشيد» هم احتمالا در دل‌شان مي‌گويند!
حتي فيلم‌هاي متوسط اين دوره جشنواره اگر فيلمنامه پرحفره‌اي داشت، حداقل از لحاظ ساختاري يعني انتخاب درست لوكيشن، طراحي صحنه، فرم بصري، نوع تدوين و در كل از نظر اجرايي و كارگرداني خوش رنگ و لعاب بود اما شيشليك همين‌ها را هم ندارد و مجموعه اين‌ضعف‌ها آن را جزو ضعيف‌ترين فيلم‌هاي جشنواره قرار مي‌دهد.
احتمالا كارگردان پيش خودش فكر كرده يك فيلمنامه‌نويس تلويزيوني مي‌آوريم و عطاران و كافي است، در حالي كه در درجه اول روي كاغذ، فيلمنانه كمدي كه مي‌خواهي تعريف كني بايد قابليت خنده‌آفريني و طنازي داشته باشد كه شيشليك به ‌هيچ‌وجه ندارد و در ساختار نيز با سكانس‌هاي اغلب شلخته رو به رو هستيم كه از كسي با قوام ساختاري ايستاده در غبار و ماجراي نيمروز، بعيد بود!
امتياز 2 از 10
ستاره بازي، ساخته هاتف عليمرداني
خوش‌ساخت و اميدواركننده 
عليمرداني هميشه سعي كرده در فيلم‌هايش مرز ميان مخاطب خاص و عام را رعايت كند. فيلم كوچه بي‌نام، بهترين فيلم كارنامه‌اش است اما حالا با ستاره بازي نشان مي‌دهد كه بعد از چندين فيلم كه برخي از عواملش سيمرغ هم گرفتند و از طرف منتقدان تحسين شدند، هنوز كارگرداني جاه‌طلب است. در خارج از ايران فيلمي ساخته است كه استانداردهاي ‌يك فيلم خوب لوباجت را به خوبي دارد. 
چند سالي است كه فيلم‌هايي در خارج از ايران مي‌سازند كه اغلب كمدي بوده و فاقد هر گونه معنا و تفكري هستند و همگي تاريخ مصرف دارند اما حالا شايد فيلم ستاره بازي، جزو معدود فيلم‌هايي باشد كه ايده مركزي جذابي دارد كه پتانسيل بالايي براي معنازايي داشته است. دختري كه يك چشمش كور بوده، بعد هر دو چشمش را از دست مي‌دهد، اما بعد از چندين سال، بينايي‌اش را به دست مي‌آورد، در شرايطي كه مادرش با صاحب كارش ازدواج كرده و دختر يعني صبا - با بازي فوق‌العاده مليسا ذاكري كه براي اولين‌بار نقش قهرمان يك فيلم را بازي مي‌كند و لايق كانديدا شدن براي سيمرغ است- غرق در مواد مخدر مي‌شود و ديگر تزريق برايش حداقل مصرف ممكن است. دچار فروپاشي دروني مي‌شود تا حدي كه با ماشين، عابري را مي‌كشد‌، دزدي مي‌كند و هميشه در حال فرار است. در اين ميان ‌‌‌پدرش تمام امكانات لازم را با تمام انعطاف لازم براي او مهيا مي‌كند اما صبا بر‌خلاف اسمش كه باد خوش است، توفاني است كه جزر و مد طولاني دارد. 
 عليمرداني از لحاظ اجرا بهترين فيلم كارنامه‌اش را ساخته و شايد تنها ضعف ‌فيلم، افت ريتم آن در ميانه‌هاي داستان است كه لطمه اساسي به‌ پيكره فيلم نمي‌زند. 
حالا‌ مي‌توان به فيلم‌هايي بهتر از او در خارج از ايران اميدوار بود، حتي فيلم‌هايي كه در جشنواره‌هاي الف هم بدرخشند. 
وقتي مي‌تواند به راحتي جنايات و مكافاتش را به شكلي ماليخوليايي نشان دهد، آن هم بدون استفاده از امكانات سخت‌افزاري زياد. و پاياني كه تمام توهمات صبا را عينيت مي‌بخشد و خودكشي مي‌كند و مثل هر بار كه تزريق مي‌كرد و خودش را زير آب فرض مي‌كرد، حالا به شكل واقعي اتفاق مي‌افتد.  نكته آخر اينكه طبق ادعاي فيلم، روايت، منبعي واقعي داشته و برداشتي آزاد از اتفاقي واقعي صورت گرفته است كه چنين نگاهي آن هم از يك فيلمساز ايراني، قابل‌توجه است كه برود تحقيق كافي كند و خانواده مورد نظر را مورد كنكاش قرار دهد و موقعيت‌ها را دراماتيزه كند كه در‌نهايت، نتيجه، موفقيت‌آميز بوده است.
امتياز 8 از 10
 


  از لحاظ فيلمنامه، امير‌مهدي ژوله، طنزهاي نود شبي را با شوخي‌هاي اينستاگرامي و تلگرامي تركيب كرده و يك معجون عجيب و غريب به مخاطب ارايه كرده است كه از هر طرف نگاه كني شخصيت‌ها و موقعيت‌ها نه طولي دارند و نه عرضي و نه عمقي‌.
  احتمالا كارگردان پيش خودش فكر كرده يك فيلمنامه‌نويس تلويزيوني مي‌آوريم و عطاران و كافي است، در حالي كه در درجه اول روي كاغذ، فيلمنانه كمدي كه مي‌خواهي تعريف كني بايد قابليت خنده‌آفريني و طنازي داشته باشد كه شيشليك به ‌هيچ‌وجه ندارد و در ساختار نيز با سكانس‌هاي اغلب شلخته رو به رو هستيم كه از كسي با قوام ساختاري ايستاده در غبار و ماجراي نيمروز، بعيد بود!