کاش مثل انصاریان و میناوند برویم

یادنامه جواد خیابانی        خدایا مرگ بس است ... به تقدیرت گردن می‌نهم اما کمی هم صبر کن ... کمی هم مدارا کن با ما ... خدایا بگذار در عین اینکه شکرت را می‌گویم و حکم و قضاوتت را نمی‌فهمم کمی هم از تو شکایت کنم. تو آنقدر بزرگی که مرا می‌بخشی ... پس چه می‌گویند که خدمت به مادر کن تا تو او را خوشحال کنی؟ من می‌دانستم و می‌دیدم که مهرداد و علی چه احساس پاکی به مادران‌شان دارند ... کیست که عکس علی وقتی مادرش را به کول بسته و او را می‌خنداند ندیده باشد؟ خدایا حکمتت را شکر می‌کنم اما چه می‌شد اگر علی را نگه می‌داشتی برای مادرش؟ و چه می‌شد اگر مهرداد میناوند برای را پسرش ... ؟ آیا اینها همه از حکمت توست یا از کوتاهی ما؟ ما همه نیاز به واکسن و مداوای قطعی داریم ... ما همه نیاز به دارو و درمان داریم ... آقای وزیر بهداشت! لطفاً برای ملت ما و برای جوانان ما واکسن بخرید. این جوانان ما پرپر می‌شوند و ما فقط اشک می‌ریزیم و غمبار می‌شویم اما بی‌توجهی به این بلا، غم و ماتم و سوز دل‌مان را بیشتر می‌کند ... علی و مهرداد نمادی از جامعه بی‌پناه ما بودند ... پناه جامعه باشید ... پناه این جوانان باشید ... بیایید بیشتر مراعات کنیم ... بیایید مراقب خانواده و دوستان و جوانان و پیران و همراهان‌مان باشیم ... بیایید از اینکه این بلا به جان جوانان خوب ما افتاد و آنها را پرپر کرد و از این جهان به پروازی ابدی رساند درس بگیریم و با هم مهربان‌تر باشیم ... دنیا همین است و همه خواهیم رفت ... دیر یا زود ... کاش خوب برویم ... کاش پاک برویم ... کاش با خنده و لبخند برویم ... همانگونه که علی و مهرداد رفتند ...