علیرضا صدقی سیاست‌ورزی در مسیر «توهم»!

شاید ریشه و بن بسیاری از مشکلات، معضلات و کج‌فهمی‌ها نسبت به موضوعات را بتوان در مواجهه تک‌ساحتی با پدیده‌‏های گوناگون اجتماعی جست‌وجو کرد. برخوردی که تاثیر شگرفی در پیچیده‌سازی، لاینحل کردن و دور ساختن اذهان از حل‌‏و‏فصل دقیق، جامع، کارآمد و کارکردی مسائل دارد.
گزافه است اگر بار دیگر تکرار شود که تمام یا بخش قابل‏ توجهی از مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، هنری و حتی ورزشی در ایران از منظر سیاست مورد‏ توجه قرار می‌گیرد. اما همین جمله را می‌توان ترجمه‌ای دقیق از مفهوم «سیاست‌زدگی» در جامعه دانست.
موضوع این نوشتار اما بررسی کلیت این ماجرا یا چرایی دلایل بروز این وضعیت نیست بلکه سعی می‌شود یکی از اصلی‌ترین عارضه‌ها و پیامدهای نامیمون و ناگوار این مسئله و بخش کوچکی از تاثیرات مخرب آن مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد.
تحلیل یک‏سویه سیاسی نسبت به تمامی پدیده‌ها و رخدادها در حوزه‌های متفاوت، سندروم «توهم فهم حقیقت» نزد سیاست‌ورزان را موجب می‌شود. سندرومی که می‌تواند هم برای آن‌ها و هم برای جامعه بسیار خطرخیز و نگران‌کننده باشد. نخست آنکه در این وضعیت، اصل منطقی و غیرقابل تغییر «همه‏ چیز را همه‏کس دانند» به کلی از میان رفته و گروهی از نخبگان سیاسی تصور می‌کنند با عینک سیاست می‌توانند تمامی موضوعات عالم را به تحلیل بنشینند. این در صورتی است که یک سیاستمدار، تنها کارشناس و متخصص مسائل سیاسی است و نمی‌توان و نباید در حوزه‌های غیرتخصصی به اظهارنظر پرداخته و نظریه ارائه کند.


یک سیاستمدار نه استاد اخلاق است، نه فقیه؛ نه کارشناس علوم اجتماعی و نه کارشناس هنری یا ورزشی؛ یک سیاستمدار تنها یک سیاستمدار است که باید برای حل‏و‏فصل مسائل و موضوعات جامعه تدبیر کند. او باید بتوانند مشکلات را به حداقل رسانده و زمینه را برای بهبود شرایط و تغییر وضعیت آحاد جامعه مهیا کند.
حال آنکه در یک جامعه «سیاست‌زده» مانند ایران، سیاستمداران تصور می‌کنند کارشناس همه مسائل‌اند و اجازه دارند که نسبت به همه ‏چیز اظهارنظرهای کارشناسی داشته باشند. نخستین پیامد این وضعیت بروز پدیده «نخبه‌کشی» در جامعه خواهد بود. نخبگان حوزه‌های غیرسیاسی که می‌توانند با ایجاد روندهای کارشناسی بسیاری از مسائل و معضلات موجود را مرتفع کنند، کارکرد خود را از دست داده و تمایلی به تغییر وضعیت از خود نشان نمی‌دهند، چرا که صاحبان قدرت ـ سیاستمداران ـ هیچ نقشی برای آن‌ها قائل نیستند.
از دیگر آسیب‌های وارده ناشی از این وضعیت، می‌توان به شکل‌گیری پدیده «دردهای مزمن» در جامعه اشاره کرد. به دلایل پیش‌گفته و از آن‌جا که موضوعات به صورت تخصصی مورد مطالعه و ارزیابی قرار نمی‌گیرند، هیچ مسئله‌ و معضلی به مفهوم دقیق کلمه و از بن و ریشه حل نمی‌شود. بلکه با اتخاذ و اعمال برخی مسکن‌های کم‌اثر و زودگذر از سوی سیاستمداران سعی می‌شود، بر تمام آنها سرپوشی گذاشته شود.
نکته نگران‌کننده آنجا است که این «کهنه‌زخم‌»ها زمانی سر باز می‌کنند و ممکن است با شیوه و روشی ناآرام واکنش نشان دهند. در صورت تجمیع این واکنش‌ها نگرانی‌هایی جدی و اساسی به وجود خواهد آمد. به نظر می‌رسد متصدیان امور و اصحاب قدرت و سیاست باید اجازه دهند تا موضوعات تخصصی با استفاده از رویکردهای علمی و کارشناسی حل شوند. چه این‌که البته به نظر نمی‌رسد اراده‌ای برای این تغییر رویکرد وجود داشته باشد. ارباب و اصحاب سیاست تلاش می‌کنند تا در مسیری که تا به امروز آمده‌اند پیشروی کرده و مسیر را بر دیگر نخبگان اجتماعی ببندند.