دوگانه مشارکت - کارآمدی‌

این روز‌ها مسئله کارآمدی به عنوان یکی از مطالبات جدی مردم مورد توجه قرار گرفته است. وضعیت نابسامان اقتصادی و مدیریتی در سیستم‌های اجرایی کشور مورد نقد جدی است. مسئولان البته تلاش می‌کنند این نابسامانی‌ها را صرفاً به تحریم‌ها و کرونا ارتباط دهند. موضوعاتی که اگرچه در وضع کنونی کشور بی تأثیر نیستند، اما مسئله ناکارآمدی مصادیق گوناگونی دارد که ارتباط دادن آن به عوامل بیرونی آدرس غلط دادن و بیشتر شبیه توجیه کردن سوء مدیریت‌هاست.
با این حال نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد مردم خیلی این توجیهات را قبول ندارند. خوش‌بینانه‌ترین نظرسنجی‌های خود دولتی‌ها نیز نشان می‌دهد که میزان محبوبیت رئیس جمهور به زیر ۱۰ درصد رسیده است. اگرچه فضای عمومی کشور گویای ماجراست و حتی نظرسنجی‌های چهره به چهره به سبک آقای رئیس جمهور! هم می‌تواند توصیفی از وضعیت وخیم مقبولیت دولتی‌ها در این ایام داشته باشد.
در مقابل، اما تجربه نهاد‌های کارآمد نظام از جمله کارنامه مدیریت شهرداری در دوره محمدباقر قالیباف، تحولات اخیر قوه قضائیه در دوره آیت‌الله رئیسی، اقدامات محرومیت‌زدایی ستاد اجرایی، عملکرد غرور‌آفرین بنیاد‌های علمی و اجتماعی غیردولتی و پیشرفت‌های قابل تأمل نهاد‌های نظامی در عرصه‌های مختلف سازندگی، نظامی، محرومیت زدایی و ... نشان می‌دهد علت ناکارآمدی‌ها را باید در جای دیگر جست‌وجو کرد. این روز‌ها عده‌ای معتقدند که «هرکجا مشارکت زیاد شد جریانی که پروپاگاندا بهتر بلد است رأی می‌آورد و نه لزوماً تدبیر و برنامه و کارنامه! بنابراین، بهتر است ولو به قیمت مشارکت کمتر، افرادی به رأس کار بیایند که اراده، عرضه و توان اداره صحیح دولت را داشته باشند.».
اما با این دوگانه کارآمدی - مشارکت چه باید کرد؟


بهترین مصداق این دوگانه را می‌توان در اختلاف نظر مرحوم هاشمی رفسنجانی با رهبر معظم انقلاب در خصوص میزان مشارکت در انتخابات توضیح داد. سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها از اصلاحطلبان مؤثر و قدیمی در مصاحبه با خبرگزاری دولتی ایرنا می‌گوید: آقای هاشمی می‌گفت: من با آقای خامنه‌ای اینجا (در انتخابات) اختلاف‌نظر دارم. آقای خامنه‌ای نظرش این است که باید انتخابات خیلی پرشور باشد و مردم همه بیایند و هرچه مردم بیشتر بیایند بهتر است. اما آقای هاشمی معتقد بود بالاخره یک رئیس‌جمهور لازم داریم، با هم توافق کنیم که چه کسی بشود و تلاش کنیم که همان بشود!» مشابه این دیدگاه بار‌ها در مورد مرحوم هاشمی مطرح شده، اما این نگاه فقط مختص به وی نیست. برخی از مسئولان و بعضاً دلسوزان انقلاب معتقدند با یک انتخابات حداقلی و انتخاب گزینه کارآمد می‌توان بسیاری از مشکلات کشور را حل کرد. صرف نظر از اینکه این موضوع با دیدگاه‌های امامین انقلاب در تضاد است، اما آیا می‌توان با یک گزینه کارآمد و بدون مشارکت گسترده مردم، انتظار تحول و پیشرفت داشت؟
واقعیت آن است که کشوری با طول و عرض ایران با تنوع و تکثر سلیقه‌ها و نژاد‌ها و فرهنگ‌های مختلف، نمی‌تواند به صرف حضور یک فرد یا حتی یک کابینه خوش سابقه و با کارنامه، تحول اساسی را رقم بزند. چرا که تحول اساسی وقتی رقم می‌خورد که همه مردم اراده کنند و پای کار باشند.
مطابق نگاه اسلامی عموم جامعه باید رشد کند تا کشور رشد کند. برخلاف مدل‌های توسعه غربی که رشد را تک مؤلفه‌ای و فقط در اقتصاد می‌بینند (چنانکه ثمرات و اثرات سوء و غیرانسانی این تفکر را می‌توان در این جوامع مشاهده کرد)، مدل پیشرفت اسلامی باید همه شئون زندگی بشر را از جمله اقتصاد در بر بگیرد. بنابراین، رشد و پیشرفت جامعه بدون پیشرفت نسبی تک تک آحاد جامعه امکان پذیر نیست.
پای کار بودن مردم در درجه اول به معنای تجزیه و تحلیل درست وقایع و پدیده‌ها و اتخاذ تصمیم درست در عرصه‌های فردی و اجتماعی روزمره است.
جامعه باید بتواند مسائل را درست ببیند و درست تجزیه و تحلیل کند. بین خطا‌ها و اشتباهات فردی و اراده حاکمیتی تفاوت قائل شود و خطای تعمیم جزء به کل و برعکس را نداشته باشد.
وقتی فساد یک مسئول را به مدد رسانه‌های معارض به کل حاکمیت تعمیم می‌دهیم و از آن فساد سیستمی نتیجه می‌گیریم و به راحتی از کشف و برخورد همین فساد توسط عدلیه نظام چشم می‌پوشیم و یا سیلی زدن یک مسئول را به کل دستگاه تعمیم می‌دهیم یا نطق تند یک سخنران یا خطای فاحش یک رسانه را اراده حاکمیت می‌پنداریم، معلوم است که هنوز یک جای کار می‌لنگد.
مادامی که نتوانیم تحلیل درستی از وقایع داشته باشیم همه ما در هر شغل و مقامی ناکارآمدی به وجود می‌آوریم. چه کارمند باشیم یا خبرنگار، چه پلیس یا وکیل و وزیر یا هر شغلی با دایره تأثیر کمتر و بیشتر. البته در این آشفته بازار، کاسبی دشمنان این مرز و بوم حسابی رونق می‌یابد. رواج فیک نیوزها، سناریو‌های پیچیده و بعضاً ساده که مردم ما را به راحتی می‌فریبد نشان می‌دهد که مانع بزرگی برای پیشرفت وجود دارد و آن عبارت است از عدم رشد عمومی.
این مسئله را شاید بتوان در رویکرد مواجهه دولت با مردم توصیف کرد. واقعیت این است که برخی تصور می‌کنند دولت‌ها وظیفه پلیسی دارند، اما مبانی انقلاب می‌گوید به جای پلیس بودن باید معلم بود. حاکمیت و کلیه مناسبات و ساختار‌های سیاسی و اجتماعی باید جوهره تعلیم و تربیت را در خود داشته باشند. انتخابات نیز یکی از همین عرصه هاست. عرصه مهمی که مردم در آن بتوانند درست تشخیص دهند و درست تصمیم بگیرند. بلکه مهم‌تر از نتیجه انتخابات کسب معرفتی است که از این فرایند می‌توان انتظار داشت.
رهبر معظم انقلاب همواره این مسیر را دنبال کرده‌اند. یعنی وجه معلمی در همه تصمیماتشان وجود دارد. نوع مواجهه ایشان در فتنه ۸۸، مذاکره با امریکا، برجام و بسیار دیگری از این سیاست‌ها به وضوح مشخص می‌کند که برای رهبر انقلاب اسلامی، رشد مردم مهم‌ترین هدف است. حتی به قیمت فرصت دادن چند ساله به جامعه برای پی بردن به اشتباهاتش!
اما اگر به هر دلیلی مردم نتوانستند درست تصمیم بگیرند آیا می‌شود به جای آن‌ها تصمیم گرفت؟ مبانی انقلابی ما این اجازه را نمی‌دهد. مدرسه‌ای را تصور کنید که بهترین تجهیزات و بهترین معلم‌ها را دارد، اما محصلی برای فراگیری در آن وجود ندارد. آیا این مدرسه می‌تواند کارآمد شود؟ و می‌توان گفت که وظایف خود را به درستی انجام داده است؟
البته این معلمی لزوماً به معنای نگاه از بالا به پایین نیست. همه مردم و مسئولان به تعبیر شهید مطهری توأمان باید نسبت به هم معلم و متعلم باشند. فلسفه امر به معروف و نهی از منکر نیز برای همین است. چه بسا بسیاری از مسئولان نیاز به تذکر و هدایت از سمت عامه مردم دارند. بنابراین، موضوع هدایت گری وظیفه همه انسان‌ها و مسئولیت ما نسبت به همنوعان است.
حالا برگردیم به سؤال اصلی با دوگانه مشارکت - کارآمدی چه بکنیم و کدام سمت بایستیم؟ با این فرض محتمل که دشمن بیرونی، رسانه‌های ضدانقلاب و دنباله‌های داخلی آن‌ها نیز وظیفه حداکثری خود در انحراف افکار عمومی را همچون همیشه انجام خواهند داد، آنچه از مبانی انقلاب و منویات رهبر معظم انقلاب فهم می‌شود این است که اگر جریان انقلابی همچون برخی دوره‌ها نتواند به هر دلیلی در مواجهه اخلاقی و مستدل با رقیبش مردم را همراه کند، بهتر است در دوگانه کاذب کارآمدی و مشارکت، سمت مشارکت بایستد. چرا که در این صورت ممکن است با رشد و تجربه عموم مردم حاصل از آزمون و خطا و شناخت مجهولات در آینده، پیشرفت کشور ولو با تأخیر چند ساله اتفاق بیفتد، اما قطعاً با حضور حداقلی مردم چنین هدفی محقق نخواهد شد یا چندان مؤثر واقع نمی‌شود.
شاید این تعبیر دقیق‌تر باشد که دوگانه کارآمدی - مشارکت اساساً گزاره غلطی است. راه کارآمدی از مسیر مشارکت (هوشمندانه) می‌گذرد، اما اگر به هر دلیلی این هوشمندی در مقطعی انجام نشد همه نیرو‌های انقلاب باید سمت مشارکت بایستند ولو به قیمت انتخاب فرد و دولتی مثل دولت مستقر!