روزنامه شرق
1399/11/27
پیران اجماعساز
گفتوگو با مهدی شیرزاد عضو سابق شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان پیران اجماعساز شرق: نهاد اجماعساز اصلاحطلبان بر اساس مصوبه شورای هماهنگی اصلاحات به وجود آمد. در بیانیه تأسیسش آمده است که اصلاحطلبان «در انتخاباتی آزاد، قانونی، رقابتی، عادلانه و در تراز قانون اساسی کشور و با حضور کاندیدای واحد اصلاحطلب که مورد تأیید نهاد اجماعساز اصلاحطلبان برگزار شود، حتما شرکت فعال خواهد کرد». حال بعد از ماهها سکوت بالاخره عصر دیروز نخستین گردهمایی نهاد اجماعساز اصلاحطلبان با حضور دبیران کل احزاب اصلاحطلب و اعضای حقیقی این نهاد در حسینیه جماران برگزار شد تا نخستین گامهای اصلاحطلبان برای انتخابات 1400 برداشته شود. در رابطه با عملکرد نهاد اجماعساز شیرزاد معتقد است که «مهمترین ویژگی مثبت نهاد اجماعسازی که اخیرا تشکیل شد، همین است که تقریبا اشخاص ذینفوذ جریان اصلاحات به عضویت آن درآمدند. پدرخواندههای اصلاحات، امروز در موضع پاسخگوییاند و مجبورند مسئولیت تصمیماتشان را بپذیرند. به بیان دیگر، ساختار حقوقی و حقیقی اصلاحات بیش از گذشته بر هم منطبق شد». «شرق» در گفتوگو با مهدی شیرزاد عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت و عضو سابق شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان به بررسی سازوکار این نهاد پرداخته است.بهعنوان اولین سؤال، نظرتان را راجع به تشکیل نهاد اجماعساز اصلاحطلبان بگویید.
قبل از هر چیز تأکید میکنم که آنچه بیان میشود، نظرات شخصی بنده است و ارتباطی با مواضع حزب اتحاد ملت ایران اسلامی ندارد. مواضع حزب، توسط سخنگو و دبیرکل بیان میشود.
اصلاحات یک جریان اجتماعی ریشهدار است که با یک نگاه تاریخی میتوان تبار دالهای مرکزی گفتمان آن را تا صدر مشروطه واکاوید. گفتمان اصلاحات، هم از تحولات فلسفی و علمی و فناورانه عصر جدید متأثر بوده و هم از تغییرات اجتماعی و تحولات تاریخی جامعه ایران. ازاینرو میتوان آن را به لحاظ سیاسی به بنبست رساند، میتوان رمق آن را گرفت و صدای آن را نشنید؛ ولی نمیتوان آن را از عرصه حیات اجتماعی ایران حذف کرد؛ اما فارغ از این نگاه تاریخی و اجتماعی -که البته ضرورت دارد بیشازپیش به آن پرداخته شود- طلیعه جریان سیاسی که امروز تحت نام اصلاحطلبی در سپهر سیاست ایران شناخته میشود، به دوم خرداد 76 و شروع ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی بازمیگردد. نقش متمایز خاتمی در رهبری این جریان سیاسی کتمانکردنی نیست. خاتمی همچنان کاریزمای بالای اجتماعی دارد و همچنان میزان تأثیرگذاری او از مجموع احزاب و چهرههای اصلاحطلب، با فاصله، بیشتر است. به نظر من، نسبتی که بین او و اصلاحطلبان برقرار است، بیش از هر چیز، مقوم ساختار کنونی این جریان سیاسی است.
تا پیش از دوم خرداد 76، نیروهایی که جناح چپ سیاست ایران را تشکیل میدادند، عبارت بودند از مجمع روحانیون مبارز، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، انجمن اسلامی معلمان، خانه کارگر، مجمع نیروهای خط امام و چند تشکل و گروه دیگر. تا آنجا که به خاطر دارم، حدود 9 تشکل بودند. بعد از دوم خرداد، شورای هماهنگی جبهه دوم خرداد، ابتدا 16 تشکل بودند و بعد به 18 تشکل رسیدند. امروز، نهاد اجماعساز اصلاحطلبان، حدود 30 حزب و تشکل دارد.
به نظر میرسد ریشه این روند زایشی تشکل در جریان اصلاحات، متأثر از این است که افراد به این جمعبندی رسیدهاند که برای بهرهمندی از کیک قدرت، به جای کار تشکیلاتی و فراهمآوردن پایگاه اجتماعی و سبد رأی و نیرو و قدرت اجتماعی، باید به نوعی بر خوان کاریزمای خاتمی بنشینند. به دیگر سخن، تمام سامان جریان سیاسی اصلاحات، بر مدار خاتمی است و به محض اینکه این نقطه کانونی قادر به ایفای نقش نباشد، این سامان سیاسی از هم خواهد پاشید. این، بزرگترین تهدید جریان اصلاحات است! معنای این سخن، عبور از خاتمی نیست! از نظر بنده، عبور از خاتمی در شرایط سیاسی و اجتماعی امروز ایران، نه ممکن است و نه مطلوب! سخن این است که باید به فکر بازتولید سرمایه اجتماعی خاتمی بود؛ باید سرمایه شخصی او را به سرمایهای نهادی تبدیل کرد. هرچه پیشتر میرویم، کمتر میتوانیم به دلیل شرایط سنی و جسمی آقای خاتمی از ایشان انتظار کنشگری داشته باشیم.
عامل دوم، بستهبودن راه ورود اصلاحطلبان به قدرت است. اگر نیروهای حزبی اصلاحطلب امکان ورود به قدرت را مییافتند، احتمالا برخی از آنها در مناصب حکومتی مشغول به کار میشدند و جا باز میشد که نیروهای تازهنفستر و جوانتر در سلسلهمراتب حزبی رشد کنند و کرسیهای حزبی را اشغال کنند؛ ولی وقتی ژنرالهای حزبی، صندلی دیگری غیر از صندلی حزبشان برای نشستن ندارند و بازنشستگی هم در قاموسشان نیست، جایی برای سربازان و دیگران نخواهد بود! نتیجه این میشود که آنانی که یک لنگه پا ایستادهاند، برای اینکه عنوانی پیدا کنند و بر صندلی بنشینند، به صرافت میافتادند که تشکل جدیدی تأسیس کنند و پس از مدتی نیز به عضویت شورای هماهنگی اصلاحطلبان درمیآیند. این است که دو، سه حزب جوانان و چند حزب زنان سر برمیآورد. از دل سازمان مجاهدین انقلاب و جبهه مشارکت و... چند حزب و تشکل زاده میشود که حامیپروری و مجیزگویی و آویزان این و آن بودن، باب میشود.
عامل سوم، توهم «خود ژنرالپنداری» برخی افراد و سندرم «شهوت بر صدر نشینی» است. عدهای فقط وقتی هستند که نفر اول باشند! کار تیمی و سخنگویی و هماهنگی و تسهیلگری و... معنایی ندارد! فقط مديريت است و ریاست! همین است که در سنوات گذشته، ریاست شورای هماهنگی اصلاحطلبان، هر سه ماه یک بار، چرخشی بوده است. چون همه خود را رئیس میدانند. فلان عضو حزب A، اگر قرار بر ماندن در حزبش بود، در بهترین حالت، عضو شورای مرکزی میماند؛ اما انشعاب میکند و میشود رئیس شورای مرکزی یا دبیرکل حزب تازهتأسیس خود و بعد هم از همان موضع، او یا نمایندهاش، عضوی از نهاد هماهنگکننده اصلاحطلبان میشود. کار تیمی فقط با افرادی معنا مییابد که دربست و صددرصد او را قبول دارند. حاضر نیست با کسی کار کند که 60 درصد یا 80 درصد با او اشتراک نظر دارد.
عوامل دیگری را نیز میتوان برشمرد؛ ولی تقریبا به ضرس قاطع میتوان گفت این تشکلزایی، نه پشتوانه تئوریک دارد، نه منشأ تحلیلی و نه بر مبنای پروژه سیاسی خاصی شکل گرفته است!
شکلگیری شورای هماهنگی یا نهاد اجماعساز در چنین بستری است. اگر امکانی وجود داشت و خاتمی میتوانست همزمان از چند لیست انتخاباتی حمایت کند، قطعا ما با دو یا سه مجموعه از احزاب اصلاحطلب مواجه میشدیم! آنها چارهای ندارند و مجبورند که در قالب یک نهاد اجماعساز کنار هم بنشینند! چون خاتمی، تنها از یک لیست میتواند حمایت کند!
البته، این کارکرد دارد و بهویژه در ایام انتخابات، فضای سیاسی کشور را دوقطبی میکند و در فضای دوقطبی، احتمال برندهشدن اصلاحطلبان بیشتر است. به همین سبب، دولت پنهان همه تلاشش را به کار میگیرد تا اجازه ایجاد انسجام و هماهنگی بین آنها را ندهد. در چنین بستری، نفس تشکیل نهاد اجماعساز اصلاحطلبان یک دستاورد و موفقیت است.
شما جزء کسانی بودید که حدود دو سال قبل، همراه صد نفر از جوانان اصلاحطلب نامهای به خاتمی نوشتید که به نام نامه «اصلاح اصلاحات» معروف شد. پس از آن نامه بود که خاتمی، شما و دو نفر دیگر از امضاکنندگان آن نامه را نیز به عنوان اشخاص حقیقی به عضویت شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان درآورد تا موضوعات مطرح در آن نامه را پیگیری کنید. آیا توانستید اصلاحات را اصلاح کنید؟
ساختار قدرت و دولت در ایران، به گونهای است که معمولا اپوزیسیون خود را نیز به رنگ خود درمیآورد! بسیاری از ادلهای که در زمینگیرکردن اصلاحات مؤثر بودهاند، در کندی اصلاح اصلاحات نیز مؤثرند!
فکر میکنم پاسخ این پرسش، تا حد زیادی در مطالبی که در پاسخ سؤال قبل عرض کردم مستتر است.
تقریبا تا نیمساعت پس از اولین جلسهای که در شورای عالی، حضور پیدا کردم، در شوک بودم! درست مثل کسی که در تصادفی شوکه شده است. پیش خودم درگیر این مسئله ذهنی بودم که «من، بیش از 20 سال پوسترچسبان جریان اصلاحات بودم. چگونه است که بسیاری از افرادی که پشت این میز نشستهاند و اینجوری از موضع رهبری جهان اسلام (!) داد سخن میدهند را ندیدهام و نمیشناسم؟!». ما به دنبال تشکیل پارلمان اصلاحات بودیم؛ نگاهمان این بود که احزاب، متناسب با وزنشان، در شورای عالی اثرگذار باشند؛ در پی سازوکاری بودیم تا نظر بدنه جریان اصلاحات در تصمیمات شورای عالی دیده شود و همچون بسیاری از کشورهای دموکراتیک، ایدههایی چون برگزاری انتخابات مقدماتی، اجرا شود تا اصلاحطلبان با آگاهی نزدیکبهواقعتری وارد انتخابات شوند. خیلی زود فهمیدیم که منظور ما از پارلمان اصلاحات فرسنگها فاصله دارد با آنچه دیگران از پارلمان اصلاحات مراد میکنند. آنها به نوعی دنبال این بودند که همان شورای عالی ضرب در 15 شود و احزاب وزن برابر داشته باشند و... . تقریبا واضح بود که خروجی پارلمان اصلاحات آنها چیزی جز ایجاد شکاف و تعارض بیفایده در جریان اصلاحات نخواهد بود. ضمن اینکه پارلمان اصلاحاتی که احزاب چندنفره دنبال میکردند، اسم رمز پروژه حذف خاتمی از عرصه سیاست ایران بود!
مانع مهم دیگر این بود که عملا تصمیم نهایی اصلاحطلبان، در شورای عالی گرفته نمیشد. عموما گعدهها و حلقههایی بودند که مؤثرتر بودند؛ بدون اینکه در موقعیت پاسخگویی باشند. یعنی در اینجا نیز انطباقی بین ساختار حقوقی و ساختار حقیقی قدرت نبود. یکی از مهمترین دلخوریها و گلایههای دکتر عارف که حتی در استعفای او از شورای عالی نیز مؤثر بود، همین مسئله بود.
بر این مبنا، از نظر بنده، مهمترین ویژگی مثبت نهاد اجماعسازی که اخیرا تشکیل شد، همین است که تقریبا اشخاص ذینفوذ جریان اصلاحات به عضویت آن درآمدند. پدرخواندههای اصلاحات، امروز در موضع پاسخگوییاند و مجبورند مسئولیت تصمیماتشان را بپذیرند. به بیان دیگر، ساختار حقوقی و حقیقی اصلاحات بیش از گذشته بر هم منطبق شد.
با وجود همه این مشکلات، با تلاش بسیار و رایزنیهای فراوان، طرح «سرا» (سامانه رأیسنجی اصلاحطلبان) با رأی نسبتا بالایی در شورای عالی به عنوان سازوکار اصلاحطلبان برای رسیدن به لیست واحد در انتخابات مجلس یازدهم تصویب شد. اما متأسفانه با تنگنظری شورای نگهبان، با قلع و قمع اصلاحطلبان، اساسا گزینهای برای حضور اصلاحطلبان در انتخابات باقی نماند و به همین دلیل هم اجرای طرح سرا منتفی شد. ایده ما این بود که با اجرای سرا در انتخابات مجلس، زمینهای ایجاد میشود که خود نهاد اجماعساز اصلاحطلبان نیز با سازوکارهای دموکراتیکتری تشکیل شود که عملا راه رسیدن به این هدف نیز مسدود شد. با این حال، نفس تصویب سرا در شورای عالی یک موفقیت بود و کمترین فایده آن این است که برای استفاده از آن در انتخاباتهای پیشرو، احتمالا انرژی کمتری نیاز خواهد بود.
یکی از انتقادات، درخصوص نحوه انتخاب اشخاص حقیقی عضو نهاد اجماعساز بود. اساسا نفس شکلگیری ترکیب نهادی متشکل از اشخاص حقوقی و حقیقی، به این برمیگردد که متأسفانه هنوز سازوکاری برای تعیین وزن واقعی احزاب عضو وجود ندارد. از این رو در دوره قبل، آقای خاتمی برای بالانسکردن نیروها، با استفاده از ابزار انتصاب اشخاص حقیقی، سعی کردند وزن احزاب را متعادل کنند. در این دوره، به جای اینکه اشخاص حقیقی توسط آقای خاتمی منصوب شوند، کمیتهای 9نفره متشکل از پنج نماینده از شورای هماهنگی و چهار نماینده از طرف آقای خاتمی وظیفه بررسی و تعیین اشخاص حقیقی را بر عهده گرفت. این هم، یک گام به پیش است.
اخیرا نامه سرگشادهای توسط برخی جوانان اصلاحطلب منتشر شد که شما هم آن را امضا کردید. این نامه چه فرقی با نامه اصلاح اصلاحات دارد؟
تقریبا هیچ. تأکید دوبارهای بر همان حرفهاست.
فایده این تکرار چیست؟
اصلاح اصلاحات نیز، مثل خود اصلاحات، تدریجی و گام به گام است. اصلاح اصلاحات یک شعار نیست. یک ضرورت حیاتی برای این جریان سیاسی است. نمیتوان از مطالبات آن صرفنظر کرد.
عدهای میگویند کشور دچار مشکلات جدیتر و بنیادیتری است. در چنین شرایطی طرح اصلاح اصلاحات، طرح یک بحث فرعی و فاقد اولویت است. پاسخ شما چیست؟
بله، من هم بسیار شنیدهام که عدهای میگویند: خانه از پایبست ویران است/ خواجه در بند نقش ایوان است!
خیلی خلاصه میتوان اینگونه پاسخ داد که هر سناریویی که برای آینده ایران، همین آینده نزدیک، متصور باشیم، وجود و حضور یک نیروی سیاسی متشکل در سپهر سیاست ایران، تعیینکننده خواهد بود. از این منظر، تقویت انسجام جریان اصلاحات و برطرفکردن ضعفهای تشکیلاتی و بازنگری و احیای گفتمان آن، از منظر منافع ملی و حفظ تمامیت ارضی و تقویت امنیت ملی، یک ضرورت است. متأسفانه این را رقیب ما نمیفهمد. ثمره حذف اصلاحطلبان از قدرت و تلاش برای یکدستکردن حاکمیت، افزایش فساد، ناکارآمدی مفرط بوروکراسی حاکم، فقر نظرات کارشناسی در ساختار اجرائی، اتلاف و حیف و میل منابع بوده است.
انتقاد شما به چیست؟
درست است که در تیتر آن نامه نوشته شده بود نامه جمعی از جوانان اصلاحطلب، اما بنده شخصا خود را جوان نمیدانم. جوانی تعریف دارد. در جمعیتشناسی، جوان کسی است که بین 15 تا 30 سال، سن داشته باشد. ما الان وارد میانسالی شدهایم. پدر من، سه سال از الان من بزرگتر بود که نماینده مجلس ششم شد. بعد هم بهعنوان رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس انتخاب شد.
واقعا مایه تأسف و شرمندگی است که نسل قبل، حاضر نیست عرصه را برای افراد پرانرژی و تازهنفس باز کند و مدام متناسب با سن خودشان، سن جوانی را بالا میبرند، بهگونهای که برخی آن را تا 50 سالگی تعمیم میدهند! شخصا با هرگونه سهمخواهی و گدایی کرسی برای زنان و جوانان مخالفم! از نظر من، نسل قبل، با تعارف و خواهش، عرصه را باز نخواهد کرد. امروز، رهبری، خود پرچمدار جوانگرایی هستند؛ این موضوع را کموبیش، هم در انتصابات اخیر ایشان میبینیم، هم در فرمایشاتشان؛ ازاینرو اصولگرایان در موقعیت بهتری نسبت به اصلاحطلبان قرار دارند.
متأسفانه چه در هشت سال دولت احمدینژاد، چه در هشت سال دولت روحانی، راه برای ورود جوانان اصلاحطلب به ساختار اجرائی کشور و کسب تجربه، بسته بود. منظورم این نیست که فرد بیصلاحیت و بیکفایتی به مقام و منصب در دولت برسد. اصلا و ابدا. بلکه حرف این است که کسی به دلیل دیدگاه سیاسیاش از فرصت رشد محروم نشود. در دولت احمدینژاد نزدیک 720 هزار نفر، عموما از نیروهای جوان اصولگرا وارد دولت شدند. فقط 18 هزار نفر از نیروهایشان را به عضویت هیئت علمی دانشگاهها درآوردند. در شرایطی که بسیاری از آنها صلاحیت علمی و تخصصی کافی نداشتند. گل سرسبدشان میشود برخی نمایندگان فعلی مجلس و مواضع مشعشعی که دارند! در عوض، امثال هاله لاجوردی و عباس کاظمی و شهرام پرستش را از دانشگاه اخراج کردند! آقای قالیباف در ششماهه آخر حضورش در شهرداری تهران، بیش از 13 هزار نفر را وارد شهرداری کرد که بسیاری از آنها با مدرک دیپلم و فوق دیپلم بودند. ما در جریان اصلاحات، با یک جمعیت بزرگ از افراد 30، 40 سالهای طرفیم که با وجود تخصص و مهارت، از ورود به دستگاه اجرائی کشور بازماندهاند و از بسیاری از فرصتها محروم شدهاند. این محرومیت، سبب شده بسیاری از آنها از نزدیک، بسیاری از چالشها و مسائل کشورداری را لمس نکنند. این هم تهدید دیگری برای این جریان است. افزون بر این، بعضا افرادی به صرف نزدیکی و سفارش برخی شخصیتهای اصلاحطلب در موقعیتهایی قرار میگیرند و پس از مدتی، بهعنوان نماینده جوانان اصلاحطلب معرفی میشوند که کمترین سابقهای از آنها در این جریان وجود ندارد. در بهترین حالت، در گوشه و حاشیهای بودهاند، برای اینکه پروندهشان سفید بماند و گزندی متوجهشان نشود. حرف بسیاری از نیروهایی که جوانیشان را وقف جریان اصلاحات و فعالیتهای سیاسی حزبی و اصلاحطلبانه کردهاند این است که منطق شورای نگهبان، به جریان اصلاحات تسری نیابد! و دستکم در تصمیمها و نهادهای مربوط به این جریان که تنگنظریهای حکومتی وجود ندارد، کسانی که جوانیشان را صرف این جریان کردهاند، فرصت حضور و اثرگذاری داشته باشند. متأسفانه اصلاحطلبان، کادرسازی و جانشینپروری را جدی نمیگیرند؛ به جای آن، برخی، بهشدت در پی حامیپروری هستند!
از سوی دیگر، در این جریان، در نسل قبل، شما افراد بسیاری را دارید که سابقه کشورداری در سطوح عالی دارند و کولهباری از تجربه هستند. واقعا عدم انتقال این تجربه به نسل بعد، خسران مبین است؛ اما نکته اینجاست که عموما نگاه این بزرگواران به اداره کشور و شرایط ساختار اجرائی، متأثر از تجارب خودشان از حضور در دولت است و چندان تناسبی با مناسبات و شرایط امروز دولت ندارد. اطلاعات بسیاری از این افراد بهروز نیست. با وجود همه محدودیتها، جمعیت بسیار محدودی از جوانان اصلاحطلب در دولت روحانی یا با حضور اصلاحطلبان در مدیریت شهری برخی کلانشهرها، وارد ساختار اجرائی شدهاند و بعضا تجارب مدیریتی کسب کردهاند. هرچند این عده، غالبا سقف پرواز داشتهاند و از یک حدی بالاتر، اجازه رشد پیدا نکردهاند، اما به نظر میرسد اگر جریان اصلاحات بخواهد برنامهای برای اداره کشور و رفع چالشهای امروز آن داشته باشد، باید حتما به نظرات این افراد توجه کند تا خروجی آن با واقعیت موجود مرتبط باشد.
حال، در چنین فضا و بستری، نهاد اجماعسازی شکل گرفته که میانگین سنی اعضای آن، بالای 60 سال است و از حدود 45 عضو آن، فقط دو نفر بهعنوان نیروی جوان(!) امکان حضور یافتهاند! این در حالی است که در شورای عالی، حداقل هفت نفر از اعضای حقیقی زیر 45 سال بودند. متأسفانه از این نظر، ما در نهاد اجماعساز پسرفت کردهایم و به عقب بازگشتهایم! نتیجه این ترکیب، این است که عملا این عده، مطالبات و دغدغهها، ارزشها و نگرشها و سبکهای زندگی متولدین دهههای 80 و 90 را نمیفهمند و زبان مشترکی برای گفتوگو و مفاهمه با کسر قابل توجهی از جمعیت ندارند. دیگر چه برسد به اینکه بخواهند آنها را نمایندگی کنند و برایشان نماینده تعیین کنند!
تصمیمات نهاد اجماعساز حتما برای ما متین و محترم است؛ اما فکر میکنم بدون رودربایستی و بهصراحت باید خدمت بزرگان عرض کرد که ما دیگر دانشجوی صفر کیلومتر پوسترچسبان نیستیم که هرچه شما فرمودید چشم و گوش بسته بگوییم چشم! 40 سالگی را سن پختگی و کمال آدمی میدانند. امروز نسل 40 سالهای در جریان اصلاحات شکل گرفته که به فرموده کسی عمل نمیکند! و اگر بنای بر عمل به فرموده بود، دیگرانی بودند که عمل به فرامین آنها حتما منافع بیشتری را برای ایشان در پی داشت! بنابراین بر سر اصول و آرمانهایی ماندهاند و چارچوب عمل روشنی دارند که از دل آن، پیروی کورکورانه درنمیآید. نحن ابناء الدلیل و نمیل حیث یمیل!
سایر اخبار این روزنامه
لیستهای فرضی کار خودشان بود؟
روایت معادیخواه از دولت موقت
دلنبستن به کرملین جرم است؟!
وزیر اطلاعات متهم به نقض سیاستهای کلی نظام؟!
آغاز به کار جبهه اصلاحات ایران از جماران
مقایسه قالیباف با فرستاده امام راحل به روسیه درست است؟
پیران اجماعساز
چرا محمود فکری اخراج شود؟
جانمایی جدید ترامپ از تروریسم
توسعه روانرنجور
مسئله ایرانشهری و مخالفانش
توسعه شهرنشینی حاشیهای در جنوب شرق استان تهران