زجر یک کودکربایی بعد از 30 ماه
پرنیا سه ساله بود. در شلوغی شنبه بازار خرمدشت کرج ناپدید شد. ظهر روز 27 مرداد سال 97؛ پرنیا با مادر و دو برادر دوقلویش به خرید رفته بود، اما در عرض چند ثانیه به طرز مرموزی ناپدید شد و دیگر از پرنیا هیچ خبری نبود. با توجه به حساسیت موضوع و بازتاب گسترده این خبر در رسانهها، تحقیقات آغاز شد، تا اینکه از طریق اقدامات فنی و گسترده، مأموران به یک زوج جوان که اخیرا با یک کودک سه ساله مشاهده شده بودند، مشکوک شدند.
تحقیقات پلیسیخانه این زوج جوان در جاده قزلحصار کرج به صورت نامحسوس تحت مراقبت و کنترل قرار گرفت. مأموران پس از اطمینان از صحت موضوع با هماهنگی قضائی وارد خانه آنها شدند. در بازرسی از آنجا پرنیا را پیدا کردند. این زوج برای عدمشناسایی، ظاهر او را تغییر داده و در یکی از اتاقهای خانه پنهان کرده بودند. میخواستند پرنیا را بهعنوان فرزند خودشان بزرگ کنند.
زوجی که پرنیا را دزدیده بودند، زندگی مرفهی داشتند. آنها تنها مشکلشان بچهدارنشدن بود. حسرت فرزند داشتند. گویا یکی از آشناهایشان هم این موضوع را میدانست، برای همین وقتی پرنیا را در بازار میبیند، او را میدزدد و با خود میبرد و تحویل این زوج میدهد. این زن و شوهر هم میدانستند که بچه دزدی است، با این حال او را در خانه خود نگه داشتند.
پیدا شدن پرنیادر نهایت این کودک سه ساله در صحت و سلامت کامل به آغوش خانواده بازگشت. متهمان نیز دستگیر شدند و به جرم آدمربایی در اختیار پلیس آگاهی استان البرز قرار گرفتند. اما حالا بعد از گذشت 30 ماه این زوج آدمربا نه در بازداشت هستند و نه هنوز حکمی برایشان صادر شده، درحالیکه پرنیا دچار آسیب شدید روحی شده است. پدر و مادرش هم همینطور؛ همچنان لحظه ربودهشدنش را به یاد میآورند، آن را با جزئیات تعریف میکنند و حالشان بد میشود.
آسیب روحی خانواده شیروانیپدر پرنیا حالا از روند رسیدگی به این پرونده شاکی است و میگوید این همه عذاب نباید بدون مجازات بماند. او دراینباره به «شهروندآنلاین» میگوید: «دخترم وقتی پیدا شد از لحاظ جسمی صحیح و سالم بود. در مدتی که خانه آن زوج بوده، کسی دخترم را اذیت نکرد و از او مثل فرزند خودشان نگهداری کرده بودند، ولی این زوج باعث شدند ما ٧٠ روز زجر بکشیم و شکنجه شویم. از لحاظ روحی به هم ریختهایم و حتی دخترم هم با اینکه سالم است، اما از لحاظ روحی آسیب دیده است. او را نزد روانشناس بردیم. در آن سنوسال کم محل زندگیاش را تغییر دادند و خانوادهاش را عوض کردند. دخترم تا سه هفته مرتب گریه میکرد. شبانهروز جیغ میکشید. همین مسأله باعث شد که من و همسرم هم عذاب بکشیم،
حتی یک لحظه هم ساکت نمیشد. او را نزد دکتر بردیم. کلی هزینه کردیم تا کمی بهتر شد، ولی آثار این ماجرا هنوز هم روی او باقی مانده است. گاهی اوقات جیغ میکشد. شبها از خواب بیدار میشود. گاهی اوقات بیدلیل خاطره آن روز ربودهشدنش را تعریف میکند. میگوید زنی به سراغم آمد، چیزی جلوی دهانم گذاشت و بیهوش شدم و وقتی به هوش آمدم در خانه آنها بودم. آنها گفتند دیگر پدر و مادر نداری و از این به بعد با ما زندگی میکنی. پرنیا با یادآوری این مسأله جیغ میکشد و موهایش را میکند.»
موهایمان سفید شدپدر پرنیا دلش خیلی پر است. این آدمربایی زندگیاش را به شدت تحتتأثیر قرار داد و هنوز آثار مخربی برایشان دارد: «من آن زمان در آن 70 روزی که پرنیا نبود، تمام زندگیام را فروختم. یک بار گفتند ممکن است دخترت لب مرز باشد. چند روز لب مرز تاجیکستان رفتم، بعد هم به خلیجفارس رفتم. همه این سفرها برایم هزینه داشت، فقط 12میلیون تومان هزینه سفرم به خلیجفارس شد. وقتی هم که دخترم پیدا شد کلی خرج کردم. او را دکتر بردم. نزد روانشناس بردم. برای همین درنهایت مجبور شدم خانهام را بفروشم تا بتوانم بدهیهایم را بپردازم. حالا هم مستأجر هستم. از لحاظ روحی هم که به شدت آسیب دیدیم. من و همسرم موهایمان سفید شده است. آیا همه اینها مجازات ندارد.»
مجرمان بیمجازاتاین مرد در ادامه صحبتهایش میگوید: «زندگیمان به هم ریخت. دخترم هنوز حالش خوب نشده است. ما شکسته شدیم. کلی خسارت مالی دیدیم. 70 روز زجر کشیدیم. ولی آن زن و شوهری که باعث همه اینها بودند، حالا با یک فیش حقوقی آزاد هستند. هنوز هیچ مجازاتی برایشان تعیین نشده است. یکی، دو بار با آن مرد در محل روبهرو شدم، چنان چپچپ به من نگاه کرد که فکر کردم میخواهد مرا بکشد. تاوان همه این عذابها را چه کسانی باید بدهند. مگر بچه مرا ندزدیدند. چون به او آسیب نزدند، چون او را کتک نزدند، پس نباید مجازت شوند؟!
همان رنگ مویی که به سر دخترم زدند، مگر به یک بچه سه ساله رنگ شیمیایی میزنند. همان رنگ مو میتوانست حال دخترم را بد کند. حتی آنها به ما انگ کودکآزاری زدند، میگفتند در بدنش جای زخم بود، در صورتی که دخترم سه ساله بود. یک بچه سهساله ممکن است زمین بخورد و یک جایش زخم شود یا با برادرهای دو قلویش دعوا میکرد، این همه طبیعی است، ولی آنها جوری حرف زدند که انگار ما مقصریم و باید مجازات شویم. من و همسرم دیگر خسته شدیم و از اینکه آنها حتی در زندان هم نماندند، خلیی ناراحتیم. آن زمان پلیس و بازپرس خیلی با ما همکاری کرد، ولی حالا هیچکس حرف ما را گوش نمیکند. چرا آنها دخترم را بردند و آن همه آزارمان دادند. ما هنوز هم عذاب میکشیم، ولی آنها خیلی راحت زندگیشان را میکنند. مسئول این اتفاقات کیست.»