روزنامه آفتاب یزد
1400/01/14
در نشست استانبول، تکلیف کار یکسره خواهد شد!؟
آفتاب یزد – رضا بردستانی: این ادعا که «پنتاگون» اعلام کرده طی ۲۰ سال – ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ – رقمی نزدیک به «۸۲۵ میلیارد دلار» در افغانستان صرف نیروهای نظامی شده است، در کنار واکنشهای تندی که ایجاد کرد، پرسشهای بیشماری نیز به وجود آورد که این رقم هنگفت دقیقاً در چه حوزهای خرج شده و اساساً چرا باید ایالات متحدهی آمریکا زیر بار چنین هزینهی گزافی برود؟! منهای این موضوع اما بسیاری از کاربران فارسی زبان به طعنه گفته اند: «طبیعتاً این رقم در زیرساختها اگر هزینه شده بود یا برای ایجاد امنیت، باید آثار آن مشاهده میشد اما این روزها که افغانستان فاقد امنیت، آب، برق و رفاه است میتوان متوجه شد که آن ۸۲۵ میلیارد دلار نیز رقمی است که پرداخت شده برای نابودی افغانستان و نه برای رهایی این کشور از بند و زنجیر فقر و ناآرامی و گرسنگی.»
> نکتهی نخست: کدام پول، کدام هزینه؟!
پیرمحمدملازهی، کارشناس ارشد مسائل شبه قاره نیز تاکید میکند: «با ردیابی دلارهای مورد ادعای پنتاگون خواهید دید،
بخش مهمی از این رقم به خود آمریکاییها در قالب شرکتها و گروههایی که به اصطلاح تامینکننده نظم و امنیت و نیز امور رفاهی سربازان آمریکایی و نیروهای نظامی چندملیتی هستند؛ بازگشته است مضاف بر این که این اعداد گاهی اساساً وارد هیچکدام از حسابهای بانکی افغانها نیز نشده و به افغانستان نرسیده راهی آمریکا شده است!»
> نکتهای دوم: ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ یا مسئلهای دیگر؟!
چهل و سومین رئیس جمهور آمریکا بعد از حدود ۲ سال کار روی یک کتاب، نهایتاً در نهم نوامبر سال ۲۰۱۰، خاطراتِ دوران ریاست جمهوری خود – ۲۰ژانویه ۲۰۰۱ تا ۲۰ ژانویه ۲۰۰۹ – را با عنوان «لحظات تصمیم» در ۴۹۷ صفحه و ۱۴ فصل، منتشر کرد که این کتاب در ایران با عناوینی چون «لحظات تصمیم» و «لحظات تصمیم گیری» روانهی بازار نشر شده است.
بوش پسر، جورج واکر بوش یا همان جورج دبلیو بوش در فصلِ نسبتاً مفصلی به موضوع «افغانستان» پرداخته و در جایی مینویسد: «به دستور من ارتش ایالات متحده حملاتی را در افغانستان علیه کمپهای آموزش تروریسم القاعده و تاسیسات نظامی رژیم طالبان آغاز کردند (اکتبر ۲۰۰۱)» در این رابطه نیز ملازهی میگوید: «ظاهر ماجرا آن است که حضور آمریکاییها به حادثهی تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ باز میگردد اما اصل موضوع به سه کشور «ایران، چین و روسیه» مربوط است نه ۱۱ سپتامبر!
جورج دبلیو بوش، موضوع فرستادن سربازان آمریکایی به افغانستان را به اعزام ۲۷هزار نیروی نظامی به پاناما تشبیه کرده مینویسد: «فرستادن آمریکاییها به جنگ، عمیقترین تصمیمی بود که یک رئیس جمهور میتواند بگیرد. در سال ۱۹۸۹ وقتی من، دخترها و لورا کریسمس را در کمپ دیوید سپری کردیم، این موضوع را دیدم. در بیستم ماه مارس، پدر، بیست و هفت هزار سرباز به پاناما اعزام کرد تا دیکتاتور «مانوئل نوریگه» را از قدرت کنار بزند و دموکراسی را آن جا احیا کند. عملیات «جاست کاز» موفقیتآمیز بود. » بوش پسر ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۱ یعنی ۱۲ سال پس از تصمیم بوش پدر، در همان «کمپ دیوید» نقشهی حمله به افغانستان را طراحی میکند.
> عدم وجود تمایلات ملی در افغانستان!
جورج دبلیو بوش در بخشهای دیگری از خاطرات خود در فصل «افغانستان» مینویسد: «جوهرهی تصمیم CIA حمله به افغانستان بود. همان جایی که نقشهی حملهی ۱۱ سپتامبر کشیده شده بود. ریشهی تروریسم در افغانستان به ۱۹۷۹ بازمیگردد، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی به آن جا حمله کرد و رژیم دست نشاندهی کمونیستی، به راه انداخت. قبایل
افغان، همراه با گروهی از جنگ جویان سرسخت اسلام گرا که به مجاهدین معروف بودند، علیه اشغال بیگانه قیام کردند. با کمک ایالات متحده، پاکستان و عربستان سعودی پانزده هزار تلفات دادند و شوروی را در سال ۱۹۸۹ از کشورشان بیرون کردند. دو سال بعد ابرقدرت از هم پاشید و سقوط کرد. با رفتن اشغال گران کمونیست، افغانیها فرصتی یافتند تا دوباره کشورشان را بسازند ولی دولت ایالات متحده تمایلات ملی را در افغانستان نمیدید و بنابراین حمایت خودش را از آن جا صلب کرد. کمک نکردن آمریکا، هرج و مرجی در آن جا پدید آورد. جنگ جویان قبیلهای که شوروی را شکست داده بودند، روی هم اسلحه کشیدند و در نهایت، طالبان، گروه بنیادگرایان اسلامی، قدرت را به دست گرفتند.»
> «نشست قلب آسیا»، آغاز و انجام؟!
این روزها، خبرها حکایت از آغاز دور جدیدی از نشستهای موسوم به «نشست قلب آسیا» دارد، نشستهایی که اندک اندک، به نتیجه نزدیک میشود.
پیرمحمد ملازهی معتقد است: «در نشست استانبول، تکلیف کار یکسره خواهد شد!» کشورهای عضو قلب آسیا شامل ایران، افغانستان، تاجیکستان، پاکستان، چین، روسیه، هند، قزاقستان، قرقیزستان، ترکمنستان، ازبکستان، ترکیه، آذربایجان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی هستند. امریکا، استرالیا، کانادا، دانمارک، مصر، فرانسه، فنلاند، آلمان، عراق، ایتالیا، ژاپن، اسپانیا، سوئد و انگلیس هم کشورهای حامی قلب آسیا به شمار میروند. کنفرانس قلب آسیا از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۹ در استانبول، کابل، آلماتی، پکن، اسلام آباد، باکو و استانبول برگزار شده است.
از حوالی دی ماه ۹۹ و در بازه زمانی ۲۱ روزهای که مذاکرات صلح دوحه با توقف همراه شده بود، گروهی از طالبان افغانستان که در مسکو به سر میبردند پیشنهادی مبنی بر تشکیل «دولت موقت» در افغانستان مطرح کردند که اگرچه آن روزها با واکنش تند مقامات افغان رو به رو شد اما این روزها، راحتتر با آن کنار آمدهاند و این گونه به نظر میرسد که «محمد اشرف غنی» چارهای جز کنارهگیری از قدرت برای برگزاری یک انتخابات فراگیر در افغانستان، پیش رو نداشته باشد.
در گفتگوهایی که پیشتر با «ملازهی» داشتهایم این مسئله بارها تکرار شده بود که طالبان ممکن است با «عبدالله عبدالله» کنار بیاید اما این امکان که نیروهای طالبان به مذاکره با «محمد اشرف غنی» تن در دهند تقریبا ناممکن تلقی شده بود. آخرین خبرها حکایت از آن دارد که «محمد اشرف غنی» رئیس جمهوری افغانستان بار دیگر بر انتقال قدرت از راه برگزاری انتخابات تاکید دارد.
غنی در نهمین نشست «قلب آسیا» در شهر دوشنبه پایتخت تاجیکستان گفت: «انتخاباتی که در نتیجه گفتوگوهای صلح برگزار میشود باید طبق قانون اساسی، سراسری، عادلانه و شفاف باشد و جامعه جهانی بر آن نظارت کند.» از دوره قانونی دولت آقای غنی نزدیک به چهار سال باقی مانده اما او پیشاز این نیز گفته بود برای برگزاری انتخابات پیش از موعد آماده است. در حالی که اخیرا صحبتهایی شنیده میشود از خواست شماری از چهرههای سیاسی به خصوص نمایندگان طالبان برای کنار رفتن آقای غنی از قدرت و روی کار آمدن یک دولت موقت برای تامین صلح، آقای غنی بارها مخالفتش را با این طرح اعلام کرده و گفته تا زنده است اجازه تشکیل دولت موقت را نخواهد داد.
این روزها، در کنار بسیاری از مسائل جهانی، مسئلهای به نام افغانستان، بخشهای مهمی از اخبار مهم بینالمللی را معطوف به خود ساخته است؛ خروج آمریکاییها و ناتو از افغانستان، ریشهی حضور نیروهای خارجی در افغانستان، سرانجام مذاکرات موسوم به «نشست قلب آسیا»، نقش جمهوری اسلامی ایران، تغییرات ژئوپلیتیکی در منطقه با محوریت افغانستان، آیندهی غنی و بسیاری پرسشهای دیگر، حاصل گفتگویی یکساعته با پیرمحمد ملازهی است که با این مقدمهی نسبتاً طولانی تقدیم میشود.
> همسایگان افغانستان یا ۱۱ سپتامبر۲۰۰۱؟!
حضور نظامی آمریکا در افغانستان به حوادث ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ برمی گردد یا ریشه دیگری دارد؟
ظاهراً اینگونه است که دلیل این حضور حوادث ۱۱ سپتامبر است اما حقیقت امر این است که افغانستان جایگاه مهمی به لحاظ جغرافیایی دارد و با سه کشوری که آمریکا با آنها دچار چالش است یعنی ایران، روسیه و چین همسایه است. بنابراین، اگر دقیقتر به مسئله توجه کنیم به نظر میرسد که نگرانی آمریکا از اینکه افغانستان در دورانی که رقابتها انتظار میرفت بعد از پایان جنگ سرد کاهش پیدا کند اما آمریکاییها از فرصت تاریخی استفاده کردند و مناطقی را که احساس میکردند حکومتهایی دارند که با آمریکاییها هماهنگ نیستند سعی کردند معادله را تغییر دهند. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی فرصتی را برای آمریکاییها ایجاد کرد تا کشورهایی که تحت تسلط روسها بودند را از چنگال آنها خارج و به سمت خود بکشند. عراق، افغانستان، لیبی و سوریه از جمله کشورهایی بودند که پساز فروپاشی شوروی، آمریکاییها در آنها
مداخله کردند. بنابراین اگر در این چارچوب به قضیه بنگریم از یک طرف قدرت دوم یعنی شوروی از هم پاشید و حضور آنها در افغانستان به وسیله مجاهدین به هم خورد اما اتفاقی که در افغانستان افتاد این بود که حکومتی جایگزین شد که مجاهدین نتوانستند از آن فرصت استفاده کنند و سرانجام آمریکا، انگلستان، پاکستان و عربستان سعودی به یک تفاهم رسیدند که افغانستان را از این حالت خارج کنند چون این نگرانی وجود داشت که اگر این وضعیت ادامه پیدا کند ممکن است افغانستان مجدد دست روسها بیفتد. طالبان محصول این اندیشه بود اما وقتی طالبان به قدرت رسیدند نیروهای جهادی که در زمان شکست شوروی با غرب همکاری میکردند تفکری در آنها تحت عنوان جهاد به وجود آمده بود و معتقد بودند جهاد باید ادامه پیدا کند. بن لادن اعتقاد داشت دنیای کفر دو شکل دارد یک شکل غربی و یک شکل شرقی که همان اتحاد شوروی بود. میگفتند با کمک شکل غربی شرق را شکست دادیم و اکنون نوبت غرب است. این تفکر سبب شد که نیروهای جهادی که بعدا تحت عنوان نیروهای الوحده مشهور شدند در افغانستان جمع شوند و سازمانی به نام القاعده به وجود آمد که هدف این سازمان ادامه جهاد علیه کفر دوم یعنی غرب بود. این گروه در افغانستان در کنار طالبان قرار گرفت و افغانستان مکانی شد که نیروهای جهادی در آن علیه غرب وارد میدان شدند و حادثه سپتامبر را خلق کردند. بنابراین جریان پیچیدهتر از ظاهر امر است که در نظر گرفته میشود. چون بعد از فروپاشی شوروی که انتظار میرفت ناتو منحل شود نه تنها منحل نشد بلکه سعی کرد در حوزه نفوذ روسها وارد شود و بسیاری از کشورهای این حوزه را عضو کرد. روسها بعد از روی کار آمدن پوتین قدرتشان را در شکل جدیدی بازسازی کردند و نیاز بود مناطقی که به نوعی میتواند روسها را تحت فشار قرار دهد هم در بخش اروپایی و منطقه قفقاز و هم افغانستان این حرکت را انجام دادند و طالبان را به دلیل حمایت از سازمان القاعده از قدرت خارج کردند. در حادثه سپتامبر درست است که القاعده مسئولیت را پذیرفت اما مسائلی وجود داشت که نشاندهنده این بود که عملیات تنها به دست القاعده نبوده و دستگاههای امنیتی نیز به نوعی در آن شریک بودند تا معادله قدرت را دوباره به سمت آمریکاییها برگردانند. ملاعمر رهبر طالبان حاضر نشد سازمان القاعده را اخراج و تحویل آمریکاییها دهد تحت این شرایط بود که بهانه به دست آمریکاییها افتاد و جرج بوش به افغانستان حمله و آنجا را اشغال کرد.
> حضور وعدم حضور نظامی در دیگر کشورها؛ کاخ سفید یا جایی دیگر؟!
فارغ از دموکراتها و جمهوری خواهان، هر گروهی که در کاخ سفید حضور داشته از ۲۰۰۱ تا به اکنون، حضور در افغانستان به قوت خود باقی است. در بین دموکراتها گاه اختلافاتی وجود دارد، مثلا جوبایدن و هیلاری کلینتون بر سر بودن یا نبودن در افغانستان و عراق با یکدیگر هم نظر نیستند یا ترامپ که اساساً با وجود و حضور نیروهای آمریکایی در هر جایی مخالف بود اما به نظر میرسد در این فقره یعنی حضور نیروهای آمریکایی در دیگر سرزمین ها، تصمیم در جایی بیرون از کاخ سفید اتخاذ میشود؟!
در آمریکا رئیس جمهور علی رغم اینکه صاحب قدرت است اما تنها نهاد قدرت نیست در آنجا تصمیمگیری بر اساس استراتژی کلی است که در شورای امنیت ملی و دستگاههای مختلف سیاسی و اندیشکدهها بررسی میشود و بر اساس یک راهبرد بلند مدت تصمیمگیری میشود که رئیس جمهور آن را اجرایی میکند. آمریکا یک استراتژی دارد و آن حفظ قدرت خود در جهان است و اکنون از قدرت گرفتن چین و امکان جایگزین شدن آنها با چین واهمه دارند و برایشان قابل قبول نیست. بر همین اساس است که آمریکاییها سیاستهای کلی خود را تنظیم میکنند و رئیس جمهور آن را اجرایی میکند. در مورد افغانستان هم مسئله همین است. اینکه میبینیم بین دموکراتها و جمهوری خواهان علیرغم اختلافات درونی در این زمینه اختلافنظر شدیدی وجود ندارد به دلیل دنبال کردن استراتژی کلی در افغانستان و منطقه خاورمیانه است. سه کشور مهم در این منطقه وجود دارند که هنوز تکلیفشان مشخص نیست: افغانستان، پاکستان و ایران. چین و روسیه تلاش میکنند که در این سه کشور نفوذ کنند و آنها را به طور کامل از چنگ آمریکاییها خارج کنند. در طرف مقابل آمریکایی و اروپاییها در تلاش هستند که این کشورها را برگردانند و شرایطی را برای همکاری فراهم آورند و اگر نتوانند حداقل بتوانند این کشورها را در موضع بیطرف قرار دهند نه اینکه در کمپ قدرت شرقی قرار گیرند. بنابراین این مسئله مهمی است و به همین دلیل گمان نمیرود که آمریکاییها به طور کامل افغانستان را تخلیه کنند و حتی در زمان ترامپ به این جمعبندی کلی رسیدند که طالبان نیروی مناسبی است و میتوان با آن کنار آمد و این ذهنیت وجود دارد که از طالبان در آینده علیه رقبای آمریکا بتوانند در بلند مدت بهره گیرند. به همین دلیل ترامپ آقای خلیلزاد را که کار کشته است به عنوان نماینده ویژه انتخاب کردند و مذاکرات با طالبان را تا آنجا پیش بردند که به یک توافق رسیدند. اما همان اختلافات درونی که بین دموکراتها و جمهوری خواهان بود به اینجا کشیده شده که میخواهند توافق را تغییر دهند نه اینکه توافق را بردارند و توافق را در نگاهی که دموکراتها دارند تنظیم مجدد کنند و با طالبان به جمعبندی دیگری رسند. بنابراین حتی اگر تصور شود که آمریکاییها نظامیان خود را از افغانستان خارج کنند، به لحاظ سیاسی و امنیتی هم چنان حضور خود را ادامه خواهند داد.
> پنتاگون برای خودش خرج کرد یا افغان ها؟
با توجه به اقتصاد نحیف افغانستان وعدم توان اقتصادی هزینه ۸۲۵ میلیاردی ارائه شده توسط پنتاگون از چه منبعی تامین میشود؟
افغانستان بدون کمک مالی آمریکا و اروپا نمیتوانست روی پا بایستد. بنابراین بحث منتفع بودن آمریکا از این کشور منتفی است. افغانستان منابع زیرزمینی دارد گفته میشود بین دو تا سه هزار میلیارد دلار دارد. اما شرایط استخراج آن برای آمریکاییها مساعد نیست اگر زمانی هم بخواهد این منابع مورد استفاده قرار گیرد برای چینیها مساعد است. چون مواد زیرزمینی که در افغانستان وجود دارد بیشتر به کار چینیها میآید بنابراین آمریکاییها در افغانستان خیلی نمیتوانند روی بحث مالی آن فکر کنند. درست است که آمریکاییها در افغانستان هزینه کردند اما این خرج را که برای افغانها انجام ندادند و بخش مهمی از این هزینهها به شرکتهای غربی که آنجا کار میکردند بازگشته است تنها درصد پایینی برای افغانستان خرج شده است. ۸۲۵ میلیارد دلار که بیان میشود اگر در افغانستان هزینه شده بود که اکنون افغانستان ژاپن بود اما چرا اینگونه نیست؟ چون آنها برای زیرساختها در افغانستان کاری انجام ندادند. هزینهها در حد ساختن یک نانوایی از سوی سازمانهای کمککننده بوده است. طرحهایی انجام شده که فکر میکردند به درد خودشان میخورد مثلا جادهای ساختند که قندهار را به کابل وصل میکند. حضور آمریکا در افغانستان به دلیل ترس از رقبا است و از این جنبه حائز اهمیت است.
> آن چه آمریکا میخواهد با وجههای جهانی!
در دنیای سیاست، همواره پشت پردهها تعیینکنندهتر بودهاند در مسئلهی افغانستان این مسئله حادتر به نظر میرسد. توافق احتمالی بین سه قدرت روسیه، چین و آمریکا تا چه اندازه میتواند محتمل باشد؟
آمریکاییها آمادگی دارند با چین و روسیه هم مذاکره کنند. زرنگی که آمریکاییها در افغانستان کردند این بود که وقتی متوجه شدند به لحاظ نظامی نمیتوانند پیروز شوند از طریق سیاسی دنبال حل مسئله رفتند. آمریکا متوجه این مسئله بود که درگیری نظامی در افغانستان با وجود همسایگی چین، روسیه و ایران میتواند خطرناک باشد و افغانستان را تبدیل به «ویتنام آمریکایی ها» کند به همین دلیل از کانالهای مختلف شروع به اعمال فشار به پاکستان کردند که طالبان را تشویق کنند. که پای میز مذاکره آیند. کمکهای نظامی و مالی را به پاکستان قطع کردند تا پاکستان را مجبور به ورود به معادله کنند. از سوی دیگر شروع به انتشار اخباری مبنی بر وجود سلاحهای چینی، ایرانی و روسی در دست طالبان کردند. الان به نظر میرسد مسئلهای که آمریکاییها مطرح میکنند و روسها را پای کار آوردند اجلاس مسکو است که در روزهای آینده در استانبول برگزار میشود و قصد دارند کشورهای اروپایی و آمریکا، کشورهای چین و روسیه، کشورهای همسایه با افغانستان مثل ایران و پاکستان، کشورهای صاحب نفوذ مانند عربستان سعودی، ترکیه، امارات و قطر که مرز مشترک با افغانستان ندارند در یک مکان جمع شوند و سازمان ملل هم در راس این جریان قرار گیرد. چیزی مانند «شورای بن اول» که در آلمان برگزار شد دولتی در افغانستان به وجود آید که این دولت مورد حمایت جهانی باشد و ترکیبی از طالبان و نیروهای دیگر باشد. سه نیروی اصلی در افغانستان وجود دارد: طالبان، نیروهای جهادی و نیروهای لیبرال-دموکرات. اکنون بحث این است که در افغانستان یک قدرت ترکیبی به وجود آید که این سه نیروی تاثیرگذار با هم هماهنگ باشند و ساز و کارهایی برای آن طراحی خواهند کرد و تضمین منطقهای، بینالمللی و داخلی هم در افغانستان باید به وجود آید. این سه نیرو باید به گونهای عمل کنند که افغانستان به دوران بیطرفی سیاسی ظاهر شاه برگردد.
> عبدالله عبدالله بله، محمد اشرف غنی نه!؟
همواره گفتهاید و گویا چنین به نظر میرسد که طالبان حاضر به همکاری با عبدالله عبدالله هستند اما با اشرف غنی خیر! به نظر شما ریشهی این تفکر و اعتقاد به چه مسائلی بازمی گردد؟!
جریانی که تحت عنوان لیبرال-دموکرات غرب گرا بعد از ۲۰۰۱ آمدند و مورد حمایت آمریکا قرار گرفتند و حامد کرزای آن را رهبری میکرد در روند خود ظرفیتهای محدودی دارد ظرفیت آن از این جهت بود که نیروهای قومی متفاوتی در آن حضور دارند اما این نیروهای قومی پایگاه قوی قومی نداشتند جریان عبدالله عبداالله به لحاظ قومی پایگاه داشتند و تجربه جنگی در جهاد علیه شوروی را دارا بودند. قدرت نظامی دارند که به سرعت میتوانند مسلح شوند اما نیروهای لیبرال-دموکرات در این زمینه چیزی در چنته نداشتند و تنها کاغذ و قلمی داشتند که با کشورهای غربی ارتباطاتی را ایجاد کرده بودند و هر کدام یک کشور. مثلا کسانی که در آلمان بودند مطابق سیاستهای آن کشور پیشمیرفتند کسانی که در انگلیس بودند سیاستهای انگلیس را در پیش گرفتند و همین طور کشورهای دیگر. بنابراین این نیرو، نیرویی نیست که بتوان روی آن حساب باز کرد که بتواند
با طالبان، افغانستان را هماهنگ کند و اشرف غنی نمونه بارز این جریان است. او بسیار پیچیده بازی میکند ضمن اینکه هیچ نیرو و پشتوانه قومی و سیاسی ندارد ولی از یک هوش سرشار برخوردار است که خوب بازی میکند. در برگزاری انتخابات به رغم مخالفت آمریکاییها و مخالفتهای داخلی شرایطی را ایجاد کرد که انتخابات برگزار شد و نیروهای جهادی و عبدالله عبدالله را مجبور به همکاری کرد. اکنون هم دارد بازی خود را انجام میدهد. آقای اشرف غنی مطرح کرده که حاضرم از قدرت کنارهگیری کنم اما از طریق قانونی که قانون آن یعنی طبق قانون اساسی انتخابات برگزار شود و همین طرح را به استانبول میبرد تا انتخابات زودهنگام در شش ماه تحت نظارت سازمان ملل برگزار کند و در این شرایط گفته است که هر کسی روی کار آمد میپذیرم. این بازی اشرف غنی پیچیده است و این احتمال وجود دارد که ممکن است خودش حذف شود ولی جریان رادیکال طالبان و جریان عبدالله عبدااله را میتواند در این بازی شطرنج مات کند و دموکراتها روی کار آیند.
حال این سوال میتواند مطرح شود که چرا آقای کرزای الان دوباره در حال مطرح کردن خود است؟ چون امیدوار است در این شرایط خاص که پیش آمده همگان دوباره به این نتیجه برسند که دوباره او روی کار آید. به نظرم به همین دلیل است که طالبان با جریان اشرف غنی کنار نمیآیند اما با عبدالله عبدالله شرایط کنار آمدن فراهم است. چون با عبدالله عبدالله احساس میکند به نوعی میتواند تعادل قدرت را ایجاد کند. نیروهای لیبرال دموکرات نیرویی نیست که سلاح دست گیرد اما نیروهای جهادی این کار را میکنند بنابراین تمایل دارند با نیروی جهادی که توان نظامی دارد کنار آیند.
> ممکن و ناممکنترین گزینههای پیش رو
نشست موسوم به قلب آسیا در جریان است. خیلیها معتقدند کار در استانبول یکسره خواهد شد؛ ممکن و ناممکنترین گزینههای پیش رو کدام است؟
فکر میکنم جریان مسکو و استانبول در نهایت به یک هماهنگی میرسند و نوعی تقسیم منافع بین آمریکا، روسیه و چین در افغانستان محتمل است. ساختار قدرت در افغانستان تغییر خواهد کرد ساختار قدرت از طریق اصلاح قانون اساسی خواهد بود به گونهای که از این ظرفیت برخوردار خواهد بود که طالبان، لیبرال-دموکراتها و جهادیها در آن بگنجند. مشکل افغانستان قبل از هر چیز مشکل عمومی است. چهار قومیت اصلی وجود دارد که مدعی اصلی قدرت هستند: پشتونها، تاجیکها، ازبکها و هزارهها. بنابراین راه حلی که بشود آنها را با هم هماهنگ کرد تشکیل دولت شبهفدرالی و مرکزی است یعنی طالبان در مناطق قومی پشتون، تاجیکها در مناطق تاجیک نشین، ازبکها در مناطق ازبکنشین و هزارهها در مناطق هزارهنشین قدرت مسلط باشند. این اتفاقی است که به نظر بنده خواهد افتاد تا از تجزیه افغانستان جلوگیری کنند. در نهایت شاید این طرح فدرالی هم به نتیجه نرسد و افغانستان تجزیه شود ولی در شرایط کنونی که رقابت آمریکا، چین، روسیه و کشورهای منطقه مانند ایران، پاکستان، ترکیه، هند و عربستان سعودی وجود دارد و هر کدام در تلاش هستند حوزه مسلط در افغانستان را به دست آورند. تنها راه ممکن ایجاد تعادل بین همه کشورها و منافعشان در افغانستان و بعد ایجاد تعادل در داخل به لحاظ قومیتی است. این اتفاق به نظر در جریان مسکو و استانبول خواهد افتاد و هماهنگی حاصل خواهد شد و افغانستان فدرالی ایجاد خواهد شد و یک دولت مرکزی وجود خواهد داشت که در قانون اساسی مشخص شود هر کدام از قومیتها سهمشان در قدرت در مرکز چقدر است و در محل هایشان هر کدام پایگاه محلی داشته باشند. چیزی شبیه پاکستان که الان وجود دارد. مشکل افغانستان به این دلیل پیچیدهتر از کشورهای دیگر است چون ۵۴ قومیت مختلف وجود دارد و سهم دهی همه آنها در قدرت مشکل است. بنابراین ساز و کار قدرت در افغانستان تغییر خواهد کرد جریان لیبرال دموکرات و دوران حکومت اشرف غنی به پایان رسیده است و ساختار جدیدی به وجود خواهد آمد که در ساختار جدید روند فدرالی وجود دارد. برای اختلاط قومیتهای مختلف هم تدابیری اندیشیده خواهد شد که چگونه در مناطق در چارچوب قدرت محلی بگنجند.
سایر اخبار این روزنامه
جزییات تفاهم نامه همکاری 25 ساله ایران و چین
معمای آزاده
مشارکت بالا و انتخاب رئیسجمهور قوی ضدفساد، جهادی و امیدوار برای ایران قوی
فرجام تلخ قسم و توصیه
ایرانیها نوروز را هم در صف مرغ گذراندند
ظریف: «گاندو» از اول تا آخرش دروغ و افتراست
در نشست استانبول، تکلیف کار یکسره خواهد شد!؟
رئیسجمهور نظامی و چند پرسش!
جزییات تفاهم نامه همکاری 25 ساله ایران و چین
تحدید نخبگی تهدید نخبگان