روزنامه شرق
1400/01/17
نمیتوانیم از هنر یک معنا و مفهوم مطلق بسازیم
گفتوگو با طهماسب صلحجو نمیتوانیم از هنر یک معنا و مفهوم مطلق بسازیم بهناز شیربانی: تفاوتهای سینمای عامهپسند و هنری در سالهای گذشته، همواره محل بحث بوده. اینکه اساسا میتوان تعریف دقیقی از این دو جریان ارائه داد یا خیر. «هنر گاهی به پسند و دنیای عامه مردم نزدیک میشود و گاهی مخاطب خودش را از میان نخبگان و اندیشمندان انتخاب میکند». این تعریفی است که طهماسب صلحجو ارائه میدهد. این منتقد پیشکسوت در گفتوگو با «شرق» از زاویه دیگری به تفاوتهای سینمای عامهپسند و هنری نگاه میکند. «اصولا به تقسیمبندی سینمای هنری و غیرهنری معتقد نیستم. سینما در هر حال هنر است و مردمیترین هنر دورانهای مختلف. سینما بیش از هر چیز با عامه مردم سروکار داشته است». این تعریف صلحجو از تقسیمبندیهای رایج در سینماست. او در بخش دیگری از صحبتهایش، از هنر سینما و تقسیمبندی فیلمهایی که در ادوار مختلف ساخته شدند، صحبت میكند. «فیلم، محصول سینماست. پدیدهای که هم صنعتی است و هم هنری. البته باید این را در نظر گرفت که تمامی هنرها جنبه صنعتی هم داشتند و در سینما این جنبه چشمگیرتر است و طبقهبندی فیلمها به معنی طبقهبندی سینما نیست. محصول هنر سینما گاه فیلمهای ماندگار و ارزشمندی است و گاهی فیلمهایی هستند که در برقراری ارتباط با مخاطب ناتواناند؛ بنابراین نمیتوان اینطور نتیجه گرفت که چون فیلمی مورد پسند نخبگان و روشنفکران نیست، پس اساسا سینما نیست. همه هنرها و آثار هنری دارای درجه و مرتبهای هستند. طبیعی است که همه در یک سطح نیستند و نمیتوانیم از هنر یک معنا و مفهوم مطلق بسازیم. هنر گاهی به پسند و دنیای عامه مردم نزدیک میشود و گاهی مخاطب خودش را از میان نخبگان و اندیشمندان انتخاب میکند. از طرفی نمیتوانیم ارزشها و جنبههای مردمی هنر را نادیده بگیریم. چهبسا در تاریخ سینمای جهان هم فیلمهایی بودند که در زمان ساخت از دید روشنفکران ارزش هنری نداشتند، اما ماندگار شدند. به این معنی که مردم چنین اثری را پسندیدند و از آن استقبال کردند و در طولانیمدت وارد خاطره جمعی مردم شده و امروز به آن آثار احترام میگذاریم». او ادامه میدهد: «بررسی و تحلیل تاریخ سینمای ایران معمولا روند پیچیده و دشواری دارد؛ سینما از جوامع صنعتی دنیا وارد ایران شد. از ابزار و امکاناتش گرفته تا موارد جزئی دیگر. از جوامع غربی به ایران آمد و صنعت سینما در ایران هم شکل گرفت. تاریخ سینمای ما این را ثابت میکند که سینما تنها پدیدهای است که از غرب به فرهنگ ما ورود کرد. بسیاری از فیلمهایی که روشنفکران به تحقیر بهعنوان فیلمفارسی از آن نام بردند و همیشه سعی کردند دستکم بگیرند (نه به این معنا که من همه آنها را تأیید کنم و از آنها بهعنوان آثار برجسته سینمای ایران نام ببرم) اما چنین فیلمهایی محصول سینما در کشور ما با زمینههای فرهنگی و اجتماعی بود؛ به این معنا که فیلمسازان در دورهای به گونهای فیلم میساختند که برای عامه مردم قابل درک باشد و اگر غیر از این بود، سینما سر پا نمیماند. سینما همواره متکی به مردم بوده و هست. واقعیت این است که محصولات سینمای ایران در دهههای 40 و 50 بسیار محدود و انگشتشمار بود و سالی 50-60 فیلم ساخته میشد، اما در کنار آن حدود 300-400 فیلم خارجی به نمایش گذاشته میشد. بهترین فیلمهای سینمای آمریکا و اروپا در بهترین سالنهای سینما به نمایش در میآمد، اما همان تعداد محدود فیلم فارسی از نظر ارتباط با عامه مردم با فیلمهای خارجی رقابت میکرد و حتی آنها را از نظر اقتصادی شکست میداد». او در بخش دیگری از صحبتهایش میگوید: «چه چیزی در فیلمهای فارسی بود که تیپ روشنفکر به این دلیل که شبیه فیلمهای اروپایی و آمریکایی نبودند، تحقیر میکردند اما عامه مردم از آنها استقبال میکردند؟ مگر هدف هنر غیر از این است که فکر یا اندیشهای را به ذهن مردم منتقل کند؟ و اگر در این مورد موفق بود، ارزش پیدا میکند؟ اگر قرار باشد فیلمی ساخته شود که فقط عدهای خاص از جمعیت کشور آن را بپسندند، به نظرم فضیلت نیست. هنر زمانی ارزش والایی پیدا میکند که هم از نظر تکنیک و هم فرم خلاقیت داشته باشد و در ارتباطگیری با مردم هم موفق عمل کند». صلحجو صحبتهایش را درمورد جریان فیلمهای هنری در ایران اینطور ادامه میدهد: «در بین فیلمسازان ایرانی، آدمهای روشنفکری هم بودند که عمدتا خارج از ایران و بیشتر فرانسه تحصیل کرده بودند. بیشتر آنها فیلمفارسی را جدی نمیگرفتند و جریان ساخت فیلم هنری بهمرور شکل گرفت. اوایل دهه 30 را میتوان زمان شکلگیری و ساخت چنین فیلمهایی دانست. مثلا فرخ غفاری با ساخت «شب قوزی» یا ابراهیم گلستان با ساخت «خشت و آیینه» آثاری در این سبکوسیاق تولید کردند و فیلمسازان دیگری که فکر میکردند نیاز است تا در سینمای حرفهای تحولی ایجاد شود. برخی از این فیلمسازان در روند کارشان موفق نبودند، به این دلیل که فیلمهایشان موردپسند عامه مردم نبود و خودبهخود از گردونه فیلمسازی خارج شدند. البته ما درمورد سینمای حرفهای و فیلمهایی که راهی اکران عمومی شدند، صحبت میکنیم. باید این را هم مد نظر داشت که در همان دوران فیلمسازانی که تحصیلکرده بودند و آموختههایشان را در سینمای ایران با ساخت فیلم تجربه میکردند، با روند فیلمفارسی بههیچوجه نمیتوانستند هماهنگ شوند. برخی از آنها وارد جریان دیگری شدند و فیلم کوتاه ساختند و اندیشه و استعدادشان را با فیلمهای کوتاه بروز دادند. عمدتا تولیدکننده و تهیهکننده این فیلمهای کوتاه هم وزارت فرهنگ و هنر و تلویزیون بود. هژیر داریوش از جمله فیلمسازانی بود که در فرانسه درس خوانده بود و بعدها یک فیلم بلند در دهه 50 ساخت. یا مثلا فیلمسازی مثل خسرو سینایی با ساخت فیلم کوتاه، کارگردانی را تجربه کرد و بعدها وارد جریان ساخت فیلم بلند شد كه اغلب فیلمهای آنها اکران عمومی نداشتند و گاهی در کانونهای فیلم به نمایش درمیآمدند. گرایش نخبهگرایانه در سینما از دهه 30 و 40 و رونق سینمای فارسی شروع شد و حتی برخی از فیلمهای کوتاه هنری، در فستیوالهای دنیا جایزه گرفتند. اما باید در نظر داشت که جریان ساخت فیلمهای هنری در آن زمان در ارتباط با عامه مردم، خیلی موفق نبودند». او در بخشهای دیگری از صحبتهایش به جریان موج نو در سینمای ایران اشاره میكند: «در اواخر دهه 40 فیلمهای «قیصر» و «گاو» الگوی متفاوتی را به سینمای حرفهای ارائه دادند. مثلا اگر در نظر بگیریم فیلمفارسی بیشتر از نمایشهای سنتی الگو میگرفت و به نظرم بیشتر تحت تأثیر نمایشهای روحوضی بود، در سینمای موج نو فیلمهایی بودند که توانستند تکنیکهای اروپایی و آمریکایی را به سینمای ایران اضافه کنند. برای نمونه فیلم «قیصر» الگوی فرم و تکنیکش از فیلمهای آمریکایی گرفته شده و به نوعی الگوی فیلمهای وسترن را ارائه داد. یا فیلم «گاو» بیشتر از سبک سینمای نئورئالیسم ایتالیا الگوبرداری کرد. البته «قیصر» با استقبال عامه مردم روبهرو شد و فیلم «گاو» اولین فیلم بلند سینمایی است که در جشنواره ونیز جایزه گرفت و مطرح شد. عباس کیارستمی که مطرحترین و جهانیترین فیلمساز ایرانی است، در نخستین گامهایش در ساخت فیلم به سراغ فیلم کوتاه رفت. مثل فیلم «نان و کوچه» که سال 1349 ساخت و فیلم بسیار فیلم خوبی است». او ادامه میدهد: «زمان ساخت فیلم «نان و کوچه» افرادی که با کیارستمی سر صحنه همکاری میکردند، معتقد بودند او الگوی همیشگی ساخت فیلم را رعایت نمیکند یا به تعبیری از سینما چیزی نمیداند. مثلا معروفترین صحنه فیلم «نان و کوچه» صحنهای است که کیارستمی اصرار داشته یک سگ پشت در خانهای بنشیند به شکلی که خودش در ذهن داشته و خب بازیگر نیست که متوجه موقعیت باشد. برخی سر صحنه اعتقاد داشتند که با کاتدادن میتوان این صحنه را درست کرد اما کیارستمی اصرار داشت خود حیوان این کار را انجام دهد و این شرایط در آن زمان برای بسیاری غیرمتعارف بود». صلحجو در ادامه میگوید: «ما در دورهای فیلمسازان مطرح بسیاری در این حوزه داشتیم. زندهیاد علی حاتمی که ریشه تئاتری داشت و پیش از ورود به سینما کارش را از ساخت فیلمهای تبلیغاتی آغاز کرد و بعدتر با فیلم «حسن کچل» وارد سینمای حرفهای شد و از داستانهای عامیانه برای ساخت فیلم وام گرفت؛ اما با فرمی متفاوت آن را ارائه داد. بعد از انقلاب هم شاخصترین فیلمسازان این نوع سینما افرادی مثل کیمیایی، کیارستمی، حاتمی، تقوایی و بیضایی بودند و با سینمای موج نو نخستین تجربههای فیلمسازیشان را انجام داده بودند. اما بازهم از ریشههای این فیلمسازان بنام صحبت میکنم که همگی با ساخت فیلم کوتاه به عرصه ساخت فیلم بلند قدم گذاشتند. ناصر تقوایی بخش مهمی از آثارش فیلمهای کوتاهی است که برای تلویزیون ساخت. یا بهرام بیضایی که فعالیت تئاتری چشمگيری داشت، نخستین تجربههایش در سینما را با ساخت فیلمهای کوتاه آغاز کرد. ناصر تقوایی فیلم کوتاهی به نام «رهایی» ساخت که در بسیاری از فستیوالهای مطرح دنیا چندین جایزه گرفت و آنها با ساخت چنین فیلمهایی توانستند متفاوتبودن سینمای خودشان را نشان دهند و بعد وارد سینمای حرفهای شدند و بعد از انقلاب هم فعالیتشان ادامه پیدا کرد». صلحجو ادامه داد: «بعد از انقلاب نهضتی در ساخت فیلم کوتاه به وجود آمد به نام سینمای آزاد. سینمای آزاد بعدها توانست جایگاه خودش را تثبیت کند و از تلویزیون حمایت مالی بگیرد. محصولات سینمای آزاد عمدتا فیلمهای هشتمیلیمتری بود و فیلمسازان زیادی در این عرصه فعالیت میکردند. سینمای آزاد جریانی بود که سعی داشت سینمای هنری و متفاوت خاصی را رواج دهد و در این عرصه هم موفق بودند. در سالهای بعد از انقلاب نسل دیگری از فیلمسازان جوان که اولین فیلمهای بلند سینماییشان را ساختند، افرادی بودند که در سینمای آزاد فعالیت میکردند. كسانی که از سینمای آزاد قبل از انقلاب وارد جریان سینمای حرفهای بعد از انقلاب شدند، چهرههای مطرحی هستند مثل کیانوش عیاری یا رخشان بنیاعتماد یا محمود کلاری». او ادامه میدهد: «در سالهای بعد از انقلاب، سینمای آزاد را تعطیل کردند و افرادی که در سینمای آزاد تجربه کسب کرده بودند، وارد فضای سینمای حرفهای شدند و امکاناتی که این سینمای آزاد داشت، به جای دیگری منتقل شد و مرکز آموزش فیلمسازی اسلامی تأسیس شد که عدهای از جوانهای انقلابی مشغول به کسب تجربه فیلمسازی شدند و از بین آنها فیلمسازان خوبی مثل کمال تبریزی بیرون آمدند». صلحجو در ادامه به دوره دیگری از سینمای ایران اشاره میكند: «در دهه 60 و اوایل دهه 70 مدیران سینمایی اصرار داشتند که فیلمها باید خاص و نخبهگرا باشد و به فیلمهای عامهپسند زیاد میدان نمیدادند. جالب است که سالنهای سینمای کشور دنبال فیلمهای عامهپسند بودند. تلاش مدیران سینمایی در آن دوران هم بیشتر ساخت فیلمهای هنری بود اما فیلمهای عامهپسند را مردم دوست داشتند و از آنها استقبال میکردند و این روند ادامه پیدا کرد. در سالهای اخیر سینمای عامهپسند، جای خودش را باز کرد و در کنارش سینمای هنری هم راه خودش را طی کرد. از بین فیلمسازانی که آثارشان با پسند نخبهها و فستیوالهای خارجی سازگار بود و عامه مردم هم با آن ارتباط برقرار کردند، خاصترین چهره این عرصه به نظرم اصغر فرهادی است؛ فیلمهای او همواره در عرصههای جهانی جایگاه رفیعی دارد و معتبرترین جوایز سینمایی را کسب کرده و از طرفی فیلمهایش موردپسند مردم است».
سایر اخبار این روزنامه
کنایه رئیسی به روحانی
به تذکر اصلاحطلبان درباره برجام توجه نشد
با پنجهبوکس به صورتم زدند
نشست وین فرقی با بقیه نشستهای برجامی ندارد
ربیعی حرفهای رضایی را تکذیب کرد
حمایت شورای وحدت و مؤتلفه از ابراهیم رئیسی
چه کسی همدست مهدی تاج است؟
کریمیقدوسی بازهم رکورد زد
چه انتظاری از مذاکرات وین میتوان داشت؟
۵ دهه در اوج با تصاویری درخشان
نمیتوانیم از هنر یک معنا و مفهوم مطلق بسازیم
بازگشت به دیپلماسی
تقواي سياسي
انباشتگی سوگ در ایام کرونا
گردش به شرق؛ يك تجربه تاريخي
نکویی با نکونامی رفت