روزنامه ایران
1400/01/30
سرایدار؛ نگهبان تنهای مدرسه در روزهای کرونایی
هدی هاشمی
خبرنگار
این روزها تهران قرمز است و مدارس همچنان تعطیل، اما خیابانهای شهر شلوغ و پر رفتوآمد است، با اینکه اعلام شده دو هفته تعطیلی و محدودیت است و برخی مشاغل باید دورکاری و گروهی هم تعطیل باشند، اما در خیابان دماوند تهران همان جایی که مدرسه متوسطه اول دخترانه تشیع قرار دارد، وضعیت به گونهای دیگر است؛ چیزی شبیه عادی!
ترافیک ظهرگاهی چندان سنگین نیست و ماشینها پشتسر هم آرام در حرکتند. کرکره مغازههای اطراف مدرسه بالاست و همهشان باز هستند؛ از اغذیهفروشی گرفته تا داروى گیاهی و خشکشویی و کبابی و بنگاه املاک. تعدادی از کسبه بیرون از مغازههایشان ایستادهاند و با هم حرف میزنند. ماسک برخیهایشان از گوش آویزان است و چند تایی هم ماسک را زیر چانهشان قرار دادهاند. کنار در ورودی مدرسه چند ثانیه مکث کردم و از آنچه اطراف میگذرد، متحیر شدم. یاد آمار روزانه مرگومیر و تعداد خیرهکننده مبتلاها به کرونا افتادم. نگاهم به سوی وانت هندوانهفروشی چرخید که صاحبش بدون ماسک با مشتریها کلنجار میرفت. انگار نه انگار شرایط شهر بحرانی و سیاه است. بیمارستانها تخت خالى براى پذیرش ندارند و آمار مرگومیر و ابتلا هم بالا رفته است. حداقل در این خیابان، نه خبرى از رعایت پروتکل است و نه نظارتی برای اعمال محدودیتها. تنها جایى هم که یک سال و یک ماه است تعطیل شده همین مدارس هستند؛ مدتهاست سکوت جای هیاهوی دانشآموزان را گرفته و دیگر صدایی از حیاط مدرسه و کلاسهایش به گوش نمیرسد. در مدرسه نیمهباز است. قمرتاج خادمی (مادر مدرسه) کنار در اصلی مدرسه روی صندلی نشسته است.
داخل که میشوم، جواب سلامم را میدهد و میگوید: «بریم دفتر مدیر صحبت کنیم.» در مدرسه را میبندد و با دست اتاق خانم مدیر را نشان می دهد: «اخبار گفته که شرایط بدتر از این میشود؟ درسته.» به سختى قدم برمیدارد، انگار پایش توان همراهی ندارد. خانم خادمی ٦٢ سال دارد و ٢٠ سالی هم میشود که سرایدار یا مادر مدرسه است. ماسکش اجازه نمیدهد که صورتش را کامل ببینم اما خط و خطوط پیشانی و چشمانش میگوید که او روزگار سختی را پشت سر گذاشته است. میپرسم که کار سرایداری برای شما در این سن و سال سخت نیست، او میگوید: «مجبور که باشید، انجامش میدهید. چارهای نیست همین که کار دارم و توان کار کردن، هزار بار خدا را شکر میکنم.» به دفتر مدیر که میرسیم، خیالش راحت میشود. به آرامی روی یکی از صندلیها روبهروی حیاط مدرسه مینشیند، نگاهش هم به بیرون است. محو تماشای سوت و کوری حیاط شده، از حرفهایش معلوم است که دلش برای سروصدای بچهها، شیطنتهای گاه و بیگاهشان تنگ شده: «مدرسه بدون دانشآموز خیلی دلگیر است، حضور بچهها صفای دیگری دارد. درسته که وقتی بچهها بودند کارم بیشتر بود. مجبور بودم کلاسها و حیاط را هر روز جارو بزنم. آزمایشگاه و دفتر و سرویس بهداشتی را تمیز کنم. حواسم به دانشآموزان بود و اصلاً وقت چای خوردن هم نداشتم اما دلم با بچهها خوش بود. الان که نیستند، میگویم ای کاش زودتر کلاسها حضوری شود. اصلاً مگر مدرسه بدون دانشآموز میشود.»
رابطه عاطفی دانشآموزان با مادر مدرسه
همزمان سیمین نجفی، مدیر مدرسه حرفهای خانم خادمی را تکمیل میکند:«رابطه خیلی خوبی بین دانشآموزان و مادر مدرسه است، هر کاری داشتند به خانم خادمی میگفتند حتی برای خرید از بوفه هم از ایشان پول قرض میگرفتند. مشکلاتشان را در خانه یا مدرسه به خانم خادمی میگفتند و اگر شیطنتهایی هم که میکردند ایشان میفهمید. کلاً باید حواسمان به رفتوآمد دخترها باشد اینکه با کی میروند و با کی میآیند اینها وظیفه خانم خادمی بود.»خانم خادمی با اینکه سرایدار است، اما وظیفه تمیز کردن مدرسه را هم دارد. مدرسه کوچک و ٥٠ سال سابقه ساخت است. دو طبقه دارد با ٨ کلاس. برخی از اتاقها دورتادور حیاط قرار گرفته و بالای سردر هر اتاق هم نوشته شده، «اتاق دبیران»، «اتاق مشاور»، «نمازخانه»، «آزمایشگاه». آن روزهایی که آموزش حضوری بود، خانم خادمی مجبور بود بعد از تعطیلی مدرسه همه کلاسها و سرویس بهداشتی را تمیز کند. حالا که آموزش مجازی شده او فقط هر روز حیاط مدرسه را جارو میزند: «کارم سخت است، فکرش را بکنید تنهایی میزهای سنگین مدرسه را جابهجا میکنم، آنقدر در این سالها میز و صندلی و کمد بلند کردم که کمردرد شدید گرفتم، دو بار هم عمل کردم. روزهایی که مریض میشوم عروسم کار مدرسه را انجام میدهد. راستش روزهایی که بیمارم اصلاً با این سن نمیتوانم کار کنم. تازه شب و روز باید مراقب مدرسه باشم با کوچکترین صدایی بلند میشوم که نکند کسی وارد مدرسه شود. نگهبان مدرسه هستم با این همه سختی کار دوست دارم صدای بچهها در مدرسه بپیچد.» خانم خادمی بابت همه این کارها دو میلیون و ٣٠٠ هزار تومان میگیرد: «حقوقمان خیلی کم است. متأسفانه سرایدارها هیچ مزایای اضافی ندارند. اما چارهای نیست. ما به سختی زندگی را میچرخانیم. با این کار سنگین هزار جور مریضی میگیریم اما حقوقمان همان است. تنها خوبیش این است که اجارهخانه نمیدهم در همین اتاق روبهروی دفتر با همسرم زندگی میکنم.»
حقوقمان کم است اما قناعت میکنیم
«سکوت مدرسه برای آنهایی که در مدرسه کار میکنند، آزاردهنده است. فرقی نمیکند که مدیر و معلم باشد یا ناظم و سرایدار...» این حرفها را کبرى عباسی سرایدار دبیرستان پسرانه رشد چند باری تکرار میکند. خانم عباسی زن سن و سالداری است که چروک روی صورت و دستهای پینهبستهاش نشان از سن بالایش دارد. او به همراه دخترش آمدهاند به استقبالم. ٢٠ سالی میشود که با بچهها کار میکند اما ١٦ سال برایش بیمه رد کردهاند.٦٣ سال دارد و با این سن و سال دو شیفت هم کار میکند تا خرج زندگی را دربیاورد. او صبحها در اداره آموزش و پرورش نیروی خدماتی است و عصرها هم سرایدار مدرسه پسرانه رشد. مدرسه ٣٢٠ دانشآموز و ٩ کلاس درس دارد. کار صبحها با یک خدمتگزار آقا است و عصرها هم این مادر مدرسه است که حیاط و سرویس بهداشتی را تمیز میکند، او میگوید: «همسرم سال ٨١ فوت کرد. من هم برای اینکه خرج دو تا بچهام را دربیاورم، به تهران آمدم. در باشگاه فرهنگیان کار پیدا کردم از صبح تا شب با پسرها و دخترهای دانشآموز سروکله میزدم. کار در مدرسه دخترانه یا پسرانه برای من فرقی ندارد اما پسرها مغرورتر و حرف گوشکنتر هستند. به دخترها تا حرف میزنم، بهشان برمیخورد.»
ماسکش را پایین میآورد و وقتی حرف میزند دندانهای نداشتهاش معلوم میشود. او از این روزهای سکوت مدرسه میگوید: «مدرسه تعطیل شده واقعاً غصه دارم. چی بود این بیماری. الان اگر پسرها بودند مگر میشد نشست. من با بچهها زندهام گاهی وقتها میگویند در مدرسه جایی برای تو نیست دلم میشکند اگر کارم را بگیرند دق میکنم. خیلی هم کار میکنم. بیمار هم میشوم سر کار میروم. میترسم خرجم قطع شود. خانم عباسی در خانه ٥٠ متری کنار در حیاط زندگی میکند. او میگوید: «مشکل مسکن داشتم. حقوقم زیاد نیست که کرایه خانه بدهم این مدرسه هم سرایدار نداشت اداره من را اینجا فرستاد.» در ادامه از خستگیهای کاریش میگوید؛ «البته که خدا قوت میدهد اما خسته میشوم. سنم بالاست. چارهای هم ندارم. تمیز کردن کلاسها سخت نیست اما جابهجا کردن میز، نیمکت و یخچال خیلی سخت است خیلی اذیت میشوم اما چارهای نیست باید زندگی کنیم. بهخاطر سنم چند باری کمردرد گرفتم رفتم فیزیوتراپی کردم معدهدرد دارم. با این حال همیشه سرکارم حاضر شدم. نمیتوانم شغلم را از دست بدم. حقوقم هم کم است اما همین که هست باز شکر خدا. قناعت میکنم ما سرایدارها با قناعت زندگی میکنیم. چیزهایی را که لازم نیست نمی گیریم و کمتر میخوریم. حرفی هم نمیشود زد.»
پیگیری افزایش حقوق سرایداران
ناصر سلیمانزاده، رئیس مرکز برنامهریزی منابع انسانی و امور اداری آموزش و پرورش در گفتوگو با «ایران» درباره افزایش حقوق نیروهای خدماتی آموزش و پرورش میگوید: حدود ٦٠ هزار نیروی خدماتی از سرایدار، خدمتگزار، باغبان، آشپز و راننده در آموزش و پرورش مشغول فعالیت هستند، این افراد بیمه وزارتخانه هستند. قانون دیگر اجازه جذب نیروی خدماتی را نمیدهد و ما هم از شرکتها این نیروها را میگیریم. به شرکتها هم گفتیم که نیروها را بیمه کنند تا مشکلی برای فرد پیش نیاید اما طبق قانون ما برای افزایش حقوق کاری نمیتوانیم انجام دهیم، قانون باید این اختیار را به وزارت آموزش و پرورش دهد البته درباره افزایش حقوق سازمان اداری و استخدامی و شورای حقوق و دستمزد پیگیری میکنند و ما هم پیگیریم.
او میافزاید: خدمتگزاران شرایط کاری سختی دارند. برای همین وقتی نیروی شرکتی جذب میکنیم به آن شرکت تأکید میکنیم حق و حقوق فرد را رعایت کند و ما هم بررسی میکنیم.
سایر اخبار این روزنامه
کامبک رؤیایی پرسپولیس
تداوم حمایت مالیاتی از بنگاههای اقتصادی در دوره کرونا
موج سیاه کرونا
ارتش به کمک «سلامت» آمد
زلزله پشت زلزله
صفآرایی بازار سرمایه و پول
سرایدار؛ نگهبان تنهای مدرسه در روزهای کرونایی
یک میلیون بشکه نفت دیگر آماده ورود به بازار
کاش خانه ما هم بهارخواب داشت
واکسیناسیون کرونا رایگان است
تشنگی حیات وحش ایران در سال بیباران 1400
عقبنشینی بایدن مقابل مهاجران
وحدت ملی حول دیپلماسی
آیا کرونا «برساخت اجتماعی» در ایران است؟
سلام ایران