رویارویی «محمدباقرقالیباف» با چالش «پراگماتیسمِ وارونه»

آفتاب یزد - رضا بردستانی: «پراگماتیسم» در سیاست بیشتر به معنای واقع‌گرایی و مصلحت‌گرایی است از این رو، دولتمردان و سیاستمدارانِ «پراگماتیست» به کسانی اطلاق می‌شود که امکانات عملی و مصلحت روز را بر معتقدات خود مقدم می‌شمارند و به عبارت دیگر برای پیشرفت مقاصد خود یا ماندن بر مسند قدرت انعطاف نشان می‌دهند. حال اگر این تعریف را جامع بدانیم؛ چالش «پراگماتیستی» محمد باقر قالیباف یک «پراگماتیسمِ وارونه» است زیرا بر خلاف تعریفی که ارائه شد؛ رئیس فعلیِ قوه‌ی مقننه، که از هشتم خرداد ۹۹ با ۲۳۰ رای از مجموع ۲۶۴ رای ماخوذه، بر صندلی‌ای تکیه زد که ۱۲ سال در اختیار علی اردشیر لاریجانی بود، «مصلحت» خود را بر «معتقدات» حامیانی که چندان نیز او را قبول نداشتند ترجیح داده و علی رغم قول‌های سفت و محکمی که در چندین جای از او اخذ شده، بازهم در اندیشه‌ی پاستور نشینی با استفاده از «اندوخته‌ی یک ساله‌ی بهارستان نشینی» است.
این که چرا می‌گوییم «حامیانی که چندان نیز او را قبول نداشتند» را با چند پیش فرض می‌توانیم روشن سازیم:
= اگر سیدمصطفی آقامیرسلیم، مصلحت اندیشانه سکوت اختیار نکرده بود
= اگر علیرضا زاکانی بر کرسی مرکز پژوهش‌های مجلس جلوس نکرده بود


= اگر مهرداد بذرپاش به عنوان رئیس دیوان محاسبات کشور حائز اکثریت آراء نشده بود
= اگر کمیسیون‌ها آن گونه که هست نه آن گونه که باید تشکیل نمی‌شد
= اگر مخالفان سرسخت بیرونی و اندرونیِ رئیس مجلس و شهردار سابق تهران مجاب به مهلتی یک‌ساله نمی‌شدند
= اگر کرونا امان مردم و مسئولان را نبریده بود
و چند اگر و امای دیگر، چند درصد احتمال داشت که محمدباقر قالیباف یازدهمین ماهِ ریاست بر قوه‌ی مقننه را سپری کرده باشد؟!
> ۱۴ سال با قالیباف
محمدباقر قالیباف، نخستین بار در سال ۱۳۸۴ برای پاستور نشینی بخت آزمایی می‌کند اما سهمِ او از انتخابات ریاست جمهوری نهم، ۴ میلیون و ۹۵ هزار و ۸۲۷ رای و رتبه‌ی چهارم بود. در آن سال محمود احمدی‌نژاد که تنفسی دوساله در بهشت داشت راهی پاستور شد و صندلی خالی مانده‌ی شهرداری تهران، نصیب فرمانده‌ی پیشین نیروی انتظامی شد.
۸ سال بعد با کوله باری از ۸ سال شهردار پایتخت بودن، راهی رقابت‌های انتخاباتی ریاست جمهوری یازدهم شد تا این بار نیز با کسب ۶ میلیون و ۷۷ هزار و ۲۹۲ رای همچنان در حسرت عالی‌ترین مقام اجرایی ایران اسلامی شدن بسوزد و به همان ساختمان نام آشنای بهشت باز گردد!
۴ سال بعد اما به حکم تصمیمی که اصولگرایان اتخاذ کردند و قالیباف چاره‌ای جز اجرای آن نداشت (!) از انتخابات کناره‌گیری کرد تا علاوه بر این که حسرت پاستور نشینی او ۱۲ساله می‌شود صندلی شهرداری تهران را نیز از دست بدهد.
۲ سال بعد اما راهی انتخابات مجلس شد تا با یک میلیون و ۲۶۵هزار و ۲۸۷ رای به عنوان نفر نخست راهی بهارستان شود، جایی که سرنوشت‌های عجیب و غریبی در انتظار او است. قالیباف درست
دو ماه پس از انتخابات ۹۶ در نامه‌ای خطاب به «جوانان انقلابی و دلسوز ایران عزیز»، موضوع «نئو اصولگرایی» را مطرح کرد. وی با برشمردن ناکارآمدی‌ها در حوزه‌های مختلف، به تکرار اظهاراتش در مناظره‌های انتخاباتی و انتقاد از رئیس‌جمهور پرداخت و با نتیجه گرفتن از گفت‌وگوهایش با جوانان، دلیل شکست‌های جریان اصولگرایی را در جلب نظر مردم در انتخابات، نتیجه اشکالات ساختاری، رویکردی و عملکردی در سطوح کلان و خرد دانست و نخستین گام در انجام این رسالت و به سر منزل مقصود رساندن آن را، ترسیم ویژگی‌ها و مبانی «نو اصولگرایی» برشمرد. وی پس‌از انتشار این نامه و به بهانه آن در یک برنامه تلویزیونی حاضر شد
و علاوه بر تبیین مبانی مورد نظر خود درباره «نئو اصولگرایی»، به نوعی گلایه‌های خود را از جریان اصولگرا به خصوص در ایام انتخابات مطرح و تلاش کرد تا نقاط ضعف ساز و کارهای انتخاباتی جناح راست را مطرح کند. در واکنش به مسئله‌ی «نواصولگرایی» بسیاری از تحلیلگران و تئوری پردازان عمدتاً اصولگرا، علاوه بر آن که «نواصولگرایی» را شعاری و نخ نما شده برشمردند، قالیباف را حائز شرایط و جایگاهی که پرچمدارِ نواصولگرایی باشد ندانسته، او را همچنان «مترصد رسیدن به پاستور» به هر شکل ممکن نامیدند. بسیاری از کسانی که تا پیش از اعلام رسمی «نواصولگرایی»، دفاع و حمایت‌هایی نصفه و نیمه از محمدباقرقالیباف به عمل می‌آوردند به این نتیجه رسیدند که او نمی‌تواند نماینده‌ی شایسته‌ای برای جناح اصولگرایی باشد و با در کنار هم قرار دادنِ وی و محسن رضایی به این نتیجه رسیدند که «اصولگرایان» هرگز تخم مرغ‌های خود را در سبد این دو چهره‌ی سابقاً نظامی نخواهند گذاشت به تعبیری ساده تر، اصولگرایان اعتماد چندانی به زوج مثلاً اصولگرای رضایی - قالیباف نخواهند داشت!
۱۲ سال از آن ۱۴ سال، محمدباقر قالیباف سکاندار شهرداری تهران بود اما سکونت ۱۲ساله در شهرداری تهران بزرگ در نهایت نه محبوبیتی خارق العاده برای وی به وجود آورد و نه جایگاهی که در پناه آن بتواند نیم نگاهی همچنان امیدوار به پاستور داشته باشد.
۱۲ سالِ عجیب و پرتلاطم سپری شد تا محمدباقر قالیباف پس از چالش‌هایی نظیر «املاک موسوم به نجومی» و مسکوت گذاشتنِ پاسخ به ابهاماتی در باره‌ی «معاون» نام آشنای خود «عیسی شریفی» نهایتاً در انتخابات مجلس یازدهم کاندیدا شود و البته چندان هم به مانیفست نئو اصولگرایی خود پایبند نماند و برای آنکه اصولگرایان به پیروزی مطلق برسند با سایر گروه‌های جناح راست از جمله جبهه پایداری ائتلاف کرد و به عنوان سرلیست اصولگرایان در تهران راهی بهارستان شد.
> و اما میرسلیم...!
رقبای محمدباقر قالیباف برای رئیس مجلس شدن چندان بختی نداشتند؛ حمیدرضا حاجی‌بابایی، وزیر آموزش و پرورش در دولت دوم محمود احمدی‌نژاد که اگرچه در رای‌گیری غیر رسمی
۵۷ رای به دست آورد اما در نهایت منصرف از جدال با قالیباف شد،
میرسلیم که منهای خودش، فقط توانست یازده نفر را متقاعد به رای دادن به خودش کند و فریدون عباسی که فقط ۱۸ نفر به او اعتماد کردند. میرسلیم اما داستانی جداگانه دارد، رقیب محمدباقر قالیباف در ریاست جمهوری ۹۶ در مصاحبه‌ای تهدیدگونه (!)
به این موضوع اشاره می‌کند که؛ اگر احساس می‌کرد ممکن است قالیباف رئیس جمهور شود حرف‌هایی می‌زد که عملاً این امر غیرممکن شود و پذیرفته بود که در این مسیر سستی کرده است، هفته‌های آغازین مجلس را آتشین و طوفانی شروع کرد تا جایی که دوگانه‌ی «قالیباف - میرسلیم» نوید روزهای پرتنشی می‌دادند و اما به طرزی عجیب و ناگهانی، آتش توپخانه‌ی سیدمصطفی آقامیرسلیم علیه رئیس مجلس یازدهم به خاموشی گرایید و سکوتی ابهام برانگیز اختیار کرد. داستان میرسلیم اما داستانی خاتمه یافته نیست چون این آتشِ فعلاً زیرِ خاکستر، ممکن است در خرداد بازهم طوفان به پا کند زیرا کاندیداتوری مجدد قالیباف برای ریاست بر مجلس برای دومین بار می‌تواند بسیاری از توافقات پشت پرده که گفته می‌شود تنها یک سال مهلت داده بودند و در این یک سال، مهلت توسط قالیباف تبدیل به تهدید شده شاید آن مهلتِ یکساله تمدید نشود خاصه توافق پنهان و عهدی که قرار بوده قالیباف هیچ اقدامی برای ریاست جمهوری نکند اما در تمامی این یازده ماه، عیان و نهانِ ماجراهای قالیباف، تلاش برای رئیس جمهور شدن را تداعی می‌کند و نه ادامه‌ی
بهارستان نشینی را.
داستان میرسلیم از آن دست داستان‌هایی است که می‌تواند ناگهان مسیر قهرمان قصه را به تباهی منتهی سازد خاصه حالا که «عیسی شریفی» تعیین تکلیف شده یا پرونده‌ی موسوم به املاک نجومی که همچنان لاینحل باقی مانده (!) در کنار میرسلیم، اصلاح‌طلبانِ رانده شده از شورای شهر تهران و شهرداری نیز می‌توانند مزید بر علت تلقی شده و حتی اگر میرسلیم روایتِ قصه را به سکوت منتهی سازد آن‌ها روایتی دیگر را از اندرونی‌های شهرداری تهران عیان سازند!
> گفتند قول داده...
جایی درج نشد، نه امضائی دیدیم نه دست خطی اما بسیاری در گفت و شنودهایی جداگانه، اذعان داشتند به این که شرط ریاست قالیباف بر مجلس، عدم تلاش برای رئیس جمهور شدن باشد. گفتند قول داده، گفتند محکم ایستاده که تمامِ چهارسال در خدمت نمایندگان محترم خواهم بود اما صغیر و کبیر مجلس می‌گویند وفای به عهد نکرده همان طور که مانیفست «نواصولگرایی» را فدای رئیس مجلس شدن کرد! در گرماگرم نوشتن این یادداشت، تیتری عجیب روی جلد «سازندگی» نشست؛ «شروط سه گانه» شروطی که بر سر آن حرف داریم!
> قالیباف در مقامی نیست که شرط بگذارد!
اصلا کسی می‌تواند شرط بگذارد و حد و حدود و طرز و طور مشخص کند که او را خواسته باشند، پس قالیباف از این قاعده بیرون است، چون همه می‌دانند املاک موسوم به نجومی هم یقه‌ی او را رها کنند مانعی به نام عیسی شریفی دست از سر او بر نخواهد داشت. حالا گیریم اثبات شد پرونده‌ی عیسی شریفی به قالیباف ربط نداشته، تعیین شرط از مصادیقِ بارز مقبولیت داشتن است؛ کارنامه‌ی
۱۱ ماهه‌ی قالیباف سرشار از پیروزی هم نیست، گاهی گاف‌های دانه
درشت؛ یکی سفر به روسیه، دیگری جدال‌های بلادلیل با حسن روحانی، و سه افزودن بر تعداد مخالفان در صحن مجلس(!) نماینده‌ای نه در خفا که در عیان به قالیباف تاخت که: «هرچه می‌خواهید می‌برید و می‌دوزید و دیگر نمایندگان را اصلاً به شمار نمی‌آورید.» و تاکید می‌کند: «قرار بود نماینده و نماینده‌تر نداشته باشیم!» حالا گیریم اثبات شد که در خبط و خطاهای عیسی شریفی، قالیباف بخشِ نامطلع پرونده بوده، هیئت رئیسه جوری عمل کرده که داد نمایندگان درآمده، کمیسیون‌ها ایضاً تصمیم‌گیری‌ها همچنین، خلاصه این یازده ماه، قالیباف دوست که پیدا نکرده هیچ؛ منتقدروی منتقد، از صندلی‌های سبز بهارستان بگیر تا افکار عمومی و رسانه! حالا گیریم میرسلیم سکوتش طولانی‌تر شد، عیسی شریفی هم افتاد گردن عیسی شریفی، جبهه‌ی پایداری حتی اگر تا اینجای ماجرا همراهی کرده باشد قرار نیست این همراهی را تا جایی که منجر به رئیس جمهور شدنِ قالیباف شود ادامه دهد؛ این نحله‌ی پرسر و صدای سیاسی، خودشان نامزد دارند، حرف دارند و لابد دست خط و تعهدنامه‌ای از قالیباف که تحلیلگران و آگاهانِ سیاسی به خوبی می‌دانند قالیباف اگر جبهه‌ی پایداری نبود که ۲۳۰ رای برای رئیس مجلس شدن به دست نمی‌آورد!
بازگردیم به ماجرا شروط سه گانه، یا همان سه شرط قالیباف برای اینکه نامزد نهایی اصولگرایان باشد:
= رئیسی نیاید!
= رسما اعلام شود پرونده عیسی شریفی به او مرتبط نیست!
= در انتخابات هیئت رئیسه مجلس هم کاندیدا شود!
این شروط نمی‌تواند اصالت باشد یعنی بر قاعده‌ای تنظیم شده که تکذیب شدنی است زیرا؛ آمدن و نیامدن رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری می‌تواند تصمیمی در «راس نظام» تلقی شود و این از حد و حدود قالیباف بیرون است. دوم این که گنجاندن شرط نادیده‌انگاری پرونده‌ی عیسی شریفی در این که مرتبط با قالیباف است نیز انحرافی است زیرا چه قالیباف وارد انتخابات ریاست جمهوری بشود چه نشود، «چشم اسفندیار» ماجراهای سیاسی در اردوی اصولگرایان با حضور پایداری چی‌ها همین «عیسی شریفی» است یعنی «پاسنگ» ترازوی متعادل‌سازی محمدباقر قالیباف!
سومین مسئله از همه بغرنج‌تر است؛ کاندیدای هیئت رئیسه شدن، اصلاً نقطه‌ی شیرین اما نفسگیر ماجرا همین هیئت رئیسه‌ی سال دوم است قالیباف قرار بوده به فکر ریاست جمهوری نباشد، به فرض تحقق این مسئله، ریاست متوالی قالیباف بر مجلس یازدهم مورد توافق تمامی جریان‌ها نبوده حالا چاشنیِ عهدشکنی را نیز بیافزاییم، شدنی نیست.
نتیجه چیست؟ دو پاسخ به این سوال «نتیجه چیست؟»؛ یکی این که اساساً قالیباف در مقامی و جایگاه و مرتبه‌ای نیست که برای اصولگرایان شرط بگذارد، دیگر این که این سه شرط سرشار از تناقض است یعنی هر شرط، دیگری را نفی می‌کند پس حتی اگر قالیباف به خود اجازه‌ی حضور مشروط نیز داده باشد تنها یکی می‌تواند قابل قبول باشد: «می‌آیم اگر رئیسی نیاید» همانی که بسیاری از چهره‌ها گفتند اعم از «نظامی و غیر نظامی»
> رویارویی «محمدباقرقالیباف» با چالش «پراگماتیسمِ وارونه»
در تقابل با «اصولگرایان» میانه رو
قرار نبود در این یادداشت چیزی از شروط سه‌گانه قید شود اما این روزها چند مسئله در کنار هم، چنین می‌نماید که قالیباف حق اشتباه ندارد که اگر اشتباه کند یک سرنوشت تلخ در انتظار او است.
کسانی که شروط سه گانه‌ی قالیباف را روی جلد «سازندگی» نشاندند در تکمیل این سفارش معنادار، ماجرای نامه‌ی حدادعادل را نیز به عنوان بخشی از «رئیس جمهوری شدن قالیباف» به پرده‌ی دوم نمایشِ خود اضافه کرده‌اند یعنی نامه‌ای که برخی از آن به عنوان: «کودتای پدرخوانده‌ها علیه رئیسی» نام می‌برند، نامه‌ای که می‌گوید رئیسی نیاید تا قالیباف رئیس جمهور شود، پرده‌ی دوم این نمایش همان شرط نخست است: «رئیسی نیاید» که تبدیل شده است به «رئیسی نباید بیاید»!
پرده‌ی سوم نمایش چیست؟ رایزنی‌ها با «آملی لاریجانی» برای چه؟ برای تایید سریع اصلاحات مجلس یازدهم بر قوانین انتخابات، به چه منظور؟ هموار شدنِ مسیر «رئیس جمهوری شدن قالیباف». واکنش طبیعی چیست؟ جنب و جوش اصولگرایان برای به صحنه کشانیدن تمامی نیروها و متقاعد کردن مجلس به این که یا تعهدِ قالیباف را علنی کنید یا سر و تهِ شروط را درز بگیرید!
قالیباف با یک چالش پراگماتیسمی وارونه طرف شده است، متهم به در اختیار گرفتن همه‌ی امکانات گروهِ حامی - حتی اعتبار حامیان -
در راستای اهداف شخصی! واکنش‌ها از هم اکنون مشخص است چون اگر قالیباف نتواند این چالش ساختاری را مدیریت کند از نهم خرداد ۱۴۰۰ حتی ممکن است یکی از اعضای هیئت رئیسه‌ی مجلس نیز نباشد.
> اصولگرایان وارد بازی قالیباف نمی‌شوند!
اگرچه دعوای نامزدهای نظامی و غیر نظامی با بیرون راندن «سعید محمد» از صحنه به یکباره فروکش کرد اما همچنان رستم قاسمی و حسین دهقان حضور دارند، مهم‌تر این که قاعده‌ی نامزدنظامی چندان بر محسن رضایی و محمدباقر قالیباف صدق نمی‌کند، این دو نامزدهای ادواری و تکراری ریاست جمهوری هستند آن قدر آمده‌اند که مردم هیچ حساسیتی روی آن‌ها ندارند.
مجموع آراء قالیباف در دو تلاش برای ریاست جمهوری و یک تلاش برای مجلس به زور به عدد ۱۲ میلیون می‌رسد و این یعنی ۴میلیون رای کمتر از پایگاهی که ابراهیم رئیسی در تقابل با حسن روحانی برای خود دست و پا کرد. این ۴ میلیون اختلاف، هر اصولگرایی را مجاب می‌کند با طناب رئیسی به هر چاهی برود اما با طناب قالیباف نه!
در کنار این اعداد و ارقام، در روزهایی که حرف از مشارکت ۳۰و ۳۵درصدی زده می‌شود، اختلاف رای ۴ میلیون عددی قطعا نمی‌تواند مهم نباشد حال آن که همچنان تکلیف بسیاری از گروه‌ها و جناح‌های سیاسی در معرفی نامزد نهایی نامشخص است.
خرداد می‌تواند برای قالیباف، ماه سرنوشت باشد، فاصله‌ی ۲۰روزه مابینِ انتخابات هیئت رئیسه‌ی مجلس و ریاست جمهوری تعیین‌کنندگیِ تام و تمامی دارد چون در هنگامی که انتخابات هیئت رئیسه‌ی مجلس در حال برگزاری است نامنویسی‌ها انجام شده و دیگر نمی‌توان زیر و رو کشید چون نمایندگانی که می‌خواهند برای سال دوم رئیس مجلس انتخاب کنند قطعاً متوجه شده‌اند که ۱۲ماهِ منتهی به خرداد۱۴۰۰، قالیباف برای اعتلا و سربلندی مجلس جنگیده یا برای هموار کردنِ مسیرِ رسیدن به پاستور؛ این جا است که باید گفت، امکان ندارد اصولگرایان وارد بازی قالیباف شوند چون سرنوشت تلخی برای آن‌ها رقم خواهد زد. نقطه‌ی مقابلِ قالیباف می‌تواند نام‌هایی باشد که مسیر اصولگرایی را با چالش همراه کند و این چالش از طاقت و توان اصولگرایان فراتر است!