انتظار تنش مجدد در مناسبات آمریکا و اروپا؟

انتظار تنش مجدد در مناسبات آمریکا و اروپا؟ ابوالقاسم ‌دلفی-سفیر سابق ایران در فرانسه آیا با جابه‌جایی‌های حکومت‌ها در دو سوی آتلانتیک، باز هم شاهد تجربه‌های تلخ تنش‌های دوران ترامپ در مناسبات بین‌المللی و به‌ویژه اروپا و آمریکا خواهیم بود؟ به نظر می‌رسد با وجود نزول پدیده پوپولیسم رادیکال دونالد ترامپ در ایالات متحده آمریکا و تغییر دیدگاه‌های ملی‌‌گرایی صرف در واشنگتن و ‌ تحولاتی که در نوع حکمرانی‌های اروپایی در راه است، انتظار مجدد تغییر در مناسبات دو سوی آتلانتیک در اذهان عمومی، خیلی دور از واقعیت نباشد و لنگرگاه این افق نیز می‌‌تواند همسویی و یک‌صدایی در تنش بیشتر و بلوای کمتر در سودای منافع باشد. این تصویر در شرایطی در اذهان بسیاری سیر می‌کند که در ماورای محاسبات حکمرانان دموکرات و جدید آمریکا، نگرانی عمیقی از آنچه ممکن است در آینده‌ای نه‌چندان دور در رویه‌های فعلی حکومت‌های اروپایی و قدرت‌گرفتن راست‌های افراطی در قاره سبز رخ دهد، در حال شکل‌گیری است. در صحنه فعلی مناسبات بین‌المللی و روابط فراآتلانتیکی، خطای استراتژیک خواهد بود اگر این برداشت وجود داشته باشد که وضعیت به شکل قبل از دوران ترامپ باز خواهد گشت. در چهار سال گذشته مشکلات و روندهای عمده تحولات جهانی تشدید شده و مقامات جدید کاخ سفید ظاهرا درصدد ارزیابی جدی اوضاع هستند... ضمن آنکه در این چهار سال اروپا نیز دستخوش تغییرات اساسی شده است؛ بنابراین به نظر می‌رسد زمان تعریف مجدد مناسبات در چارچوب حاکمیت‌ها و مشارکت فراآتلانتیکی از موضع توازن و برابری نوین فرارسیده باشد. شاید در نگاه اول منافع آمریکا ایجاب کند که با یک اروپای قوی، دارای مناسباتی سالم و مبتنی بر اعتماد متقابل و احترام‌گذاشتن به یکدیگر بنا شود و البته دیپلماسی جدید آمریکا به‌خوبی واقف است که مناسبات فراآتلانتیکی و روابط واشنگتن و هم‌پیمانان اروپایی، در چهار سال دوران ترامپ، نامطمئن، بر پایه منازعه و بی‌نظم بوده است؛ بنابراین باید به‌ دنبال فضای دوستانه‌تری در روابط دو سوی آتلانتیک که دارای تاریخ و ارزش‌های به‌ظاهر مشابه بوده و به چندجانبه‌گرایی نیز گرایش دارند، بود.
از دیدگاه بسیاری از تحلیلگران روندهای بین‌المللی، تاریخ سیاسی مملو از طنزها و اتفاقات تمسخرآمیز است که گاهی به واقعیات روزمره نیز تبدیل شده‌اند. چهار سال پیش و در آوریل سال ۲۰۱۷ و در دورانی که همگان در انتظار برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه بودند، گروه زیادی از آمریکایی‌هایی که علیه ترامپ رأی داده بودند، به فرانسه به‌عنوان یکی از آخرین دژهای محافظ عقلانیت دموکراسی ‌غربی می‌نگریستند که شاید بتواند در مقابل پوپولیسم ایالات متحده همچنان دوام بیاورد. اگرچه دوران نفرت‌‌انگیز حضور ترامپ در کاخ سفید خیلی طولانی نشد و مردم آمریکا در انتخابات اخیر دست رد بر سینه وی زدند، مجددا برای خود رؤیاسازی کردند، اما چهار سال نفرت‌پراکنی حکومت ترامپ نمی‌توانست در روند تحولات بین‌المللی و رفتارهای اجتماعی هم‌‌پیمانان دو سوی آتلانتیک، ‌تأثیرات خود را نداشته باشد. در آوریل سال ۲۰۲۱ و در فردای انتخابات آمریکا و در اوج بحران کووید ۱۹، انتخاب جو بایدن به‌عنوان اتفاقی قابل توجه در مقایسه با رخداد سال ۲۰۱۷ نمودار شد و با وجود دودستگی‌ها و افتراق‌های عمیق به‌وجودآمده در جامعه آمریکا در حکومت ترامپ و جمهوری‌خواهان، جلوه‌هایی از تغییر در این کشور خودنمایی کرد. در مقابل این فضای امید و انتظار پس از انتخابات در آن سوی آتلانتیک، در اروپای رودررو با موج راست‌گرایی در کشورهای مختلف قاره، نگرانی‌هایی اساسی مشاهده می‌شود. در آلمان، کناره‌گیری قطعی خانم آنگلا مرکل، صدراعظم، از دنیای سیاست و انتظار اینکه شش ماه پس از خروج همیشگی ایشان از صدراعظمی آلمان، احتمال به‌قدرت‌رسیدن خانم مارین لوپن در فرانسه به ‌دنبال انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۲۲ در این کشور و در نتیجه شرایط بی‌بدیل احتمالی در آلمان و فرانسه به‌عنوان دو رکن اصلی اتحادیه اروپایی و دوری رهبران اعتدال‌گرای آنها از صحنه سیاسی، بروز کند، دل‌مشغولی‌های جدی در بین نخبگان لیبرال در سوی دیگر آتلانتیک را افزایش داده است.
اگر این فرض را در زمره تلاش‌ها و ترفندهای رئیس‌جمهور فعلی فرانسه برای دوران انتخابات ریاست‌جمهوری بعدی خود به حساب نیاوریم و آن‌چنان که افراطی‌‌های فرانسه و اروپا انتظار می‌کشند، خانم مارین لوپن، رئیس حزب اجتماع ملی فرانسه، در شرایطی که برلین در اوج تغییر و تحولات سیاسی پس از خروج مرکل به سر می‌برد، در پاریس به قدرت برسد، می‌توان تصور کرد که مجددا همراهی در دو سوی آتلانتیک که به‌تازگی زمینه‌های بازسازی ثبات آن در دستور کار قرار گرفته بود، در آستانه فروپاشی قرار خواهد گرفت.
لیبرالیسم ادعایی غرب به‌ویژه در مناسبات آتلانتیکی، پس از پایان جنگ جهانی دوم و برقراری فضای جنگ سرد بین شرق و غرب، پایه اساسی همسویی و یکپارچگی غرب در قبال شرق و سلطه‌گری بر دنیا را تشکیل می‌داده و تا به امروز همواره محور و مبنای مناسبات محسوب ‌شده است.
ایالات متحده ترامپ با نگاه ایدئولوژیک خود به ملی‌گرایی نمی‌توانست انتظار چندانی از اروپای تحقیرشده داشته باشد که از دیدگاه او به ‌دلیل نرم‌خویی‌ها و دوری از اصول مورد ادعای ترامپ، به لیبرالیسم چپ گرایش پیدا کرده بود. البته آمریکای بایدن هم با وجود ادعای چندجانبه‌‌گرایی خود و مواضع و اظهارنظرهای اولیه و دوستانه‌اش نسبت به اروپا، به نظر نمی‌رسد انتظار زیادی از قاره سبز داشته باشد، زیرا بایدن دقیقا به این خاطر که با سیاست گرایش به چپ در دوران انتخابات ریاست‌جمهوری خود فعالیت می‌‌کرد، در اوایل به‌قدرت‌رسیدن هم آشکارا متمایل به چپ بود؛ اما با وجود این فصل مشترک ظاهری با اروپای چپ‌گرای مورد ادعای ترامپ و بدیهی‌بودن این موضوع که رئیس‌جمهور جدید آمریکا در اولین روز مسئولیت خود این سؤال را مطرح نمی‌کند که رئیس‌جمهور آینده فرانسه چه کسی خواهد بود، با وجود این طبیعی بود که واشنگتن نگران تحولات داخلی اروپا باشد.


حاکمان دموکرات کاخ سفید به‌خوبی واقف هستند که حزب جمهوری‌خواه آمریکا در دیدگاه‌های پوپولیستی خود بسیار به حزب خانم مارین لوپن در فرانسه یعنی اجماع ملی اجتماعی نزدیک است و این قرابت حتی نسبت به محافظه‌کارهای انگلستان هم بیشتر است؛ بنابراین پیروزی احتمالی حزب اجتماع ملی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۲۲ در فرانسه، هدیه بسیار ارزنده‌ای برای محافظه‌‌کاران تندرو و دارودسته ترامپ در ایالات متحده خواهد بود؛ بنابراین شاید در دهکده جهانی از این به بعد تنها ایالات متحده نباشد که مهد آینده اروپا تلقی شود، بلکه تحول سیاسی در یک کشور قاره سبز مانند فرانسه نیز بتواند به‌عنوان مدلی برای آمریکای بعد از بایدن محسوب شود.
اگرچه در شرایط سیاسی فعلی فرانسه پیش‌بینی پیروزی خانم مارین لوپن در انتخابات ریاست‌جمهوری آینده این کشور قابل پیش‌‌بینی و آسان نخواهد بود؛ اما براساس نظرات کارشناسان حوزه انتخابات در این کشور، شرایط خانم مارین لوپن در انتخابات سال ۲۰۲۲ به‌مراتب از سال ۲۰۱۷ که طی آن نیز کاندیدا بود و شانس رئیس‌جمهورشدن را به آقای امانوئل مکرون واگذار کرد، بهتر خواهد بود و اگر این اتفاق در فرانسه رخ دهد و ایشان به ریاست‌جمهوری برگزیده شود، قطعا یک زمین‌لرزه سیاسی برای اتحادیه اروپایی و معادل آن اتفاقی که در قبال خروج انگلستان از این اتحادیه یا انتخاب دونالد ترامپ به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا رخ داد، خواهد بود. البته نباید مشکلات بین‌المللی و انتظارات استراتژیک آمریکا از اروپا را نیز از نظر دور داشت. آمریکا در مذاکرات مربوط به برجام درباره مناسبات خود با جمهوری اسلامی ایران که اروپایی‌ها نیز در آن شراکت دارند، روی میانجیگری اروپا برای بازگشت آبرومندانه خود به این موافقت‌نامه بین‌المللی حساب می‌کند. همچنین آمریکا انتظار دارد که کشورهای اروپایی در منازعات بین واشنگتن و پکن و نیز واشنگتن و مسکو به‌روشنی در کنار هم‌پیمان فراآتلانتیکی خود قرار داشته باشند و این تصور در حالی است که به نظر می‌رسد مسکو و پکن با تمام تلاش درصدد هستند که اروپا را از کنار آمریکا دورتر کنند. در موضوعات منطقه‌‌ای نیز از منازعات مختلف از منطقه ساحل در غرب آفریقا تا لیبی، آمریکا روی کمک و حمایت بازیگری اروپایی‌‌ها و به‌ویژه فرانسه برای تحقق مواضع واشنگتن حساب می‌کند. به هر صورت و با احتساب تمامی متغیرهای موجود در مناسبات فراآتلانتیکی که انباشتی از پرونده‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی‌‌- امنیتی و بین‌المللی را نیز به همراه دارد، آنچه می‌تواند اساس و شالوده این هم‌پیمانی را دچار تزلزل کند و تجربه حکومت ترامپ به‌وضوح آن را عیان کرده است، ساختارهای حاکمیتی مبتنی بر ملی‌گرایی‌های افراطی است که ‌باید بنیادهای سنتی و باقی‌مانده از دوره‌های گذشته را مد نظر قرار داده باشد که مسکو و به‌ویژه پکن حساب‌های ویژه‌ای روی آن باز کرده و سرمایه‌گذاری فراوانی را روانه این بازار مکاره کرده‌اند. آیا ما نیز جایگاهی برای خود تعریف کرده‌ایم؟