آیا مهران مدیری و رامبد جوان به پایان راه رسیدهاند؟
پولاد امین، شهروندآنلاین: رقابت مهران مدیری و رامبد جوان از شبکه نسیم تلویزیون به شبکه نمایش خانگی و ویاودیها کشیده شده است. رقابتی که در سالهای میانی دهه 90 با برنامههای «خندوانه» و «دورهمی» آغاز شد و حالا به رقابت «دراکولا» و «مردم معمولی» ختم شده. با یک تفاوت بزرگ البته: رقابت دورهمی با خندوانه، رقابت پربینندهترین برنامههای شبکه نسیم بود که درنهایت عایدیاش هم به خود برنامهها رسید و هم به شبکه نسیم که مسیر تبدیل از یک شبکه کوچک و حاشیهای کمبیننده به پربینندهترین شبکه تلویزیون را با سرعت نور طی کرد. در رقابت «دراکولا» و «مردم معمولی» اما هر دو بازندهاند. دو سریال کمرمق و خستهکننده، گامها پایینتر از حد انتظار بینندگان از مهران مدیری و رامبد جوان که حتی میتوانند باعث دلزدگی مخاطبان شبکه نمایش خانگی و ویاودیها نیز شوند…
دراکولادرست است که مهران مدیری سالهاست سریال موفقی نساخته، ولی در این سالها آثارش هیچگاه در حد سریال «دراکولا» نیز نبودهاند. مهران مدیری که آخرین سریال تلویزیونی موفقش «مرد دوهزار چهره» بوده که در نوروز 1388 روی آنتن رفته؛ بعد از آن در تلویزیون تنها دو فصل از سریال «در حاشیه» را ساخته (که با تمام انتقاداتی که از آن به عمل آمد، در مقایسه با «دراکولا» شاهکاری بیبدیل جلوه میکند). در شبکه نمایش خانگی اما در 12 سال اخیر از مهران مدیری شاهد سریالهای «قهوه تلخ»، «ویلای من»، «شوخی کردم»، «عطسه» و «هیولا» بودهایم که تکتکشان حتی ضعیفترینشان هم در قیاس با «دراکولا» یک سر و گردن بالاترند. این یعنی که «دراکولا» ضعیفترین سریال مهران مدیری در 12-10 سال اخیر است. آن هم در شرایطی که به نظر میرسد مدیری در ساخت این سریال دستی بازتر از همیشه و بودجهای فراختر از هر زمان داشته که با توجه به جایگاهی که دارد، طبیعی هم هست!
سریال «دراکولا» برای موفقیت خیلی چیزها دارد. مهمتر از همه یک مهران مدیری ظاهرا باانگیزه که تاکنون بارها و بارها به لبه پرتگاه رفته، اما سالم بازگشته است. مهران مدیری اما تنها دارایی ارزشمند «دراکولا» نیست. این سریال یکی از پرستارهترین آثار سالهای اخیر، یکی از پرهزینهترین آثار سالهای اخیر و به گواهی پنج قسمت آغازین یکی از آزادترین آثار سالهای اخیر است که به هر جا خواسته نیش زده، بدون اینکه در فکر ممیزیهای عجیبوغریب تلویزیون باشد که اخیرا مرزهای جدیدی از نظر سانسور بیمنطق فتح کرده است.
اما چرا «دراکولا» بهرغم تمام پتانسیلی که در اختیار دارد، به جایی نمیرسد؟
شاید بتوان گفت پاشنه آشیل «دراکولا» فیلمنامهاش است. سناریویی که در هر زمینهای ناقص و ناکامل عمل میکند. فیلمنامهای که داستانی برای روایت ندارد، شخصیتهایش جذاب نیستند (جالب اینکه تنها شخصیتهای بازمانده از سری قبلی شخصیتهای ذاتا بیمزه و غیرجذاب چمچاره و زنش هستند) و از نظر نیش و کنایههای سیاسی نیز به حیطههای قبلا تسخیرشدهای مانند نیش و کنایه به آقازادگی و تازه به دوران رسیدگی و ریختوپاشهای حیرتانگیز اینجور خانوادهها سرک میکشد.
این ایرادات البته در فصل اول (هیولا) نیز وجود داشت، اما اینبار قضیه نهتنها حل نشده که حتی جدیتر نیز شده است. در واقع اگر ایرادات پرشمار فیلمنامه «هیولا» را بازی فرهاد اصلانی و داستان همدلیبرانگیز رشد ناگهانی خانوادهای ضعیف پوشش میداد، این بار در «دراکولا» از این عوامل و عناصر پوششدهنده نیز اثری نیست و همین هم تمام کمبودها را پیش چشم مخاطب عریان و عیان جلوه میدهد!
نتیجه: سریالی که بعد از گذشت پنج قسمت، هنوز داستانش در همان نقطه آغازین است و تکان نخورده است. جور این قضیه را هم قرار بوده نوعی تجمل و شکوه هردمبیل مرعوبکننده (کلوزآپهای یک در میان حیوانات باغوحشی و پولدارهای میهمانی تنها نمونهای کوچک است!) پر کند که نتوانسته و باعث شده «دراکولا» در همان نقطه آغاز به پایان سلام کند.
مردم معمولی
جالب اینکه رامبد جوان هم مانند مهران مدیری در حدود 10 سال اخیر سریال موفقی در تلویزیون نداشته، اما با این تفاوت که جوان در این مدت سریالی نساخته و وقتش را علاوه بر بازی در فیلمهای دیگران صرف ساخت هفت سری از برنامه خندوانه و البته دو فیلم سینمایی نگار و قانون مورفی کرده است. از این نظر جدیدترین سریال رامبد جوان که تاکنون تنها سریالی هم هست که جوان برای شبکه نمایش خانگی ساخته، با انتظارات بیشتری هم مواجه بوده است. رامبد جوان اما نهتنها در پاسخ به این توقعات موفق نشده که سریالش این پرسش را هم ایجاد کرده که «اگر سازنده سریال مردم معمولی به جز رامبد جوان کس دیگری بود، آیا با اتکا به این سریال میتوانست امید ادامه کار در شبکه نمایش خانگی را داشته باشد»؟!
«مردم معمولی» قرار بوده یک سیتکام ایرانی باشد و شاید الگویی برای تولید اینگونه آثار. اما فعلا در قسمتهای آغازین شاهد یک سریال ضعیف و پوچ، از نوع ضعیفتر سریالهای دهه هفتادی –مثلا- زوج بیرنگ و رسام هستیم که حتی توان روایت یک داستان ساده را هم ندارد. سریالی با یک فیلمنامه ضعیف و انبوه بازیهای درنیامده که حتی سهلپسندترین مخاطبان یا حتی پروپاقرصترین هواداران رامبد جوان را هم پس میزند و لحظهلحظهاش تأکیدی است بر اینکه: «کشتیبان را سیاستی دیگر باید»!