تورا سپاس معلم

اردیبهشت شد وجهان رنگ ورویی دیگرگرفت نه اینکه اوج سرسبزی وروییدن و رشد یافتن در بهار است! که روز معلم است! معلمی که خود اردیبهشتی دیگر است وباعث روییدن ونو شدن؛ سبز شدن و شکفتن!
وامروز من دور مانده از اصل خویش با تبریکات همکاران ودوستانم شکفتم ولبخندی محو بر لبانم نشست که من هم یک معلمم!
وای...که چقدر دلم برای دستان کوچکتان تنگ شده! ...برای همهمه‌های دلنشین توی کلاس درس! ...برای لوح سیاه تخته که بر روی آن (به نام خدا) می‌نوشتم! ...چه روزهای زیبایی بود آن هنگام که در حیاط مدرسه من هم کودکی می‌شدم مثل کودکان دانش‌آموزم وبا بازی، آموزشهای درسی را بر لوح وجودشان حک می‌کردم. دلم به اندازه یک دنیا تنگ است! من در نبود درس ومدرسه چه غریبانه زندگی می‌کنم!؟ ...معلم که باشی عاشق می‌شوی...عاشق کودکانی که گرچه فرزند تو نیستند اما تکه‌ای از وجود تواند! ...معلم که می‌شوی مادر می‌شوی برای تمامی کودکانی که با تو بر سر یک کلاس می‌نشینند. معلم که می‌شوی.. هزاران لوح وتندیس فداکاری به تو تعلق می‌گیرد. معلم که می‌شوی در دریای عظمت این شغل چنان غرق می‌شوی که از خود بی‌خود شده وفقط کودکان وطن را می‌بینی که با هر کلام تو جان می‌گیرند و ریشه می‌دوانند در خاک بزرگ سرزمینت!
اگر معلم شدی یقین بدان که بالاترین ثروت‌ها وشغل‌ها، دیگر نمی‌توانند جایگزین معلمی تو شوند!


این را من می‌نویسم! منی که به جبر روزگار از شغل خود دور ماندم وروزها بر این فراق گریستم!
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
۲۶ سال از عمرم را با افتخار معلم بودم! وزیباترین وشیرین‌ترین لحظات عمرم در این سال‌ها
رقم خورد.
حال با عشقی وصف ناپذیر؛ روز معلم را به تمامی معلمان سرزمینم تبریک می‌گویم واز خداوند
بلند مرتبه، علودرجات همکارانم را خواهانم. امیداست که توشه‌ای باشدبرای آخرتمان که رهرو راه پیغمبرانیم.
با احترام به پیشگاه شامخ معلمان:
اردیبهشت ۱۴۰۰
اعظم معظمی