در خدمت برادر بزرگ‌تر

محسن   محمدي
 از تاسيس حزب توده در دهم مهر ماه سال ۱۳۲۰ تا انحلالش در ۱۷ ارديبهشت ۱۳۶۲ در اين عمر ۴۲ ساله يك استراتژي و راهبرد اشتباه بر تمام مناسبات اين حزب سايه افكند و فرجامش را به ناكجاآبادي كشاند، تاريخي و عبرت‌آموز. يك پله بالاتر، سنگ بناي حزبي كه بقاياي گروه ۵۳  نفر تقي اراني تاسيس‌اش كردند از همان ابتدا كج كار گذاشته شد و به مصداق «خشت اول چون نهد معمار كج، تا ثريا مي‌رود ديوار كج»  عملكرد آن را در عمر 4 دهه‌اي‌اش با ناراستي و حتي خيانت عجين و رفيق كرد. اما اين سنگ بناي كج و استراتژي اشتباه چه بود كه حزب توده را به تاريخ سپرد؟ نفي هرگونه دين‌مداري؟ مخالفت با وطن‌پرستي در هر شكل و شمايل؟ چهره منافقانه و مزورانه رهبرانش؟ يا آب در آسياب تجزيه‌طلبان ريختن؟ همه اينها به جاي خود؛ مهم‌ترين راهبرد استراتژيك حزب توده در تمام سال‌هاي فعاليتش، چه در زمانه‌اي كه حزب اول ايران بود و تاثيرگذار در مناسبات سياسي و اجتماعي روز و چه در موسم ركودش و پناه گرفتن در بلوك شرق، فرمانبرداري و اطاعت محض و بي‌چون و چرا از برادر بزرگ‌تر يعني حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي بود. حزبي با مرام كمونيستي،ماركسيستي، سوسياليستي كه هرگونه دين‌مداري را نفي مي‌كرد و سياست انترناسيوناليستي و رد وطن‌پرستي و حب ميهن را مي‌پسنديد، ابزاري بود براي اعمال سياست‌هاي حزب كمونيست شوروي در ايران. حزب توده و رهبرانش هميشه چشم به دهان برادر بزرگ‌تر داشتند تا ببينند چه مي‌گويد، چه مي‌خواهد و چه دستور مي‌دهد. همين سنگ بناي كج(ترجيح خواست بيگانه بر منافع ملي) در كنار همه نقاط ضعفي كه در بالا به آنها اشاره شد،كار حزب توده را در سال‌هاي ابتداي دهه ۶۰  براي هميشه يكسره كرد و به انحلال كشاند.  حزبي كه در اوان فعاليت با كم‌رنگ كردن عامدانه برخي از باورهايش از جمله مرام اشتراكي و نفي وطن‌‌پرستي و پررنگ كردن سياست‌مدارانه و مانور دادن كاسب‌كارانه روي مسائلي از جمله عدالت اجتماعي، آزادي‌هاي سياسي، حقوق كارگران،كشاورزان و زنان توانسته بود طيف وسيعي از اقشار مختلف جامعه به خصوص كارگران و جوانان را به خود جذب كند با سياست‌هاي پي‌در‌پي اشتباه و خام‌دستانه رهبرانش در هر دو مقطع پيش و پس از انقلاب اسلامي به حاشيه رانده و پناهنده كشورهاي بلوك شرق و در راس همه كعبه آمال و قبله‌گاهش، اتحاد جماهير شوروي شد.  نكته قابل تأمل و حائز اهميتي كه در اين ميان نبايد مغفول بماند اينكه عضويت اقشار مختلف جامعه به خصوص هنرمندان، روشنفكران وكارگران در حزب توده نه لزوما به واسطه مواضع كمونيستي و سوسياليستي يا انترناسيوناليستي اين حزب كه بر مبناي شعارهاي خوش آب و رنگ در پيوند با آزادي‌هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي بوده كه رهبرانش سر مي‌دادند. تاريخ مويد اين حقيقت است كه بسياري از طرفداران حزب توده به خصوص از طيف هنرمند و روشنفكر وقتي با مواضع منفعلانه اين حزب در غائله كودتاي ۲۸ مرداد سپس اعترافات بزدلانه و خيانتكارانه سرانش مواجه شدند، دل از آن بريدند و راه خود را براي هميشه  جدا كردند.
نفت  شمال  براي  همسايه  شمالي
در فاصله سال‌هاي ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۷ و پيش از غيرقانوني شدن فعاليت حزب توده در يك بازه زماني كه به واسطه برخورداري مردم و احزاب از آزادي‌هاي نسبي سياسي و اجتماعي برآمده از روي كار آمدن شاهي جوان و دست و پا بسته از آن به عنوان دوران طلايي ياد مي‌شود، رهبران حزب به جاي آنكه از اين مجال كوتاه براي تثبيت آزادي‌‌ها و استقرار يك حكومت مردمي بهره گيرند، تمام هم و غم خود را بر تامين منافع همسايه شمالي متمركز كرده بودند. در سال‌هاي منتهي به ملي شدن صنعت نفت و در حالي كه قاطبه مردم  بركوتاه كردن دست انگليس از سفره‌هاي زيرزميني كشور تاكيد داشتند،  حزب توده و رهبرانش در پي گرفتن امتياز نفت شمال براي شوروي بودند. احسان طبري مقاله معروفي را در نشريه حزبي «مردم» براي روشنفكران منتشر كرد كه نظر مي‌داد همه دولت‌ها  از جمله اتحاد شوروي در ايران داراي حوزه نفوذ هستند. او در ادامه نوشت: اگر دولت امريكا چنانكه گفتيم در جست‌وجوي يافتن مناطق نفوذي است و علاقه دارد كه در سياست بعد از جنگ قويا دخيل باشد و به وسيله كمپاني‌هاي خود درصدد استخراج معادن نفت بلوچستان برآيد اين بسيار طبيعي است كه همسايه شمالي از لحاظ منافع بين‌المللي خود دست به همين اقدام بزند. (1) 
برادري  با تجزيه‌طلبان 
حزب توده  در پيوند با سياست  انترناسيوناليستي و بيگانگي با وطن‌پرستي و در راستاي تامين منافع شوروي در ايران حتي پس از آشكار شدن اهداف تجزيه‌طلبانه سردمداران فرقه دموكرات آذربايجان به همكاري‌اش با اين فرقه ادامه داد. حتي بسياري از اعضاي حزب به شكل توامان در تشكيلات فرقه دموكرات هم حضور داشتند و فعاليت مستمر مي‌كردند. اصولا حزب و فرقه در آذربايجان با هم ادغام شده بودند. همكاري‌هاي حزب توده و فرقه دموكرات آذربايجان فقط به حوزه‌هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي محدود نمي‌شد و شامل ارتباطات و مراودات تنگاتنگ نظامي هم بود تا جايي كه تني چند از خلبانان عضو حزب، دو هواپيماي نيروي هوايي ارتش ايران را ربوده و تحويل مقامات فرقه دموكرات دادند. مرتضي زربخت از افسران توده‌اي دركتاب خاطرات خود آورده است:«خوشحال شده بوديم. ذوق مي‌كرديم كه خب در يك گوشه‌اي از ايران بالاخره افراد چپ موفق شدند كه قدرت را به دست بگيرند. عن‌قريب است كه ساير نقاط ايران هم آزاد شود. رفيق‌مان بهزاد كه از آذربايجان برگشته بود به حوزه‌مان آمد و ضمن گزارش گفت كه در آذربايجان با سروان آگهي، افسر فراري نيروي هوايي ديدار و گفت‌وگو كرده است. بهزاد اين نظر را مطرح كرد كه سروان آگهي گفته ما در فرقه دموكرات آذربايجان به هواپيما نياز داريم كه نطفه نيروي هوايي ارتش فرقه را پايه‌ريزي كنيم. با اين هواپيماها در آنجا تمرين مي‌كنيم تا اينكه رفقاي شوروي بعدا به ما هواپيما بدهند. وقتي بهزاد اين پيشنهاد را مطرح كرد هيچ‌كس در اين باره حرفي نزد.  حوزه حزبي كه تمام شد من و جودي- كه دوره پرواز روي هواپيماهاي جنگي را داشتيم طي مي‌كرديم و ستوان يكم 3 ساله بوديم-  بعد از مشورت با هم به بهزاد در خارج از حوزه گفتيم ما حاضريم به آذربايجان برويم.(2)  عمر فرقه دموكرات البته به يك سال بيشتر قد نداد و در سال ۱۳۲۵ جعفر پيشه‌‌وري و دارودسته‌اش همان‌گونه كه به خواست و فرمان حزب كمونيست شوروي آمده بودند با اراده آنها رفتند و شوربختانه، هواپيماها و ادوات نظامي سنگين فرقه كه همه متعلق به ارتش ايران  بود به آن سوي مرز منتقل شده و به يغما رفت. درباره همكاري برادرانه و همه‌جانبه حزب توده با فرقه دموكرات آذربايجان اسناد پرشماري وجود دارد كه راه را براي انكار و تكذيب مي‌بندد، بماند كه رهبران حزب، خود به اين ارتباط معترف‌اند.


حركت بر خلاف  منافع  ملي 
مناسبات حزب توده و محمد مصدق و اصولا موضع اين حزب در خصوص ملي شدن صنعت نفت در عين حال كه پيچيده است، خواندني و عبرت‌آموز هم به نظر مي‌رسد. اصولا مصدق به عنوان نخست‌وزير قانوني كشور هميشه از سوي رهبران حزب توده در مظان اتهام امريكايي بودن قرار داشته است. در واقع تحليل حزب توده از نهضت ملي شدن صنعت  نفت نه بر پايه واقعيت‌هاي درون ايران بلكه بر اساس اوضاع بين‌المللي و منافع شوروي استوار بوده است. از همان آغاز كه ملي شدن صنعت نفت به يك خواست همه‌گير در ايران تبديل شد، حزب آن را به عنوان يك عمل امپرياليستي به باد انتقاد گرفت و اعلام كرد كه تنها ملي كردن نفت جنوب اقدامي شايسته است چراكه نفت شمال را براي شوروي مي‌خواست. روزنامه «مردم» ارگان رسمي حزب توده در خرداد ۱۳۲۹تلاش براي ملي كردن نفت را   چنين توصيف كرد: از هم‌اكنون مي‌توانيم مطمئن باشيم كه تجديدنظر در قرارداد نفت جنوب به هر حال به سود ملت نخواهد انجاميد  و جز تثبيت  موقعيت انگليسي‌ها در كشور ما كاري انجام نخواهد داد. استيفاي كامل حقوق ملت ايران در مورد منابع نفتي جنوب تنها در يك صورت قابل تصور است و آن وقتي است كه ملت ما حاكم بر سرنوشت خويش باشد. پس حل مساله نفت هم منوط به پيروزي حزب ما يعني ملت ايران است. (3)  حزب توده بعدها به اشتباهات خود در اين باره اعتراف كرد. براي مثال در مصوبات و قطعنامه‌هاي پلنوم چهارم درباره اشتباهات رهبري حزب گفته شده است: عدم شناخت بورژوازي ملي ايران، درك نكردن ماهيت آن و عدم تشخيص خصلت ضدامپرياليسم سياسي جبهه ملي موجب شد كه حزب ما مرتكب اشتباهات سياسي مهمي شود. سمت‌گيري غلط ما درباره مساله ملي شدن صنايع نفت(در ابتداي جنبش) و خط‌مشي چپ‌روانه و نادرست در قبال جبهه ملي و حكومت دكتر مصدق، مهم‌ترين اشتباه سياسي حزب ما در جريان سال‌هاي قبل از كودتاي ۲۸ مرداد به شمار مي‌آيد. رهبري حزب به جاي اينكه از شعار ملي شدن صنايع نفت در سرتاسر ايران كه مورد پشتيباني توده‌هاي وسيع مردم و حالت اساسي اتحاد كليه نيروهاي ضدامپرياليستي بود، طرفداري كند، شعار لغو قرارداد نفت جنوب و ملي كردن آن را  در مقابل شعار جبهه ملي مطرح كرد.(4) 
سكوت و انفعال در  برابر كودتا
سكوت و موضع منفعلانه حزب توده در روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و در مواجهه با كودتاي امريكايي عليه دولت قانوني مصدق از جمله پرسش‌هاي تاريخي‌اي است كه با وجود همه توجيهات  و استدلال‌آوري‌هاي  رهبران حزب همچنان قابليت طرح دارد و دلايل آن در هاله‌اي از ابهام است. در روز كودتا كه اتفاقا واقعه غافلگيركننده‌اي هم نبود و رهبران حزب احتمال وقوعش را مي‌‌دادند، حزب توده در موضعي انفعالي و در سكوتي مشكوك فقط نظاره‌گر ماند تا ببيند چگونه عده‌اي نظامي به همراه اوباش و مزدوران لمپن، دولت مصدق را ساقط و يك حكومت نظامي را بر سر كار مي‌آورند. اين در حالي بود كه حزب توده در آن زمان هزاران عضو، هوادار و سمپات فقط در تهران داشت و نزديك به ۵۰۰ نفر از اعضاي آن جزو افسران و نيروهاي مسلح  بودند كه امكان دسترسي به سلاح را هم داشتند. نورالدين كيانوري، دبير اول حزب توده از سال ۱۳۵۷تا زمان انحلال در توجيه انفعال حزب توده در زمان كودتاي ۲۸ مرداد مي‌گويد: در ۲۸ مرداد غافلگير شديم. معهذا ما همان لحظه‌‌اي كه خبر به دست مي‌آورديم سرهنگ مبشري‌-  مسوول سازمان افسري-  به خانه من مي‌آمد و به دكتر مصدق اطلاع مي‌داديم. ما كه امكان مقابله نداشتيم. تمام امكانات دست خود آنها بود. چرا ما بايد دفاع مي‌كرديم؟ پس اين آقايان افسران جبهه ملي كجا بودند؟ اين مصدق بود كه بايد از دولتش دفاع مي‌كرد.(5) 
خيانت پس از سكوت  مشكوك 
بر سبيل عدالت و انصاف، عملكرد و رفتار حزب توده پس از وقوع كودتاي ۲۸ مرداد را بايد به دو بخش مجزا تبديل كرد؛ يكي براي رهبران و ديگري شامل نيروها و اعضاي عادي. ذكر اين نكته ضروري است كه حزب توده پس از كودتا بيشترين ضربه‌ها و آسيب‌ها را ديد.  برخورد نيروهاي نظامي كودتا با افراد حزب توده بسيار خشن و شديد بود حتي خشن‌تر از نوع رفتار با اعضاي جبهه ملي و ياران مصدق. بسياري از اعضا و هواداران حزب پس از كودتا دستگير و به زندان‌هاي طويل‌المدت يا اعدام محكوم شده يا مجبور به اختفا و فرار از كشور شدند. شگفتا؛ در حالي كه بسياري از نيروهاي عادي و اعضاي ساده حزب توده هنگام دستگيري و در برابر شكنجه به‌ شدت مقاومت كرده و حماسه‌ها آفريدند و به افسانه تبديل شدند از جمله وارطان سالاخانيان، رهبران و اعضاي رده بالا كه موفق به فرار نشده بودند در زمان اسارت اصطلاحا واداده و نهايت همكاري را با نيروهاي نظامي براي دستگيري ياران و همقطاران‌شان مبذول داشتند و حتي توبه‌نامه امضا كردند. «وقتي اينها را گرفتند دكتر بهرامي، دبيركل حزب بود. از كردهاي كردستان بود. چند ماهي زندان كشيد و بعد به ‌طور حقارت‌آميزي ندامت نوشت. رفت بيرون و پس از چند ماه مرد. دكتر مرتضي يزدي همين‌طور. نادر شرمينه هم همين‌طور. نادر شرمينه پس از ندامت و آزاد شدن براي يك نفر كه در زندان بود، نامه نوشته و گفته بود كه من شرم هستم، شرمينه نيستم. اين آقا دبير اول سازمان جوانان حزب توده بود. خيلي قدرت داشت. خيلي طرفدار داشت. مي‌توانست با يك حركت در حزب همه را كنار بزند اما آن‌طور حقير شد.  مرتضي يزدي، دبير دوم حزب بود و 4سال بيشتر زندان نكشيد... اما خيلي‌‌ها هم روي عقيده خود ايستادند و تا آخرين لحظه زندگي دفاع كردند و اعدام شدند.»(6) 
جسد  نيمه‌‌ جان  در  خارج
با خروج رهبران از ايران و دستگيري و تحت تعقيب قرار گرفتن  اعضاي آن به خصوص لو رفتن سازمان افسران حزب در سال ۱۳۳3 عملا چيزي جز يك اسم و خاطره از حزب توده در داخل كشور نماند. اكثر اعضاي معمولي و هواداران ساده پس از مشاهده انفعال حزب توده در جريان كودتاي ۲۸ مرداد و سستي و عقب‌نشيني رهبرانش در زندان در اثر سرخوردگي حاصل از اين رهاشدگي، عطاي حزب را به لقايش بخشيدند و به دنبال كار و زندگي و سرنوشت خود رفتند.  رهبران حزب و اعضايي كه توانسته بودند از كشور خارج شوند پس از استقرار دركشورهاي بلوك شرق و به ‌طور مشخص شوروي و آلمان شرقي سعي در احياي حزب و برقراري يك شبكه ارتباطي ميان اعضاي داخل و خارج داشتند كه طرح با لو رفتن و دستگيري و اعدام تعدادي از اعضا ناكام و ابتر ماند. در دوران رخوت حد فاصل سال‌هاي ۳۲ تا ۵۷ حزب توده شاهد يك جنگ قدرت كاذب و پوشالي در درون خود بود بدون آنكه داراي كوچك‌ترين كارايي سياسي و حزبي باشد و رهبران و اعضاي آن به جاسوسي و گزارش‌دهي از يكديگر روي آوردند.  حتي عنوان مي‌شود كه برخي از اعضاي حزب عليه ايران به نفع شوروي جاسوسي مي‌كردند. «تملق و چاپلوسي چنان در ايران و خارج بالا گرفت كه رادمنش، دبير اول حزب توده در كنگره  ۲۵ حزب كمونيست  شوروي از انقلاب سفيد به نيكي ياد كرد...كار تملق و چاپلوسي نسبت به دستگاه طوري شد كه حتي بعضي از رهبران توده‌‌اي كه جزو ۵۳ كمونيستي كه در زمان رضاشاه به زندان افتاده بودند و بعد از جنگ جهاني دوم و اشغال نظامي ايران توسط متفقين از زندان آزاد شدند، توزرد درآمده و به تملق‌گويي از رژيم پرداختند. حتي بعضي از آنها مانند دكتر يزدي به نوكري شاه درآمد. بعضي از رهبران حزب در مسكو جزو خبرچينان ساواك درآمدند... جلسات حزب توده در مسكو تبديل به جلسات قمار و مشروب‌خوري  شد.» (7) 
بازگشت  به ايران 
در پناه انقلاب
با پيروزي انقلاب اسلامي رهبران حزب توده به همراه برخي از اعضا به ايران بازگشته و زير چتر آزادي‌ سال‌هاي ابتدايي پس از انقلاب شروع به عضوگيري و گسترش تشكيلات خود كردند. دستگاه رهبري حزب يكي از مرموزترين و پيچيده‌ترين رفتارها را در مواجهه با نظام جمهوري اسلامي در پيش گرفت. حزب توده با ضدامپرياليستي خواندن انقلاب اسلامي بر حمايت و همراهي همه‌جانبه با اين نظام نوپا و رهبرانش تاكيد كرد و حتي توانست زمينه نفوذ خود را در بسياري از سازمان‌ها و ارگان‌ها فراهم آورد. رهبران حزب توده با هدف تثبيت نفوذ خود در نظام جمهوري اسلامي،گاه كاسه داغ‌تر از‌ آش شده و چنان رفتارهاي متظاهرانه‌اي از خود بروز مي‌دادند كه مايه تعجب و استهزاي بينندگان بود. آغاز سال 13۶۲ اما همراه شد با متهم شدن حزب به انجام كودتا در ايران با پشتيباني شوروي. رهبران دستگير شده حزب توده در تلويزيون اعتراف كردند به خيانت‌شان به انقلاب و جاسوسي براي شوروي. حتي برخي از آنها از جمله احسان طبري ضمن نفي ماركسيسم  بر مسلمان شدن خود تاكيد كردند.  و به اين ترتيب حزبي كه روزگاري طيف وسيعي از كارگران، زنان، هنرمندان، روشنفكران و جوانان اين مرز و بوم را در ميان هواداران خود مي‌ديد  چنان راه سقوط را در پيش گرفت كه به دست خود تير خلاص را بر شقيقه‌اش شليك كرد. حزب توده ايران در ۱۷ ارديبهشت سال ۱۳۶۲ منحل شد و براي هميشه به تاريخ پيوست. حزبي كه سنگ بنايش تامين منافع  بيگانگان و به ‌ طور مشخص همسايه كمونيست شمالي بود به كج‌راهي رفت  بس تلخ  و پندآموز.
پي‌نوشت‌ها: 
1-  شورشيان آرمان‌خواه(ناكامي چپ در ايران). 
مازيار بهروز. انتشارات ققنوس. چ دهم. ص ۴۰
2- خاطراتي از سازمان افسران حزب توده ايران. مرتضي زربخت. انتشارات ققنوس. 
چ سوم. صص ۸۷ و 88
3- شورشيان آرمان‌خواه. ص ۴۵
4-تاريخ سياسي ۲۵ ساله ايران، غلامرضا نجاتي. انتشارات رسا. چ هفتم. ص ۳۲۷
5- خاطرات نورالدين كيانوري. انتشارات موسسه اطلاعات. چ سوم. ص ۲۸۶
6- خاطرات صفرخان(صفر قهرمانيان).
 نشر چشمه. چ  هفتم. ص ۲۹۳
7- پناهنده بي‌پناه(خاطرات يك توده‌اي). 
محمود پازوكي. نشر ثالث. چ اول. صص ۲۱۸ و ۲۱۹
احسان طبري مقاله معروفي را در نشريه حزبي «مردم»   براي روشنفكران منتشر كرد كه نظر مي‌داد همه دولت‌ها از جمله اتحاد شوروي در ايران داراي حوزه نفوذ هستند.
نورالدين كيانوري، دبير اول حزب توده  از سال ۱۳۵۷ تا زمان انحلال در توجيه انفعال حزب توده در زمان كودتاي ۲۸ مرداد مي‌گويد:  در ۲۸  مرداد  غافلگير شديم.