دل ما به تنگ شدن خو گرفته است

منصور اوجي، شاعر نام‌آشناي اهل شيراز شامگاه ۱۸ ارديبهشت ‌ماه درگذشت.كاربران توييتر فارسي با داغ كردن هشتگ «منصور اوجي» از شعرهاي زيباي اين شاعر يادي كردند و درگذشتش را تسليت گفتند. آنچه مي‌خوانيد منتخبي از اين توييت‌هاست. 
«‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‎‏‏‏‏‏‏شاعر شيراز ‎منصور اوجي براي هميشه سكوت را به كلمات هديه داد. مرگ شاعر را پرواز مي‌دهد. يادت گرامي شاعر احساس‌هاي دور و نزديك و حقيقت شعر»، «‏منصور اوجي رو سال‌ها پيش خوندم و خيلي چيزي يادم نمونده ازش. اما مرگ شاعر رو برنمي‌تابم»، «‏بيهوده است آري دروازه جهان را به روي باد بستن، بيهوده است در استخوان توست سرماي مرگ در جان توست»، «‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏پرنده‌اي مي‌افتد از درخت و تو بي‌آنكه نشاني خانه مردگان را بگيري؛ مي‌ميري»، «دل ما به تنگ شدن خو گرفته است منصورخان اما كلمات شما تسكين غياب شما خواهند بود‎‏‏‎‏‏‏‎‎‏‎‏‏»، «‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏منصور اوجي هم رفت‎‏‎»، ‏«‏منصور اوجي، شاعر بهارنارنج و سروهاي شيراز، امروز در شهر محبوبش درگذشت‎‏‏‏‏‏‎‏‎‎‎‎‎‏‏»، «‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏چند ماه پيش از جلوي خانه‌اي در شيرازگذشتم. چهار صندوق پستي جلوي در ساختمان بود. با يك خط سرسري روييكي‌ش نوشته بود: منصور اوجي. خبر رفتن شاعر، امروز نشست پشت  ميز صبحانه‌ام‎‏‎‎»، «‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‎‏منصور اوجي يكي از خاص‌ترين شاعران ايران بود. هميشه از سيمين دانشور به عنوان الگوي خود نام مي‌برد و مي‌گفت او هرگز نيمه خالي ليوان را نمي‌ديد و غيبت نمي‌كرد و پرچم كسي را پايين نمي‌آورد. من هم هرگز به كسي حسادت نكردم. منصور اوجي امروز در ۸۴ سالگي درگذشت‎‏‏‎‎‎‎»، «‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‎‏ديشب داشتم به دوستم درباره منصور اوجي مي‌گفتم. امروز خبر مرگش رو شنيدم. ‌اي بابا. دو دقيقه كسي نميره ببينيم چه خاكي بايد تو سرمون بريزيم‎»، «‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏منصور اوجي هم رفت. زمانه نكبت خالي و سرد‎‎‎‎»، «‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏اي واي منصور اوجي هم فوت كرد‎‎»، «‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‎‏دردا كه منصور شهر ما رفت! سفرش بخير باد‎‏‏»، «‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏از عمر ما چه باقي است؟ جز حيرتي از آن خوش،گيلاس سهم ما را امسال گو مچينيد. سهم كبوتران باد»، «امروز منصور اوجي درگذشت. او كه دهانش تسلي بود و صدايش خلوت‎‏‎‏»، «‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏سيمين دانشور تو يكي از نامه‌هاش به منصور اوجي نوشته بود: تنها راه‌حلي كه براي ما مانده است، همين است: شاهد زمانه بودن‎‎‏‏»، «‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏منصور اوجي خاطره معروفي را از آقاي گلشيري نقل كرده است. گلشيري يك روز براي منصور اوجي از منتقدي گفت. منتقد معروفي كه رئاليسم اجتماعي را متر و معيار نقدهايش كرده بود و جز رئاليسم اجتماعي هيچ مكتب ديگري را قبول نداشت. گلشيري گفت با اين حضرت روزي بحث‌مان شد ايشان به نوشته‌هاي ساعدي حمله مي‌كرد و مي‌گفت داستان گاو آقاي‎ ساعدي مزخرف است.‏ مگر در واقعيت مي‌شود آدمي،گاو شود كه ساعدي آن را نوشته است؟ كه من گفتم بله كه مي‌شود.گفت كي؟ گفتم حضرت سركار، جنابعالي!‎‎‎‎‏‎‏‎»، «‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏پرنده‌اي مي‌افتد از درخت و تو بي‌آنكه نشاني خانه مردگان را بگيري مي‌ميري!‎‎»، «‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ترانه مرغ سحر نام اوجي را نسل‌ها با خود خواهد برد. او شاعري بود كه شعرهايش به كوتاهي عمر بود» و «‏و زمين يكي ديگر از شاعرانش را از دست داد‎‎‏‎‎».