روزنامه شرق
1400/02/26
ناپلئون بناپارت و رؤیای «حکومت اسلامی» در مصر
ناپلئون بناپارت و رؤیای «حکومت اسلامی» در مصر به مناسبت دویستمین سالگرد درگذشت ناپلئون بناپارت (5 می1821)، جان تولان، تاریخنگار فرانسوی-آمریکایی، روایت میکند که سردار فرانسوی چطور «علی بناپارت» لقب گرفت و با هدف ایجاد نوعی نظام «حکومت اسلامی» در نزدیکی اسکندریه از کشتی پیاده شد.جشن میلاد پیامبر اسلام(ص) [مولد النّبی] مطابق تقویم هجری قمری 12 ربیعالاول 1213 است و مقارن با 23 آگوست 1798 که برای ارتش فرانسه و سردار آن ناپلئون بناپارت نیز حائز اهمیت است. این جشن را فاطمیون هشت قرن پیش در قاهره برقرار کردهاند، ولی رهبران مسلمان قاهره فتحشده وضعیت روحی مناسبی برای جشنگرفتن ندارند. ناپلئون فرصت را برای بهبود روابط با مردم مصر مناسب میبیند و اصرار میکند که هزینه مالی سور و سرور را تأمین کند. هزاران چراغ مسجد الازهر قاهره را روشن کردهاند. ناپلئون به همراه «علما» به آنجا میرود و موقعی که به افتخار پیامبر اسلام[ص] آیات قرآن را قرائت میکنند در بینشان مینشیند. در بیرون مسجد، سماع دراویش صوفی نیمهبرهنه در کنار رژه سربازان فرانسوی مزین به جامه فاخر جریان دارد و آواز مسلمین با نوای رزمجویانه سازهای برنجی ترکیب میشود. یک افسر فرانسوی مینویسد: «توپخانه فرانسه به (حضرت) محمد[ص] درود فرستاد». ناپلئون، «سلطان بزرگ»، ریاست مراسم را بر عهده میگیرد و خود را حامی تمام مذاهب اعلام میکند. به او لقب «علی بناپارت» میدهند. ناپلئون روز اول جولای در رأس ارتشی مرکب از دستکم 50 هزار نیرو در نزدیکی بندر اسکندریه از کشتی پیاده شد. این نخستین لشکرکشی فرانسه در خارج از مرزهای اروپا از زمان انقلاب 1789 و آغاز عصر جدید استعمار بود. اسکندریه بر اثر غافلگیری بهسرعت فتح شد. ارتش پیادهنظام به سمت جنوب راه افتاد و در روز 21 جولای، در نبرد موسوم به «اهرام»، بر قوای مملوک که ذیل حاکمیت ظاهری سلطان عثمانی بر مصر فرمانروایی میکردند، چیره شد. درپی این شکست، ممالیک به مصر علیا عقبنشینی و قاهره را به فرانسویان واگذار کردند. روز 24 جولای، ناپلئون وارد پایتخت شد و ستاد فرماندهیاش را در این شهر مستقر کرد.
«مصر فرانسوی!»
ارتش فرانسه کنترل قاهره و دلتای نیل را در دست میگیرد، ولی برای حفظ سلطهاش در کشور، باید با مردم مصر پیوند بخورد. روز 18 آگوست 1798، جشن طغیان نیل [= نوروز قبطی] بود که مصریان از عصر باستان آن را برگزار میکردند. ناپلئون خود را در قلب مراسم قرار داد، چنانکه فراعنه و سلاطین و سایر رهبران سرزمین نیل چنین کرده بودند. سپس روز 23 آگوست زادروز پیامبر اسلام[ص] بود. روز 22 سپتامبر هم «جشن جمهوری» بود که ششمین سالگرد برقراری جمهوری فرانسه را گرامی میداشت. به همین مناسبت ناپلئون پرچمی ملی برای مصر فرانسوی طراحی کرد؛ پرچمی سهرنگ که روی آن عبارتی از قرآن حک میشد. با این حساب، ناپلئون میخواست مصر فرانسوی نوعی «حکومت اسلامی» باشد. چند روز بعد از جشن میلاد پیامبر[ص]، خطاب به شیخ المسیری، رئیس دیوان سلطنتی اسکندریه، نوشت: «امیدوارم دیری نینجامد که بتوانم [...] نظامی متحدالشکل را بر پایه اصول قرآن که تنها اصول راستین قادر به تأمین سعادت انسانهاست، بنیانگذارم». به دنبال جلب حمایت کلانتر مکه بود و خطاب به او اظهار کرد: «ما دوست مسلمانان و دین پیامبریم؛ مایلیم هرچه را که خوشایند شما و مساعد حال مذهب[تان] باشد به جا آوریم». در این زمان او پیگیرانه قرآن را مطالعه میکند. میکوشد علما (نخبگان دینی قاهره) را شیفته خود کند و از آنان میخواهد آیات قرآن را برایش شرح دهند. علما را به عضویت دیوان خود درمیآورد و [اداره امور] دولت مصر را به ایشان تفویض میکند. توقع دارد که پرچم سهرنگ را استفاده کنند. شایع میکند که حاضر به تشرف به اسلام است. چنانکه ژوان کول، مورخ، به کنایه میگوید: «ژاکوبنهای فرانسوی که آیین خِرد را در نتردام پاریس [محل تاجگذاری ناپلئون] جشن گرفته و واتیکان را تصرف و منقاد خویش کرده بودند، در حال ایجاد نخستین جمهوری اسلامی مدرن در جهان بودند!». در همین حال ناپلئون مشتاق بود متفکران روشنگری اروپا را به مصر وارد کند. گروه دانشمندانی که همراه ارتش خود سوار کشتی کرده بود، برای شناخت مصر آمده بودند، ولی در عین حال در نظر داشتند علم و فرهنگ اروپایی را با خود بیاورند. او مؤسسه مصرشناسی را بنیان نهاد که کتابخانهاش پذیرای نخبگان روشنفکر قاهره بود. اگر برخی علما از تورق کتب ضاله خم به ابرو میآوردند، عبدالرحمان الجبرتی که وقایعنامهای از اشغال مصر به دست فرانسه از خود بهجا گذاشته است، شیفته ابزارآلات نجومی و کتابهای تاریخ و علوم طبیعی شد. او در این کتابخانه همراه با محققانی که قرآن و تاریخ اسلام را مطالعه میکنند، گفتوگو میکرد: «فرهیختگان برجستهای بودند، دوستدار علوم و بهخصوص ریاضیات و فقهاللغه». رؤیای ناپلئون این بود که مصر فرانسوی را به سرپل شرقی روشنگری تبدیل کند تا ترقی و علم را برایش به ارمغان آورد، بر افتخار و غنای فرانسه بیفزاید و به انگلیسیها تفوق یابد. اما دیری نپایید که این رؤیا در برخورد با واقعیت مقاومت فعال در برابر نخستین فتح استعماری فرانسه در بلاد اسلام در هم شکسته شد. در 21 اکتبر 1798 شورشی در خیابانهای قاهره درگرفت. ناپلئون این شورش را به شکلی خشن سرکوب کرد و از درهمکوبیدن مسجد الازهر که بخشی از جمعیت میخواست در آن پناه بگیرد، دریغ نکرد. پس از چهار روز خونریزی، شورشیان تسلیم شدند؛ ارتش فرانسه 800 نفر از نفراتش را از دست داده و بین پنج هزار تا شش هزار مصری را کشته بود.
ناپلئون و رؤیای رسالت جدید
به دنبال این شورش، ژنرال فرانسوی به مصریان هشدار میدهد که هر مقاومتی از جانب آنان محکوم به شکست خواهد بود؛ «هیچ قدرت انسانیای نیست که در مقابل من کاری از دستش بربیاید. رسیدن من از غرب به ساحل نیل، دستکم در یک جای قرآن پیشبینی شده است. روزی همگان به این موضوع ایمان خواهند آورد». ناپلئون سعی میکند فلسطین و سوریه را فتح کند، ولی اتحاد ممالیک مصر علیا، عثمانیان و انگلیسیها به رؤیای او برای برقراری یک امپراتوری مسلمان در شرق پایان میدهد. ناپلئون در روز 23 آگوست 1799 مصر را ترک کرد و راهی فرانسه شد تا کودتای 18 برومر را تدارک ببیند. به نظر میرسد که ناپلئون باور کرده بود که اسلامِ علما نوعی یکتاپرستی محض است و به خداباوری فیلسوفان روشنگری شباهت دارد. در نتیجه امید داشت که برخی اظهارات نویدبخش او در رابطه با تحسینش نسبت به پیامبر اسلام[ص] و قرآن، متألهان قاهره را متقاعد کند تا او را بهعنوان مسلمان و بلکه پیامبری جدید بپذیرند. ظاهرا این فکر روی عرشه لوریان [شرق] به ذهنش خطور کرد؛ همان کشتیای که او را به مصر آورد. ناپلئون در این سفر با خود ترجمه جدیدی از قرآن را که به دست کلود-اِتیِن ساواری [1750-1788] انجام شده بود، به همراه داشت. ساواری در پیشگفتار ترجمهاش چنین تصویری از (حضرت) محمد[ص] ترسیم کرده است: «یکی از نادرهمردانی که با استعدادهای شگرف به این دنیا میآیند و با فواصل زمانی طولانی بر پهنه زمین پدیدار میشوند تا چهرهاش را دگرگون کنند و انسانهای فانی را به سیطره خود درآورند». از نظر او (حضرت) محمد[ص] یک تاکتیکپرداز نظامی درخشان، واعظی بیهمتا که به نیروهایش انگیزه میبخشد و نیز قانونگذاری خردمند بود. پیشتر شماری از پژوهشگران انگلیسی سدههای هفدهم و هجدهم، پیامبر اسلام[ص] را مصلحی مذهبی توصیف کرده بودند که در جستوجوی احیای نوعی یکتاپرستی محض و عقلانی است که پایههای جامعهای برابر و جمهوریخواه را استوار کرده است. دیدگاه آنری دو بولَنویلیه نیز چنین بود؛ مؤلفی که اثرش موسوم به حیات (حضرت) محمد(ص) (چاپ 1730، پس از مرگ نویسنده) انتقاد شدید و کمابیش آشکاری از کلیسای کاتولیک بود. به زعم او پیامبر اسلام خرافهپرستی، کیش قدیسان و قدرت روحانیان را ملغی کرده است. بنابراین اسلام درست نقطه مقابل کاتولیسیسم است؛ بتشکن، برابریخواه، عقلانی و در یک کلمه جمهوریخواه. در نظر امانوئل پاستوره، قرآن «والاترین حقایق آیینی و قانون اخلاقی» را اعلام میکند و وحدت خداوند را با «ایجازی تحسینبرانگیز» تبیین میکند (زرتشت، کنفوسیوس و محمد(ص): مقایسه ایشان بهعنوان [پیامبرانی] قانونگذار و اخلاقگرا؛ همراه با نمودار جزمیات، قوانین و اخلاقیات آنان، 1787). ادوارد گیبون، مورخ بریتانیایی، اظهار میکند که «قرآن شهادتی پرافتخار بر یکتایی خداوند است» (تاریخ انحطاط و سقوط امپراتوری روم، جلد 5، 1788). در نظر او دستگاه فکری اسلام به خداباوری فلاسفه شبیه است. چنین خوانشی از قرآن و اسلام بود که ناپلئون را به این فکر واداشت که آرمانهای فلاسفه و دستگاه فکری علما مشابه یکدیگرند. با این تفاوت که برخی متفکران روشنگری، اسلام آغازین را مذهبی طبیعی و عقلانی میدانستند که استقرار جامعهای برابر را تسهیل میکند، ولی ناپلئون برعکس، پیامبر[ص] را چهرهای فاتح و قانونگذار میدید؛ بزرگمردی که تاریخ را شکل داد. او آرزو داشت پیامبر جدیدی باشد.
رؤیای یک مصر فرانسوی، با نظام «حکومت اسلامی»
امروز رؤیای یک مصر فرانسوی با نظامی که جمهوری و اسلامی باشد، برای ما غریب مینماید. اما آیا ناپلئون واقعا خود را پیامبری جدید میدانست؟ آیا برنامهای واقعی برای تشرف به اسلام داشت یا برعکس، این صرفا حسابگری رندانهای بود؟ در 16 آگوست 1800، بناپارت که آن زمان کنسول اول بود، برای شورای دولت فرانسه توضیح میدهد: «با کاتولیکشدن پیروز جنگ وانده شدم، با مسلمانشدن در مصر مستقر شدم و با پاپپرستشدن، دلها را در ایتالیا تسخیر کردم. اگر بر مردم یهود حکم میراندم، قطعا «هیکل سلیمان» را برپا میداشتم». یکی از بانوان دربار سلطنتی، مادام دو رِموزا، نقل میکند که امپراتور احساساتش در جریان سفر به مصر را برایش بازگو کرده بود: «داشتم دینی [جدید] ایجاد میکردم. خود را سوار بر فیلی در راه آسیا میدیدم، دستاری دور سر پیچیده بودم و در دستم «کتابی» جدید داشتم که مطابق سلیقه خود تألیف کرده بودم». همچنین این سخن [منسوب به] آنری چهارم را یادآوری کرد که «پاریس ارزش یک عشای ربانی را دارد»؛ فتح شرق بهخوبی میتوانست گرویدن او به اسلام را توجیه کند. در پایان زندگی که در جزیره سنتهلن در تبعید به سر میبرد، «خاطرات» خود ازجمله لشکرکشی به سوریه و مصر را به رشته تحریر درآورد. او در این اثر زبان به تکریم پیامبر اسلام[ص] میگشاید و میگوید اروپاییها اصلا شناخت درستی از او ندارند. همچنین به همتبعیدیاش گاسپار گورگو میگوید: «دین پیامبر اسلام زیباترین است. ». ناپلئون در خاطرات خود، گاه به پادشاه فرانسه که بیش از پنج قرن قبل مصر را تصرف کرده بود، اشاره میکند: سن لوئی، لاف میزند که خودش از شاه صلیبی استراتژیپرداز بهتری است و مخصوصا به این میبالد که خودش را دوست اسلام و مسلمین نشان داده است، نه دشمن قشریشان. اگر شمار زیادی از فاتحان اروپایی تأیید میکردند که قصد مسیحیکردن بلاد تحت تصرفشان را داشتهاند، ناپلئون نخستین آنهاست که میخواست روشنگری و افکار انقلاب فرانسه را برایشان به ارمغان آورد. البته این کار بدون تناقض نبود؛ میخواست مصریان [تحت سلطه] ممالیک را با سرکوب خونین شورشهایشان آزاد کند؛ به دنبال آن بود تا ارزشهای انقلابی را به آنان القا کند و درعینحال کیش شخصیتش را به آنها تحمیل میکرد و نیز بردگان را بهعنوان پیشکش میپذیرفت. این فتح گذرا بدون پیامد نبود. عقبنشینی فرانسه مصر را به آشوب کشاند و از دل این آشوب شخصیت قدرتمند جدیدی ظهور کرد که محمدعلیپاشا نام داشت و ناپلئون را هم دافعه و هم اسوه میدانست. او جوانهای بااستعداد قاهره را برای تحصیل به فرانسه فرستاد، قدرتهای اروپایی را پس زد و در عین حال برای سازماندهی ارتش و مناصب دولتی، بنیاننهادن چاپخانه و دگرگونی مؤسسات آموزشی از آنان الهام گرفت. 30 سال پس از شکست مصر، فرانسه دست به فتح جدیدی در شمال آفریقا زد؛ الجزایر. با همان تعارض بین آرمانهای ابرازشده و سبعیت اعمالشده که روشنفکر الجزایری حمدان خوجه را به انتقاد واداشت از «یوغ خودسرانگی، معدومسازی و تمام بلایای جنگ و نیز جنایات هولناکی که به نام فرانسه آزاد
صورت پذیرفت».
پینوشت:
* زاده 1959. استاد تاریخ دانشگاه نانت (فرانسه)؛ عضو «آکادمیا ائوروپئا» و مؤلف کتاب محمد در اروپا؛ تاریخ بازنماییهای پیغمبر اسلام در مغربزمین (البن میشل، 2018).
منبع: لوموند، 5 آوریل 2021
سایر اخبار این روزنامه
لغو سفر ظریف به اتریش در اعتراض به حمایت از اسرائیل
هنوز واکسن نزدهام
پایان همه حدس و گمانها
مهندسی ریشسفیدان؟
از میان جهانگیری و محسن هاشمی یکی باید بماند
مشکل استقلال وزیر است؟
ناپلئون بناپارت و رؤیای «حکومت اسلامی» در مصر
مهران مدیری؛ کمدین یا شومن؟
وکالت سیاستی
مهمترین مطالبه از رئیسجمهور آینده
آیا یخ مشاركت در انتخابات آب میشود؟
«سر کار گذاشتن یا ایجاد کار»