رابین‌هود نماها نشر را تخریب می‌کنند

مریم شهبازی
خبرنگار
همه چیز از یک کنجکاوی شروع شد؛ آن هم در سال‌های دوره نوجوانی؛ زمانی که ساکن انگلستان بود. به هر کتابفروشی که می‌رفت سراغی از ادبیات خودمان می‌گرفت اما کتابی نداشتند؛ اگر هم بود، همه منطبق بر سیاست‌های ضدایرانی. فهمید که باید کاری کرد تا آن‌طرفی‌ها هم تصور صحیحی از ایران و ایرانی پیدا کنند. حالا نزدیک به سه دهه از ورود «افشین شحنه تبار» به عرصه نشر می‌گذرد؛ از همان ابتدا قرار کارش را بر ترجمه آثار خودمان و انتشار در دیگر کشورها گذاشت. ابتدا در ایران و چند سال بعد هم در انگلستان مؤسسه نشر دایر کرد؛ در اولی به‌عنوان ناشر ایرانی و در دومی در کسوت ناشری انگلیسی و متعهد به قوانین اتحادیه اروپا. چندی است که مؤسسه نشری هم در امریکا دایر کرده و دلیلش را هم در این می‌داند که جهانی کار کردن را نمی‌توان از خیابان انقلاب مدیریت کرد، باید با آنان وارد تعامل شد. طی تمام این سال‌ها با همراهی هفتاد مترجم خارجی موفق به ترجمه 140 عنوان کتاب از ادبیات داستانی بزرگسال ایرانی شده؛ کتاب‌هایی که برای ترجمه اغلب‌شان چندین سال صرف شده است. ابتدای کارش متمرکز بر زبان انگلیسی بود، اما حالا به زبان‌های فرانسوی، ایتالیایی، آلمانی و اسپانیایی هم‌ کارهای متعددی انجام داده است. در انتخاب آثار، توجهی به نگاه‌های سلیقه‌ای ندارد و می‌گوید:«ادبیات که چپی و راستی ندارد، ما باید ترجمه کنیم تا ببینیم مخاطب خارجی با کدام ارتباط بهتری می‌گیرد.» هم از محمود دولت‌آبادی آن‌طرف کتاب ترجمه و منتشر کرده و هم از احمد دهقان و حتی جوان‌ترهایی مانند الهام فلاح. عناوین مختلفی از آثار دانشگاهی، نوشته نویسندگان خودمان را هم با همکاری دانشگاه‌های «ژنو» و «لوزان» منتشر کرده که حالا جزو منابع درسی آنها هستند. ترجمه آثاری درباره هنر، تاریخ و معماری و هرچه به‌ زادگاهش مرتبط باشد در کارهایی که بانی آن بوده دیده می‌شود. گفت‌وگوی امروزمان با افشین شحنه تبار، ناشر ایرانی، انگلیسی و امریکایی را درباره اوضاع نشر ایران و جهان می‌خوانید.



ابتدا از دو مؤسسه نشری که در ایران و انگلستان دایر کرده اید بگویید؛ «شمع و مه» و
« candel & fog» مؤسسات جداگانه‌ یا دو شعبه از یک انتشاراتی هستند؟
انتشارات شمع و مه در سال 1370 در ایران و مؤسسه نشر «candel & fog» هم حدود 2 دهه قبل در انگلستان دایر شد. دو مؤسسه نشر جدا هستند که به روی یک هدف متمرکز هستند و کار مشترکی انجام می‌دهند.
 اما چرا دو مؤسسه جداگانه؟
گذشته از شرایط زندگی‌ام که همواره در رفت‌وآمد میان ایران و انگلستان هستم، از همان ابتدا به‌دنبال معرفی ایران و ادبیات مان به سایر کشورها بودم. دراین‌ بین مانع بزرگی همچون کپی‌رایت و از سویی تبلیغات منفی علیه کشورمان من را بر آن داشت که مؤسسه نشری انگلیسی براساس قوانین اتحادیه اروپا تأسیس کنم.
برای دور زدن قانون کپی‌رایت؟
بله. تحت تأثیر دو مسأله‌ای که اشاره شد کار نشر در سایر کشورها به‌عنوان یک برند ایرانی دشوار است؛ بنابراین به‌عنوان یک ناشر انگلیسی وارد کار شدم. سال‌هاست در نمایشگاه‌های خارجی کتاب به‌عنوان ناشر و غرفه دار انگلیسی حاضر می‌شوم تا در راه معرفی ادبیات کشورم به سایر نقاط جهان با موانع کمتری روبه‌رو شوم. میان ناشران انگلیسی به‌عنوان ناشری شناخته می‌شوم که درباره ادبیات فارسی کار می‌کنم.
 چطور شد که به سراغ کار نشر رفتید. آن‌ هم نه در نشر داخلی خودمان، بلکه در زمینه بین‌المللی!
 رشته دانشگاهی خودم ریاضی است و ربطی به‌ کار نشر ندارد، اما فعالیت امروزم به‌ دوره نوجوانی‌ام بازمی‌گردد. آن سال‌ها وقتی خارج از ایران بودم به‌هر کتابفروشی که می‌رفتم سراغ ادبیات خودمان را می‌گرفتم؛ اما کتابی نداشتند که برای من سؤال بود. البته کتاب بود، اما آثاری نشأت گرفته از سیاست‌های ضدایرانی. بااین‌حال ورودم به‌ عرصه نشر اتفاقی و به پیشنهاد یکی از آشنایان بود. قبل از ورود به‌عرصه کتاب با همراهی چند دوست پزشک تصمیم به انتشار نخستین مجله تمام انگلیسی ایرانی گرفتیم که «ویوا» نام گرفت؛ تا همین چند سال پیش هم منتشر می‌شد که شرایط مطبوعات اجازه ادامه حیات به آن نداد. به‌ مرور آن جمع پراکنده و هرکدام به‌ نقطه‌ای از جهان رفتند و من که بیش‌ازپیش به‌ کار نشر علاقه‌مند شده بودم تصمیم به ادامه این راه گرفتم.
از همان ابتدا بر انتشار ترجمه آثار ایرانی متمرکز شدید؟
بله، مؤسسه‌ ایرانی هم بر این هدف دایر شده، از همان ابتدا با گروهی که همراهی‌ام می‌کردند ترجمه آثار ایرانی را برای مخاطبان خارجی شروع کردیم. بی‌تجربه بودیم؛ لطمه زیادی هم دیدیم اما ناامید نشدیم. تجربه کسب کردیم و به‌مرور نویسندگان بزرگ‌تری برای ترجمه انگلیسی نوشته‌های خود به ما اعتماد کردند. به‌ مرور، خودم نیز حضور پررنگ‌تری در مجامع ادبی بین‌المللی پیدا کردم. زندگی و رفت‌وآمد مداوم میان ایران و انگلستان منجر به آن شد که شانس بیشتری حتی برای شرکت در مجامع دانشگاهی پیدا کنم. بیش از پنجاه حضور رسمی در جایگاه ناشر و غرفه دار در نمایشگاه‌های خارجی منجر به کسب تجربه‌های ارزشمندی شده، دراین‌ بین موفق به برگزاری بیش از 30 برنامه در دانشگاه‌های معتبر کشورهای مختلف شده‌ایم که اینها به موفقیت بیشتر کمک کرده است.
فعالیت در عرصه نشر را درنتیجه کنجکاوی سال‌های نوجوانی عنوان کردید، خانواده دراین‌ بین چه نقشی داشتند؟
من با کتاب بزرگ‌ شده‌ام؛ بویژه با مطبوعات. در سنین بسیار کم اهل پیگیری و مطالعه روزنامه بودم. از مجله‌ها هم صرف‌نظر نمی‌کردم. شاید باورتان نشود اما طی سال‌های دبستان، صفحات روزنامه برای من در حکم اعتیادی بود که امروز به شبکه‌هایی نظیر اینستاگرام داریم. من فرزند یک خانواده فرهنگی هستم و شکل‌گیری این علاقه‌مندی درنتیجه فضای غالب بر خانواده بوده است. مادرم معلم و پدرم کارمند بود. پیگیری خبرها و مطالعه مطبوعات در خانه‌مان جایگاهی ویژه داشت و البته از همان سال‌های دوره کودکی علاقه‌مند کتاب هم بودم. مجموعه این عوامل علاقه بسیارم به فرهنگ و ادبیات ایران را شکل داد که هنوز هم مهم‌ترین اعتقاد قلبی‌ام را تشکیل می‌دهد.
با چه موانعی روبه‌رو شدید؟ آن‌هم در شرایطی که تصمیم گرفتید خودتان کتابی در داخل کشور منتشر نکنید و تمرکز را بر ترجمه آثار تألیفی بگذارید!
همان ابتدا با حرف‌های ناامیدکننده‌ای بمباران شدم؛ همه می‌گفتند اینکه ناشری به‌دنبال ترجمه آثار تألیفی خودمان برود بی‌نتیجه است، تأکید داشتند نویسندگان ما توان رقابت جهانی ندارند و بسیاری حرف‌های دیگر که ابتدای هر کاری شنیده می‌شود. اما بزرگ‌ترین مشکلی که با آن مواجه شدم سختی ترجمه آثار فارسی به زبان انگلیسی بود. بازگردان آثار فارسی به زبان‌های دیگر بسیار دشوار است.
در پیدا کردن مترجمانی که هم به زبان و ادبیات مبدأ و هم مقصد تسلط داشته باشند با مشکل روبه‌رو نشدید؟
این‌ یکی از مشکلات جدی‌ام بود؛ برخلاف دیگر زبان‌ها که مترجمان بسیاری در آنها مشغول فعالیت هستند درباره زبان فارسی با محدودیت‌های زیادی روبه‌رو هستیم. در ترجمه به افرادی فراتر از مترجمان عادی نیاز است. البته درباره آثار دانشگاهی، خبر و حوزه‌های غیرادبی این‌طور نیست اما ادبیات مقوله متفاوتی است. برخورداری مترجم از یک‌ قلم خوب نیازی جدی محسوب می‌شود وگرنه به‌صرف تسلط به زبان مبدأ و مقصد قادر به انتقال روح اثر نخواهد بود. گاهی برای ترجمه تنها یک صفحه، کارمان برای دو هفته یا حتی یک ماه متوقف می‌شد؛ چراکه هم در یافتن واژه معادل مشکل پیدا می‌کردیم و هم
این که نمی‌خواستیم از آن بخش عبور کنیم. طی سال‌هایی که از ورودم به این عرصه می‌گذرد برای پیدا کردن مترجمانی تلاش کرده‌ام که غیر ایرانی هستند اما به زبان فارسی تسلط دارند؛ تعداد آنان هم‌اکنون به حدود هفتاد مترجم حرفه‌ای می‌رسد.
این مترجمان از نقاط   مختلف جهان هستند؟
بله و از میان این مترجمان بیشترین همراهی را از خانم کارولین کراسکری، ایران‌شناس و مترجم امریکایی داشته‌ام.
همان مترجم آثار هوشنگ مرادی کرمانی به انگلیسی؟
بله و سابقه این همکاری به بیش از یک دهه می‌رسد؛ اتفاقاً بتازگی ترجمه «قصه‌های مجید» از سوی ایشان تمام‌ شده که بزودی منتشر می‌شود. نقطه قوت ترجمه آثار به زبان انگلیسی دایره جغرافیایی گسترده‌ای است که شامل می‌شود.
زبان فارسی جغرافیای محدودی را شامل می‌شود، مترجمان خارجی که با آنان همکاری دارید بر چه اساس با فارسی آشنا هستند؟ در زمره ایران شناسان و شرق شناسان هستند یا علاقه شخصی‌شان منجر به یادگیری این زبان شده؟
آن‌طور نیست که بگویم همه آنان به فلان دلیل مشخص فارسی یاد گرفته‌اند. برخی به ذات رشته دانشگاهی‌شان که ایران‌شناسی یا شرق‌شناسی بوده به سراغ زبان فارسی رفته‌اند. برخی دیگر خارج از کشورمان با یک ایرانی ازدواج‌ کرده‌اند. عده‌ای هم در برهه‌ای به‌دلایلی در ایران زندگی کرده‌اند. پیدا کردن این افراد کار دشواری بوده؛ فقط بحث دانش درمیان نیست و مترجم خودش نیز باید قلم نویسندگی داشته باشد وگرنه متن خوبی از آب درنمی‌آید. این‌یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتی است که برای دهه‌ها ادبیات ایران را از حضور در عرصه جهانی محروم کرده است. ترجمه اغلب این کتاب‌ها سال‌ها زمان برده و از این بابت کار بسیار پرهزینه‌ای به شمار می‌آید. انجام اصولی این کار آن‌قدر مهم است که می‌تواند به جلب‌توجه بیشتر مخاطبان یا حتی بی‌توجهی آنان بینجامد و از همین بابت ویراستاری کار نیز اهمیت بسیاری دارد؛ هرچند که در نشر خودمان هنوز جایگاه چندانی برای ویراستاری قائل نیستند. البته ناشران شناخته‌شده و حرفه‌ای اهمیت این کار را می‌دانند. ویراستاری اما در کشورهای دیگر اینگونه نیست، آن‌چنان‌که در سایر نقاط دنیا ویراستاران اتحادیه‌ای مجزا از ناشران و کتابفروشان دارند. برای ویراستاری جایگاهی به‌اندازه خود نویسنده و گاهی بالاتر قائل هستند.
اما در کشور خودمان هم چند سالی است شاهد شکل‌گیری انجمن ویراستاران هستیم!
بله، منتهی این انجمن با اتحادیه‌ای قوی که در کشورهای غربی سابقه‌ای یک‌صد ساله دارد بسیار متفاوت است.
این بی‌توجهی چقدر به نشرمان، حتی در عرصه داخلی لطمه زده است؟
بسیار، اما نشر ما گذشته از مباحثی همچون بی‌توجهی به ویراستاری آثار، گرفتار حاشیه‌های مختلفی است؛ یکی از بارزترین آنها همین بحث اختصاص یارانه و ارز دولتی به کاغذ است که من ازجمله مخالفان همیشگی‌اش هستم. برخی از مجوزی که بابت مؤسسه نشر می‌گیرند برای دریافت امکانات دیگری از جمله دریافت یارانه کاغذ استفاده می‌کنند.
آقای شحنه تبار یارانه کاغذ که از سال 1386 حذف‌ شده است!
بله، اما این یارانه به شکل‌های دیگری در جریان است که از آن جمله می‌توان به دریافت سهمیه کاغذ دولتی اشاره کرد؛ آن‌هم بدون انتشار کتاب! حذف کامل یارانه کاغذ مساوی با کنار رفتن ناشرنماها و باقی ماندن آنهایی است که حرفه‌ای در این حوزه کار می‌کنند. معضل کتاب‌سازی درنتیجه چنین سیاستگذاری‌های اشتباهی است. ناشری که قصد کار حرفه‌ای ندارد؛ یک کتاب منتشر می‌کند و در کنار آن به سراغ انتشار چند اثر کتاب‌سازی شده می‌رود. از این طریق هم مجوز کار انتشاراتی‌اش حفظ می‌شود و هم از سهمیه کاغذ و یارانه‌هایی ازاین‌ دست استفاده می‌کند.
در شرایطی که بازار کاغذ با بحران روبه‌رو است هم معتقد به حذف حمایت‌های این‌چنینی هستید؟ آن‌هم در شرایط فعلی که کاغذ ارز دولتی به حدود 150 و کاغذ آزاد به 700 هزار تومان هم رسید!
بله. اگر این بحث کاغذ دولتی تمام شود بازار سیاه کاغذ هم بتدریج حذف می‌شود، دست سودجویان هم کوتاه می‌شود. یکی از دلایل شرایط فعلی کاغذ به‌همین مسأله بازمی‌گردد؛ آن‌قدر شرایط بازار کاغذ غیرواقعی شده که کاغذ فروش براحتی با قیمت‌ها بازی می‌کند. از آن‌طرف ناشرنماها از شرایط فعلی بهره می‌برند. اگر بازار کاغذ به حال خود رها شود این التهاب هم از بین می‌رود. با حذف کاغذ دولتی تنها آنهایی می‌مانند که خواهان کار حرفه‌ای هستند.
اما اینجا بحث مخاطبانی در میان است که عادت نکرده‌اند از یک مبلغی بالاتر بابت کتاب بپردازند! حالا بماند که بحث کاهش توان اقتصادی مردم هم درمیان است و از طرفی قشر کتابخوان نیز عمدتاً از طبقه متمول نیستند!
با حمایت موافق هستم؛ منتهی این حمایت باید از راه درست باشد. برای حمایت از افزایش توان خرید مخاطبان می‌توان به راهکارهایی همچون تخفیف‌های فصلی کتاب متوسل شد. حمایت‌ها که بی‌واسطه به خود مردم می‌رسند جایی برای سودجویان باقی نمی‌گذارند.
حمایت اصولی مستلزم تداوم برنامه‌ریزی‌هاست که این با تغییر مدیریت‌ها محقق نمی‌شود؛ اینجا بازهم به آسیبی می‌رسیم که متوجه مخاطب و به‌تبع آن نشرمان می‌شود!
همه این مشکلات با برنامه‌ریزی قابل‌ حل هستند. تأثیر 60 میلیون دلاری را که سالانه صرف کاغذ دولتی می‌شود هرگز نمی‌توان در قالب افزایش سرانه مطالعه مردم دید. این مبلغ سنگین به‌سبب همان بازار غیراصولی و ناشرنماها اثرگذاری لازم را ندارد. البته کتاب همین یک سال اخیر هم افزایش قیمت قابل‌توجهی داشته، کتابی که سال قبل 30 هزار تومان بوده حالا 90 هزار تومان است. این درنتیجه فقدان ثبات اقتصادی است وگرنه در دیگر کشورها با چنین افزایش قیمت‌هایی روبه‌رو نیستیم.
 گذشته از نیازی که به اصلاح برخی سیاستگذاری‌ها و از سویی درنظرگرفتن راهکارهای زیربنایی احساس می‌شود پایین بودن سرانه مطالعه چقدر در برقرار ماندن مشکلات مؤثر بوده؟
من اصلاً اینکه عده‌ای اصرار دارند بگویند مردم ما کتاب نمی‌خوانند یا کتاب در ایران مرده را قبول ندارم. نشر ما به راهکارهای زیربنایی و جدی‌تر نیاز دارد.
 بویژه با انبارهای قاچاق کتاب که طی دو، سه سال گذشته کشف شدند و پیش‌بینی حتی خود اهالی کتاب را درباره میزان سرانه مطالعه برهم زدند!
 البته این تنها یکی از مصداق‌های گفته‌های اشتباهی است که درباره کتابخوان نبودن مردم شنیده می‌شود. اما حالا که بحث انبارهای آثار چاپ غیرقانونی به میان آمد، ضروری است به این نکته اشاره شود که برای کوتاه کردن دست ناشران زیرزمینی به جدیت و همراهی همه مراجع ذیربط نیازاست. کتاب‌های به‌اصطلاح قاچاق آثار دزدی هستند اما به‌راحتی کنار خیابان‌ فروخته می‌شوند. هیچ کجای دنیا مشابه آن را نمی‌توان دید. ناشرانی که عین کتاب یک ناشر را منتشر کرده یا با قدری تغییر دست به کتاب‌سازی می‌زنند نشر را به ورطه نابودی می‌کشانند. ای‌کاش حداقل جامعه کتابخوان اطلاعات بیشتری در این باره پیدا کنند و آنان را وادار به عقب‌نشینی کنند.
 بی‌اعتمادی مردم به ممیزی آثار چقدر راه ناشران غیرقانونی را هموار کرده است؟
بخشی از استقبال مردم درنتیجه این است که گمان می‌کنند اینها آثاری هستند که بدون اعمال ممیزی منتشرشده‌اند! باز اگر بحث این کتاب‌ها باشد قدری قابل‌هضم‌تر است؛ اما اغلب این آثار کتاب‌هایی هستند که از سوی ناشران حرفه‌ای منتشرشده و پرفروش شده‌اند. متأسفانه حتی ما ناشران می‌دانیم که این کتاب‌ها کجا منتشر می‌شوند و کار چه افرادی هستند، اما هنوز کاری جهت مقابله با آنها نشده! این اقدام به کنار زدن تدریجی نویسنده و مترجم و بعد هم ناشر می‌انجامد. امیدوارم اتحادیه در تعامل با مسئولان دولتی و قضایی زودتر کاری کنند. در چنین شرایطی برخی این‌طور توجیه می‌کنند که عیب ندارد، همین‌که مردم کتاب بخوانند کافی است. این ناشران خود را رابین‌هود ادبی می‌دانند. این قبیل تشبیه کردن‌ها فقط به دردهمان داستان‌ها و انیمیشن‌ها می‌خورد. دنیای واقعی با رابین‌هودنماها از میان می‌رود. مگر با دزدی می‌توان فرهنگ کتابخوانی را بالا برد.
 شما در جریان روند نشر جهانی هم هستید؛ محدودیت‌های برآمده از کرونا چه تأثیری بر کار ناشران خارجی داشته؟
 شرایط نشر در بیرون از کشورمان نیز اوضاع سختی پیداکرده است. تیراژ کتاب‌ها در مقایسه با قبل کاهش زیادی داشته. گوشی‌های هوشمند و شبکه‌های اجتماعی در همه‌جا به رقیبی جدی برای کتابخوانی تبدیل‌ شده‌اند. حالا بماند که نشر، بویژه طی یک سال اخیر با مشکلات زیادی روبه‌رو شده است. تأثیر این مسأله حتی در کوچک‌تر شدن جشنواره‌های خارجی کتاب و حتی نمایشگاه‌های بین‌المللی این بخش هم دیده می‌شود.
 دراین‌ بین کتاب‌های الکترونیکی و گویا تأثیری در حفظ مخاطبان نداشته‌اند؟ ماهیت وجودی آنها که به‌همین دنیای تکنولوژی پیوند خورده!
این کتاب‌ها هم نتوانسته‌اند جای کتابخوانی به روال گذشته را پر کنند. با ظهور آمازون مسأله خودناشری شکل گرفت و هرکسی نوشته‌های خود را در آن منتشر کرد که اینها موجب بی‌اعتمادی تدریجی مخاطبان شده است. حالا در کشورهای غربی مردم وقتی سراغ نسخه الکترونیکی می‌روند که بدانند ناشر معتبری پشت آن بوده و فقط بحث خودناشری در میان نیست. خود من تا وقتی‌که نسخه چاپی کتابم منتشر نشود اجازه انتشار نسخه Kindle آن را نمی‌دهم.
 کشورهای غربی و امریکایی هم با کاهش مخاطب روبه‌رو شده‌اند؟
بله، برخلاف سال‌های گذشته که اغلب مردم حتی در واگن‌های مترو هم در حال مطالعه بودند حالا دیگر به آن شکل نیست و بیشتر سرگرم تماشای یوتیوب و... هستند.
 اما جالب است که در کشور خودمان به‌رغم مشکلات اقتصادی برخی از افزایش توجه مردم به مطالعه بویژه در یک سال اخیر می‌گویند!
روند فعلی ما از جهت مطالعه قدری برعکس سایر کشورها بوده؛ خوشبختانه نسل جدید کتابفروشی‌های مدرن در جذب مردم خودمان به مطالعه مؤثر بودند.وقتی من کتابفروشی ثالث در ایران مال را دیدم بی‌اغراق افتخار کردم. این کتابفروشی یکی از بزرگ‌ترین کتابفروشی‌ها در خاورمیانه است. حتی در مقایسه با استانداردهای جهانی هم یکی از بهترین‌ها است. مگر فکر می‌کنید کتابفروشی‌های بزرگ در کشورهای غربی و امریکایی چگونه هستند؟ کتابفروشی‌های خارج از ایران به همین زیبایی و با همین کارکنان باتجربه هستند. خوشبختانه چند سالی است که شاهد افزایش تدریجی کتابفروشی‌های مدرن هستیم که این خیلی باارزش است؛ من مواردی در مشهد و اصفهان هم دیده‌ام. این اتفاق ها جان تازه‌ای به عرصه کتاب داده‌اند که باید قدر آنها را بدانیم؛ افرادی که متولی تأسیس این کتابفروشی‌ها هستند منجر به تشویق نسل جوان می‌شوند. باید از ناشرانی همچون چشمه، ثالث، ققنوس و... ممنون باشیم که سرمایه خود را صرف تأسیس کتابفروشی‌های امروزی می‌کنند. درصورتی‌که اگر کتابفروشی‌ها جمع شوند دیگر کتاب نمی‌بینیم، اینکه گمان کنیم سایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی می‌توانند جای خالی کتابفروشی‌ها را پرکنند، اشتباه محض است. اینها تنها مکملی در کنار کتابفروشی‌ها و در خدمت بیشتر به مخاطبان هستند.
 با این تفاسیر نگاه تان به برگزاری نمایشگاه مجازی کتاب که یک دوره‌اش را پشت سر گذاشته‌ایم، چیست؟
 برگزاری دوره نخست نمایشگاه مجازی کتاب تنها راهکار در شرایط سال گذشته بود؛ هرچند که امسال هم محدودیت‌های کرونایی اجازه برپایی شکل فیزیکی نمایشگاه را نمی‌دهد و شاهد برپایی دوره دوم آن خواهیم بود. این شیوه تنها برای شرایط فعلی یا در آینده به‌عنوان مکملی برای نمایشگاه فیزیکی کتاب کارایی دارد.کتاب با برگزاری نمایشگاه‌های حضوری و به‌تبع آن نشست‌ها و جشن‌های رونمایی کتاب است که زنده می‌ماند. بااین‌حال موفق‌ترین تجربه در برگزاری نمایشگاه کتاب مجازی به‌رغم مشکلات و کاستی‌های بسیار به ما تعلق داشت. امیدوارم در دوره دوم، این نمایشگاه با تأمل و بررسی بیشتری برگزار شود تا شاهد کاهش حداکثری کاستی‌های آن باشیم.
 تا از فضای نشر جهانی دور نشده‌ایم، در خاطرم هست سال گذشته تأکید کرده بودید که آسیب کرونا به نشر بین‌المللی بیشتر از نشر خودمان است؛ هنوز هم چنین نظری دارید؟
بله، من در هر دو فضای داخلی و خارجی حضور دارم. در بیرون از ایران خیلی از ناشران ورشکست شده و جمع کرده‌اند. حتی شاهد ادغام بزرگ‌ترین نشرهای خارجی بودیم، انتشارات «رندوم هاوس» با گروه «پنگوئن» ادغام شد که اتفاق کمی نیست. این به‌دلیل فشار اقتصادی بسیار است وگرنه این دو رقیب یکدیگر هستند. وجود آمازون این مشکلات را برای ناشران خارجی بیشتر کرده و اصلاً دنیای نشر را تغییر داده است. اما در ایران تقریباً ناشران بزرگ همچنان به کار خود ادامه می‌دهند؛ هرچند که ناشران ضعیف و کوچک‌تر یا تعطیل‌شده‌اند یا لطمه زیادی دیده‌اند.
 اینکه نشر ایران تا به امروز در مارکتینگ جهانی موفق نبوده به محدودیت زبان فارسی بازمی‌گردد یا بحث کم‌کاری مسئولان فرهنگی است؟
مسائل مختلفی دخیل است؛ اما نکته مهم اینکه سیستم‌های دولتی اغلب روند کندی دارند و به روزمرگی افتاده‌اند. البته گاهی اقدامات خوبی انجام داده‌اند که نمی‌توان منکر شد. چشم ناشر نباید به‌دست دولت باشد؛ هنوز این نگاهمان هست که اگر یارانه ندهید کتاب چاپ نمی‌کنیم. هیچ کجای دنیا اینگونه نیست! ناشر باید خودش حساب کند آیا می‌خواهد در این حرفه کار کند؟ آیا برای جذب مخاطب به‌دنبال نوآوری هست؟ وگرنه که بهتر است تغییر صنف بدهد. با این‌حال نکته‌ای که اشاره کردید یکی از مهم‌ترین موانع ما در ورود به مارکتینگ جهانی نشر است. زبان فارسی از نظر ساختاری با زبان‌هایی که ریشه لاتین دارند تفاوت بسیاری دارد؛ همین هم سبب شده که بحث ترجمه در آن پیچیده‌تر شود.
 شما تأکید دارید که نمی‌توان از مسئولان انتظاری داشت و ناشران خود باید دست‌به‌کار شوند؛ این در حالی است که در ترکیه دیدیم که چطور اعطای گرنت و برخی حمایت‌ها، ادبیات این کشور را در سطح جهانی مطرح کرد!
بله، اما مسأله اینجاست که شرایط ترکیه با ما قابل‌ مقایسه نیست؛ آنجا هم بودجه زیادی صرف شد و هم اینکه دست نویسندگان و ناشران کاملاً باز بود. خبری از نگاه‌های سلیقه‌ای یا حتی ممیزی نبود. از سوی دیگر ترکیه در رابطه با کپی‌رایت هم مشکلی ندارد.
 در آخر از این بگویید که ادبیات داستانی امروزمان چقدر ظرفیت جهانی‌شدن دارد؟
بر اساس تجربه 30 ساله‌ام از فعالیت در عرصه نشر خارجی تأکیددارم نه‌تنها ادبیات ما ظرفیت رقابت در سطح جهانی دارد بلکه در موارد بسیاری حتی بالاتر از آن‌هاست. ما فقط می‌گوییم نمی‌شود، آن‌هم بدون هیچ‌گونه تلاشی! سال 2017 کتاب «خواب زمستانی» خانم گلی ترقی را به زبان لهستانی ترجمه کردیم که برگزیده جایزه آنان شد. مجموعه اشعار افشین یداللهی به فرانسه ترجمه شد و آن‌هم جایزه مهمی گرفت. حالا نمی‌دانم بر چه اساسی برخی می‌گویند ادبیات ما ظرفیت لازم را ندارد؟ این دوستان مگر کاری در این زمینه کرده‌اند که چنین نظری می‌دهند؟ گرفتار ‌خودکم‌بینی  شده‌ایم. بگذارید به نکته‌ای اشاره‌ کنم، من منتقد سانسور هستم اما ادبیاتمان تحت تأثیر همین ممیزی ویژگی خاصی پیداکرده که برای مخاطبان آن‌طرفی جذاب است. این ویژگی تبدیل به سبکی برای آثار معاصرمان شده، نوعی در لفافه سخن گفتن که شامل همه بخش‌های زندگی می‌شود؛ از روابط خانوادگی تا شرایط سیاسی- اجتماعی. ای‌کاش به‌جای دست‌کم گرفتن خودمان برای جهانی‌شدن تلاش کنیم.

برش
پشت پرده تخفیف‌های آنچنانی کتاب

فروش کتاب با تخفیف‌های نامتعارف چندی است در یکی از مشهورترین پلتفرم‌های فروش کالا خودنمایی می‌کند؛ تخفیف‌هایی که اغلب در نتیجه انتشار آثار کتابسازی شده هستند و مردم اطلاعی از پشت پرده آنها ندارند. شحنه تبار در این باره می‌گوید:
مردم نمی‌دانند چرا فلان سایت فروش کالا، فلان کتاب‌ها را با تخفیف زیاد می‌فروشد اما ناشری به شهرت ققنوس یا چشمه تخفیف کمی در نظر می‌گیرد. ای‌کاش مردم بدانند که این تخفیف‌ها درنتیجه کتاب دزدی عده‌ای ناشرنماست. به‌محض آنکه کتابی پرفروش شود برخی با اعمال تغییراتی جزئی کتاب مذکور را به‌نام خود منتشر می‌کنند. این در حالی است که ناشر متخلف هیچ هزینه‌ای بابت کارهایی نظیر حق الترجمه کتاب نداده و طبیعی است که قادر به فروش آن با تخفیف‌های بالا باشد. البته به این سایت مشهور فروش کالا هم نمی‌توان انتقاد کرد، کتابی که می‌فروشد شابک و اعلام وصول دارد. مسأله به یک پله عقب‌تر و آن ناشر نماها بازمی‌گردد. آن‌وقت نمی‌دانم چرا عادت کرده‌ایم همه اینها را سر نپیوستن به قانون کپی‌رایت خالی کنیم. برای رعایت کپی‌رایت داخلی حتی به همراهی مجلس هم نیاز نیست، به‌راحتی می‌توان کپی‌رایت داخلی را برقرار کرد. از این طریق هم اوضاع نابسامان نشر سامان می‌یابد و هم به‌راحتی جلوی کتابسازی‌ها گرفته می‌شود. کار به‌جایی رسیده که این ناشر نماها به‌خود اجازه می‌دهند که بگویند من رابین‌هود فرهنگی‌ام و... این کتاب‌ها دیگر فقط کنار خیابان به فروش نمی‌رسند حتی در سایت‌ها عرضه می‌شوند. متأسفانه صنوف نشر ازجمله اتحادیه آن‌قدر درگیر بحث کاغذ شده‌اند که تلاش برای رفع دیگر مشکلات را رها کرده‌اند. مردم نمی‌دانند این کتاب‌ها نتیجه دزدی از ناشران حرفه‌ای و از میان رفتن حقوق آنان است. ناشری که تمام هستی‌اش چند انبار کتاب است که برای وراث او به هزار تومان هم نمی‌ارزد، واقعاً ازخودگذشتگی کرده که سراغ این کار آمده است.