آزادی خرمشهر و طرح مجدد یک سؤال تاریخی

اسماعیل علوی
دبیر گروه پایداری
سوم خرداد و واقعه فتح خرمشهر به‌همراه خود پرسش‌های متعددی را برای آن دسته از افراد که نمی‌توانند از کنار حوادث تاریخی به سادگی عبور کنند دربر دارد که هر ساله بدون آنکه پاسخ روشنی برای آن بشنوند در یادهاشان تجدید می‌شود. مهم‌ترین پرسش آنان دراین ارتباط چگونگی وقوع آزادی خرمشهر با توجه به نسبت‌های مادی است؛پرسشی که شاید برای بسیاری پیش پا افتاده وعادی باشد و با پاسخی دم دستی سعی کنند جواب آن را بدهند! برای نشان دادن اهمیت این پرسش به دو گزاره که درپرونده این عملیات به ثبت رسیده اکتفا می‌کنم.
1-گزاره اول بیانگر شرایط نیروهای خودی از نظر«آماد » و در اختیار داشتن تجهیزات اولیه نظامی، مثل سلاح انفرادی و فشنگ‌های آن ساعاتی قبل ازعملیات است که حداقل شرط لازم برای جنگیدن است. این گزاره به نقل از عباس امیری‌فر ،  از نیروهای  کادر سپاهی رزمنده و یکی از فرماندهان گردان حبیب است که سند آن در مرکز اسناد موجود است:«... با این که چند ساعتی بیشتر تا شروع عملیات فرصت نداشتیم، اما نیروهای تکاور ما، همچنان سلاح نداشتند، نارنجک نداشتیم تا تحویل نیروها بدهیم، هنوز با وجود قولی که برای تأمین قمقمه به نیروها داده بودند، به کسی قمقمه داده نشده بود، حتی به آن تعداد از نیروها هم که مسلح بودند، هنوز فشنگ کلاشنیکف تحویل داده نشده بود. این بچه‌ها، هیچکدام فشنگ نداشتند. فقط اسلحه خالی دست‌شان بود.


ما آنجا بین خودمان می‌گفتیم: عیبی ندارد! همان‌طور که در مبارزه با رژیم شاه هم با استفاده از چوب می‌جنگیدیم، اینجا هم، همین‌طور وارد عمل می‌شویم.
بین برادرها صحبت می‌کردیم و می‌گفتیم: هیچ اشکالی ندارد! به ما از رده‌های بالا دستور شروع عملیات را داده‌اند؛ حتماً امام، مسئولان رده‌های بالا را تأیید می‌کنند، حتی اگر هم فشنگ تأمین نشود، اشکالی ندارد. ما با همین اسلحه خالی، که حکم چوب دستی را دارد، وارد عمل می‌شویم و می‌رویم جلو، بالاخره به امید خدا، یک چیزی می‌شود دیگر!خلاصه، دیگر امیدی به دریافت اسلحه و مهمات کسری خودمان  نداشتیم و فکر هم نمی‌کردیم که برایمان بیاورند، چون به ما گفته بودند حمله را شما شروع خواهید کرد. این بود که ما با خودمان گفتیم اگر قرار باشد حمله ساعت 12شب شروع بشود، دیگر کجا فرصت دارند به ما سلاح و مهمات برسانند؟ الان ساعت ۹ شب است. امکانات هم که نیست.»(سایت مرکز اسناد و مطالعات  سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
2-گزاره دوم به نقل ازسرهنگ «رضا الصبری» که در جریان نبردهای سنگین خرمشهر در زمان آزادسازی، در مرکز فرماندهی مستقر بوده و بعد‌ها در کتاب خاطراتش از تلگرافی سخن به میان می‌آورد که از وضعیت نیروهای عراقی در خرمشهر حکایت دارد: «فریادهای الله‌اکبر ایرانیان باعث وحشت و ترس شدیدمان شده است و فکر عقب‌نشینی را در ذهن نیروهایمان تقویت می‌کند. افراد از دستور سرپیچی می‌کنند و مشروعیت دفاع از خرمشهر را زیر سؤال می‌برند». وی همچنین روحیه سربازان و فرماندهان عراقی را در آخرین ساعات عملیات این‌طور شرح می‌دهد: «احمد زیدان از جانب فرماندهی کل، اختیارات تام و گسترده‌ای همچون اجازه اعدام افراد را داشت؛ در واقع اختیارات وزیر دفاع را در منطقه خرمشهر عهده‌دار بود.
نیروهای ایرانی حلقه محاصره خرمشهر را تنگ‌تر می‌کردند. کمربند آتشینی، خرمشهر را احاطه کرده بود. دقایق به‌کندی می‌گذشت. از آسمان آتش می‌بارید. وضعیت پیش‌آمده منجر به تقسیم نیروهای ما به دو دسته شد: گروهی از افسران عالی‌رتبه که مایل به تسلیم به قوای ایرانی و خواهان رهایی از این مهلکه بودند؛ گروه دیگر که اصرار داشتند، نیروها باید تقویت شوند و تا آخرین گلوله در مقابل ایرانی‌ها بجنگند؛ اینها افرادی بودند که در خط سرهنگ «احمد زیدان» نیروهای احتیاط عراق به فرماندهی لشکرهای دهم، دوازدهم و پانزدهم، دست به حمله‌ای از محور غرب شلمچه زدند. هدف، شکستن حلقه محاصره خرمشهر بود. این آخرین تلاش نیروهای عراقی برای ایجاد پل‌های ارتباطی با نیروهای تحت محاصره بود، اما تلاش‌های ما شکست خورد... و افسران و سربازان ما، خود را به ایرانی‌ها تسلیم کردند و در همان روز، بیش از 13 هزار نفر اسیر شدند.»
این دو گزاره وقتی کنار هم می‌نشینند، این پرسش به ذهن متبادر می‌شود که براستی فتح خرمشهر و آزاد‌سازی آن با وجود موانع چند لایه و پیچیده و حفاظت چندین لشکر و تیپ عراقی که صدام را واداشت تا با اطمینان بگوید: اگر ایران بتواند خرمشهر را پس بگیرد من کلید بصره را تقدیمش می‌کنم»، چگونه اتفاق افتاد؟!