شهپر وصول انسان به حق

دكتر حسن بلخاري قهي
الف: محيي‌الدين ابن عربي (درگذشته به سال 638 هجري و 1240 ميلادي) كه اتفاقا متولد مُرسيه اسپانياست يكي از بزرگ‌ترين عرفاي مسلمان محسوب مي‌شود. انتساب لقب شيخ اكبر به او روشن‌ترين دليل اثبات اين ادعاست. وي كه در قرن ششم و هفتم هجري (معادل دوازدهم و سيزدهم ميلادي) مي‌زيست و صاحب آثار گرانقدر مهمي چون فتوحات مكيه و فصوص‌الحكم بود، تـاثير عظيمي بر عرفان اسلامي پس از خويش گذاشت. شروح بسياري كه بر آثار او نوشته شده و حكما و عرفاي بزرگي كه در مكتب او پرورش يافتند (همچون صدرالدين قونوي، عبدالرزاق كاشاني، قيصري، سيدحيدر آملي، جامي و ...) نشان از تاثير عظيم اين عارف و حكيم بزرگ بر سير عرفان در جهان اسلام دارد. اثر مهم او فتوحات مكيه در چهار مجلد عظيم و بيش از سه هزار صفحه، تفصيل كتاب مهم ديگر او فصوص‌الحكم است. فصوص كه در يك مجلد نگاشته شده اجمال و خلاصه كتاب عظيم فتوحات است. ابن‌عربي بنيادي‌ترين مباحث عرفاني را در اين دو اثر خويش بيان كرده است.
ب: در جهان اسلام، مباحث مربوط به اخلاق و زيست اخلاقي در حوزه حكمت و كلام مورد توجه قرار مي‌گيرد. حكمت در انديشه اسلامي اعم از فلسفه بوده و تلفيقي از مباحث شهودي و استدلالي يا عرفاني، قرآني و فلسفي است و علم كلام نيز همان الهيات است. بنابراين روشن مي‌شود چرا اخلاق هم در حوزه مباحث كلامي مطرح است و هم از طريق حكمت، در مباحث عرفاني ظاهر مي‌شود. گرچه مهم‌تر از اين نكته، محوريت و موضوعيت بحث انسان در دو حوزه كلام و عرفان است كه حضور مباحث اخلاقي را در هر دو قلمرو مشروع مي‌سازد.
در شرح اين معنا تاكيد مي‌كنيم كه اولا در جهان اسلام، مفهومي جامع و عام و كامل به نام حكمت وجود دارد (همان كه هنري كربن با عنوان Theosohpia از آن نام مي‌برد) نوعي خرد و دانش الهي كه از سوي خداوند به انسان‌هاي پاك الهام مي‌شود: (به تعبير قرآن: يُوتِي الْحِكْمه منْ يشاءُ و منْ يُوت الْحِكْمه فقدْ أُوتِي خيْراً كثِيراً - و خداوند حكمت و بينش را به هر كس بخواهد (و شايسته ببيند) مي‌دهد و به هركس حكمت داده شود، همانا خيري فراوان به او داده شده است. (سوره بقره آيه 269) اين دانش كه نوعي لوگوس (Logos) و بارقه الهي محسوب مي‌شود در جوهر خود شامل عرفان، فلسفه، كلام و حتي اصول و مباني فقهي است. علم حكيم از يك سو ريشه در علم الهي دارد و از ديگر سو تمامي شامل دانش‌هايي است كه مي‌تواند در تبيين و تعليم و تفهيم مباني مورد استفاده قرار گيرد.
ثانيا اخلاق از جمله مفاهيمي است كه هم در حوزه عرفان و هم در حوزه كلام از مهم‌ترين سرفصل‌هاست. متكلمان ديني كه وظيفه شرح و بسط مفاهيم دين در حوزه الهيات را به عهده دارند، اخلاق را به عنوان زيربناي زيستن انسان از نظر زيست معنوي و نيز مادي مورد توجه بنيادين قرار مي‌دهند. از ديدگاه متكلمان، اگر انساني زيربناي اخلاقي خويش را بر بنياد آموزه‌هاي وحياني مورد تخليه (پاك كردن نفس از رذايل اخلاقي) و تجليه (آراستن نفس به فضايل اخلاقي) قرار ندهد قطعا در دريافت مفاهيم ديني و نيز عمل به آنها ناتوان خواهد بود. پيراستن و آراستن به عنوان روحِ اصلي اخلاق در انديشه اسلامي متاثر از آيات قرآن است. آنجا كه خداوند در سوره شمس به نفس انسان (و نه روح، روح در الهيات اسلامي فراتر و متعالي‌تر از نفس است و در قلمرو تقسيم به رذايل و فضايل قرار نمي‌گيرد) قسم مي‌خورد: و نفْسٍ و ما سواها يعني قسم به نفسي كه مُسّوي (يعني در حالتي متساوي براي پذيرش خير و شر) آفريده شده و سپس به او زشتي‌ها و پاكي‌ها الهام شده: فألْهمها فُجُورها و تقْواها. آنگاه قرآن از تخليه نفس سخن مي‌گويد يعني رستگار مي‌شود كسي كه نفس خويش را از زشتي‌ها پاك كرده (قدْ أفْلح من زكّاها) و بر عكس زيان مي‌بيند آن كس كه نفس خويش را به ناپاكي‌ها آلوده و پليد گردانيده است. (و قدْ خاب منْ دساها) . مفهوم موافق اين آيات اين است كه نفس بايد به پاكي‌ها آراسته شود (تجليه) و از رذايل پاك شوند (تخليه). 
از آن سو در قلمرو عرفان نيز بنيادي‌ترين اصل در طريقت آن است كه سالك در آغاز طريقت، نفس خويش را پاك كرده و مهيا و مستعد قبول و پذيرش فضايل گرداند. كساني مي‌توانند از شريعت فراتر رفته و پاي به طريقت نهند كه نفسي مصفا و پاك‌شده داشته باشند. نفوس آلوده و نيز اسير در مفاسد اخلاقي، هرگز امكان استشمام بوي حقيقت در قلمرو طريقت را ندارند. بنابراين نسبتي وجود دارد ميان بحث اخلاق در عرفان و الهيات. ذكر مثال كوتاهي اين بحث را روشن‌تر مي‌سازد: در عرفان اسلامي بحث مهمي در باب احوال و مقامات وجود دارد. احوال از ديدگاه عرفا، وارداتي است كه بر قلب انسان وارد مي‌شود همچون مراقبه، قرب، محبت، وجد، خوف، رجا، شوق، انس، قبض، بسط، طمأنينه، رضا، يقين، هيبت، ذوق و مشاهده و جالب اينكه همه اين معاني در حوزه اخلاق مورد بحث و تحقيق كامل هستند.
ج: و اما ديدگاه ابن عربي در باب اخلاق و زيستن اخلاقي. كلام و نظر او در اين باب، بسيار جامع و مفصل است و اگر بگوييم وي در تمامي آثار خويش مهم‌ترين اصل مباحثات خود را تبيين جايگاه اخلاقي انسان قرار داده، اغراق نكرده‌ايم. شايد متاثر از اين كلام پيامبر اسلام كه فرمود: من براي تكميل مكارم اخلاق برگزيده شده‌ام (انما بُعِثْتُ لِأُتمِّم مكارِم الْأخْلاقِ) 
از ديدگاه ابن‌عربي، اخلاق نه از حوزه نظر كه از قلمرو عمل آغاز مي‌شود. به عبارتي ابن‌عربي زيستن اخلاقي يا اخلاقي بودن انسان را اول و بالذات يك امر عملي مي‌داند و نه يك امر نظري كه دستاورد آن غرقه شدن در مباحث نظري است كه هيچ‌گاه پاياني ندارد. اين بدان معناست كه از منظر او، زيست اخلاقي، محور و بنياد است نه فربهي نظري در حوزه اخلاق و اين مساله بسيار مهمي است.
بنابراين او با انجام امور خير توسط انسان سخن خود در باب اخلاق را آغاز مي‌كند. از منظر شيخ، انجام امور خير در جامعه اعم از اعمال خير معنوي و خير مادي، سبب ظهور ملكات اخلاقي در نفس انسان مي‌شود. به عبارتي، چنانكه اشاره كرديم سير زيستن اخلاقي با عمل آغاز و در مسير خود تبديل به صفات فاضله نفساني در روح و نفس انسان مي‌شود. تكرار مي‌كنم اين آغازگري از عمل، نكته‌اي بسيار مهم و بنيادي در مباحث اخلاقي ابن‌عربي است. مفهوم ذاتي زيستن در اين اصل تبلور مي‌يابد زيرا ترديدي نيست، عمل در صحنه زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي انسان ظهور مي‌يابد. تاكيد ابن‌عربي بر عمل معنوي و مادي و ايجاد ارتباط ميان اين دو، سالك و عارف را از انفكاك و جدايي از خانواده و جامعه نجات داده و او را از مهلكه در خود فرو رفتن و نسبت به خانواده و جامعه بي‌مسووليت بودن نجات مي‌دهد. از همين روست كه در انديشه اسلامي رهبانيت اگر مقصد آن انفكاك فرد از جامعه باشد، مردود اعلام مي‌شود.
از ديدگاه ابن‌عربي، كسي كه سير زيستن بر بنياد اخلاق را از عمل آغاز كرده و در اين راه با نيت خالص طي مسير كند مبدل به رجل الهي يا مرد خدا مي‌شود. مرد خدا از ديدگاه او، كسي است كه بر نفسِ خويش حاكم بوده يا به تعبيري بر آن سلطنت دارد. وي اين‌گونه مردان را دو دسته مي‌داند گروهي كه سلطنت مطلقه بر نفس خويش دارند و به جايي رسيده‌اند كه حقيقت را به عينه مشاهده مي‌كنند و گروهي كه حكومت مطلقه بر نفس خويش ندارند اما از طريق انجام اوامر الهي و عدم انجام نواهي او به ملاقات حق در قيامت نايل مي‌شوند. از ديدگاه ابن عربي، هر دو گروه بر بنياد زيست اخلاقي بدين جايگاه و مقام رسيده‌اند. 
نكته مهم در آراي ابن‌عربي و ديگر عرفاي مسلمان، در زيستن اخلاقي حركت از جسم به نفس و سپس روح است. انسان ابتدا بايد در مقام جسم، رذايل اخلاقي را از خود دور نگه داشته و سعي وسيع و بليغ نمايد در دام شهوات و هواهاي نفساني اسير نشود. اگر چنين اسارتي رخ دهد نفس نيز آلوده و اين آلودگي سبب رنج و عُسرت روح مي‌شود. اين بدان معناست كه صحت و سلامتِ روح بستگي كامل به رعايت مسائل اخلاقي و تلاش در نيل به مكارم اخلاقي دارد. 
اجازه دهيد يكي از مباحث مرتبط با زيستن اخلاقي را به نقل از فصوص‌الحكم ابن‌عربي كه نگين تاليفات اوست بيان كنم تا نوع مواجهه عرفاي مسلمان و به ويژه شيخ اكبر با مسائل اخلاقي و جايگاه آن در عرفان اسلامي آشكار شود. 
ابن‌عربي در فصل پانزدهم فصوص‌الحكم كه عنوان «الحكمه النبويه في الكلمه العيسويه» (حكمت نبوي در كلمه عيسوي) را دارد، بحث بسيار زيبا و شگفتي ارايه مي‌دهد. از منظر او، حق در بطن و متن هستي به صورت مطلق جريان دارد و اصولا بقا و دوام عالم به اين سريان حضرت حق در متن هستي است. شرح اين ماجرا چنين است ابن‌عربي با بيان بيتي: 
كن حقا و كن خلقا تكن بالله رحمانا
مرز ميان انسان و خداوند را برمي‌دارد زيرا انسان را آيينه كامل اسما و صفات الهي مي‌داند. سپس شيخ اكبر به تبيين اين معنا مي‌پردازد كه خداوند هستي را از نام الرحمن خود تغذيه مي‌كند و حاصل اين تغذيه، روح و ريحان است يعني نشاط و آرامش ذاتي انسان. از آن سو انسان نيز عهده‌دار آشكار كردن كمالات اسما و صفات الهي است يا به عبارتي اين انسان است كه ظرف ظهور اسما و صفات الهي مي‌شود.
بدين‌صورت ابن‌عربي انسان را در عالي‌ترين مدارج و مراتب هستي قرار مي‌دهد اما انسان اين مرتبه را چگونه به دست مي‌آورد؟ ابن‌عربي و مفسران آثار او، در باب چگونگي رسيدن به اين مقام به يكي از زيباترين و شگفت‌ترين روايات اسلامي كه همزمان در هر دو حوزه اخلاق و عرفان جايگاه بسيار برجسته‌اي دارد، استناد و اتكا مي‌كنند روايتي شگرف كه بيانگر قرب نوافل است. شرح ساده اين حديث چنين است: هر كس علاوه بر واجبات (اعمالي كه در اسلام انجام آنها واجب شمرده شده و عدم انجام آنها عذاب الهي در پي دارد) مستحبات را نيز انجام دهد (اموري در زندگي فردي و جمعي كه انجام آنها واجب نيست و عدم انجام آنها عذابي در پي ندارد اما انجام آنها پاداش بسيار دارد) خداوند او را بسيار دوست خواهد داشت و نوع ظهور اين دوستي از سوي خداوند چنين است كه مي‌فرمايد: در چنين موقعيتي من گوش او مي‌شوم كه به واسطه آن بشنود (پس در حقيقت، شنونده، خداوند است) دستش مي‌شوم كه با آن عمل مي‌كند و در اصل عمل‌كننده منم (و اين معنا اشاره به يكي از آيات قرآن دارد كه خداوند به رسول خويش مي‌فرمايد تو تير نينداختي بلكه من انداختم و ما رميْت إِذْ رميْت و لكِن‌الله رمي‌) چشم او مي‌بيند و بيننده منم. از ديدگاه ابن‌عربي، يك انسان در چنين عرصه‌اي به وحدت با حق مي‌رسد و مرز ميان او و خداوند از ميان برداشته مي‌شود.
عرفان اسلامي غايت اخلاق را نه رسيدن به خداوند بلكه وحدت با او مي‌داند و اين وحدت اُولي و اكمل از رسيدن است. متكلمان، غايت را رسيدن به او مي‌دانند عرفا اما «او شدن» يا دست‌كم تشبه به او مي‌دانند و جالب اينكه چنين رويكردي با تعريف حكمت در يونان و جهان اسلام نسبتي دارد زيرا در حكمت يوناني و انديشه اسلامي، فلسفه و حكمت يعني تشبه به خداوند به قدر و وُسع انسان.
اما مهم‌ترين و بنيادي‌ترين ابزار رسيدن به اين وحدت همانا تخلّق به اخلاق الهي است. تخلّقي كه از جزيي‌ترين و محسوس‌ترين رفتار اخلاقي آغاز و به متعالي‌ترين مرتبه خود مي‌رسد. از اين روست كه مي‌گوييم تجربه اخلاقي يا زيست اخلاقي در ملموس‌ترين رفتار يك عارف ظاهر مي‌شود و خود، اطرافيان و جامعه انساني را در بر مي‌گيرد. اين نوعي زيست اخلاقي آفاقي است يعني تجربه زيستي و عملي در حوزه اخلاق. پس از توفيق در اين عرصه است كه انسان امكان حضور در ساحت زيست اخلاقي انفسي را مي‌يابد و اين همانا عرصه وحدت با حقيقت جامع و مطلق هستي است. حكما و عرفاي مسلمان اين معاني را از كلمات خداوند استنباط و بيان كرده‌اند. آنجا كه از يك سو خداوند انسان را از خود خوانده است:« إِنا لِلهِ وإِنا إِليْهِ راجِعُون - همانا ما از آن خداييم و به سوي او بازمي‌گرديم.» (156 بقره) 
و نيز آنجا كه به نفوس پاك و مطهر خطاب مي‌شود به سوي خداوندتان باز گرديد كه او از شما خشنود است و شما نيز از او خشنوديد: يا أيّتُها النّفْسُ الْمُطْمئِنّه ارْجِعِي إِلى ربِّكِ راضِيه مرْضِيّه فادْخُلِي فِي عِبادِي و ادْخُلِي جنّتِي »؛ تو‌اي نفس آرام يافته، به سوي پروردگار بازگرد در حالي كه هم تو از او خشنودي و هم او از تو خشنود است، پس در سلك بندگانم در‌آي و در بهشتم وارد شو.» (30-27 سوره فجر) 
 خلاصه اينكه اخلاق شهپر وصول انسان به حضرت حق و حقيقت جامع هستي است. هم در اخلاق هم در عرفان. 
استاد دانشگاه تهران
 و رييس انجمن آثار و مفاخر فرهنگي 
 


اثر مهم او فتوحات مكيه در چهار مجلد عظيم و بيش از سه هزار صفحه، تفصيل كتاب مهم ديگر او فصوص‌الحكم است. فصوص كه در يك مجلد نگاشته شده اجمال و خلاصه كتاب عظيم فتوحات است. ابن‌عربي بنيادي‌ترين مباحث عرفاني را در اين دو اثر خويش بيان كرده است.
ابن‌عربي در فصل پانزدهم فصوص‌الحكم كه عنوان «الحكمه النبويه في الكلمه العيسويه» (حكمت نبوي در كلمه عيسوي) را دارد، بحث بسيار زيبا و شگفتي ارايه مي‌دهد. از منظر او، حق در بطن و متن هستي به صورت مطلق جريان دارد و اصولا بقا و دوام عالم به اين سريان حضرت حق در متن هستي است.