روزنامه جوان
1400/03/05
بدون هیچ گرایشی!
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: زينب كبيريان را از كارآفريني فرهنگياش در كرمان ميشناختم كه چندين نفر از بانوان بومي را مشغول كار كرده بود. او فارغالتحصيل دكتراي ادبيات فارسي است كه به فرهنگ بومي استان خود، كرمان، علاقه زيادي دارد. به تازگي كتابي از او توسط «نشر اريش» منتشر شده است كه موضوعي كاملاً زنانه دارد. «سكوت ضروري» روايتهايي از سكوتهاي زنانه در موقعيتهاي مختلف زندگي است كه كبيريان آنها را غيرضروري ميداند. كبيريان اصرار دارد كه «اين يك كتاب ساده است، بدون هيچ گرايشي!». «جوان» با اين نويسنده گفتوگو كرده است. آيا شخصيتها و داستانهايي را كه حول آنها شكل گرفته، با الهام از افراد و مسائل زندگي آدمهاي واقعي نوشتيد؟بله. زنهايي كه دربارهشان نوشتم، از تركيب افرادي كه بين دوستانم، وبلاگنويسها و تجربههاي خودم ديدم، خلق كردم. به هر حال هيچ نويسندهاي نميتواند قصهاي را بنويسد كه زندگي نكرده است ولي هيچ شخصيتي كاملاً واقعي نيست. قصهها هم موقعيت ناآشنا و جديدي نيستند. سالهاست آدمهاي زيادي را ديدهام و قصههاي زيادي از زندگيشان شنيدهام. من ياد گرفتهام كه هر كسي يك قصه شنيدني دارد، لازم نيست آن قصه حتماً پر از شگفتي باشد. در كتاب «سكوت ضروري» از واژهها، اصطلاحات و خردهفرهنگهاي بومي كرمان زياد استفاده كردهايد. چه دغدغه و هدفي باعث شد به سمت استفاده از اين المانها برويد؟
من بيشتر از اينكه نويسنده باشم، پژوهشگر فرهنگ و ادبيات مردم هستم. اگر از قصههايم، كلمات و فرهنگ بومي را بگيريد، انگار كه آفتاب تند و كوير پاكيزه را از كرمان گرفته باشيد. اينطوري نوشته معناي خودش را از دست ميدهد، مخصوصاً در قصههاي «پيرزالو» و «سلما» كه قصه به شكل واضح در استان كرمان اتفاق ميافتد، ضمن اينكه هر كدام از ما ريشه در بخشي از اين خاك و فرهنگ آن داريم و موظفيم در حفظ و حراست از آن بكوشيم. براي زنده نگه داشتن خردهفرهنگها بايد جلوههاي متنوعشان را در هنر، ادبيات و زندگي روزمره به كار ببريم، وگرنه به مرور، بخشهاي مهمي از آن را از دست خواهيم داد. اين اصطلاحات و خردهفرهنگها، آنقدر دلچسب و جذاب هستند كه ميتوان كتابهاي جداگانهاي با محوريت آنها نوشت ولي هر هنرمندي، اگر فرهنگ بومي خطه خود را در هنر خود بگنجاند، بيترديد در حفظ آن و انتقالش به نسلهاي بعد مؤثر خواهد بود. مثلاً جلد همين كتاب؟
بله. از قصه و كلمه دور نشويم، اما هنرهاي دستي سنتي هم به اندازه كلمات و قصههاي مردم اهميت دارند. چرا كنش اصلي زنهاي قصه در موقعيتهاي سختي كه قرار دارند، سكوت است؟
سكوت يك كنش متداول در رفتارهاي زنانه است. رازهاي زنانه، مجموعهاي از عواطف، رنجها و حتي عقايد ماست كه معمولاً هر بار به ضرورتي پنهان ميماند. اين اتفاق حتي درباره زنان تحصيلكرده امروزي نيز صدق ميكند. امروز بسياري از خانمها در مشاغل كليدي، بسيار موفق عمل ميكنند. خانمهاي كارآفرين، به ويژه در عرصه هنر و شركتهاي خلاق، واقعاً پيشرو هستند اما در ناخودآگاه تاريخي مردم ما يك گفتمان جنسيتزده وجود دارد كه عبور از آن فقط به شكل آگاهانه ممكن است. اجازه بدهيد تجربه خودم را برايتان بگويم كه خيلي از دوستانم هم آن را تجربه كردهاند. خيلي از ما بارها در جلسات مختلف كاري يا همانديشي كه اغلب شركتكنندگانش آقايان هستند، سكوت كردهايم. من در مقابل مردي كه با تندترين كلمات و به طور كاملاً غلط، جديدترين پژوهشم را نقد ميكند، سكوت ميكنم. خيلي وقتها بعد از جلسه متوجه ميشوم كه آن آقا اصلاً ادبيات فارسي نخوانده و تحصيلاتش در يك رشته كاملاً متفاوت است يا در جلسات كاري، موفقيت شركتي را كه خانمي از دوستانم برايش خون دل خورده، به رئيس مركزشان نسبت ميدهند و او سكوت ميكند يا طوري كه بايد، نميتواند ابعاد قضيه را روشن كند، چون گفتوگوي رقابتي، يك مهارت تاريخي مردانه است و گفتوگوي دوستانه يك مهارت تاريخي زنانه! جدا از آنكه در تأييد خاموش بودن خانمها، كلي وصلههاي مندرآوردي و هنجارهاي جديد به اين قبا چسباندهاند. چه كسي اين وصلهها را چسبانده؟
خيلي وقتها خود ما. من لزومي نميبينم قدرت، سواد و تواناييمان را نفي كنيم. براي داشتن اين قدرت هم لازم نيست دست به دامن جنبشهايي مثل فمنيسم شويم. از نظر من جستوجوي آگاهي درباره حقوق زنان لزوماً مترادف با اعتقاد به جنبشهايي مانند فمنيسم نيست. ترجيح ميدهم به جاي راه رفتن روي لبه تيغ فمنيسم، مطالعاتي درباره حقوق زن در اسلام و مذهب تشيع داشته باشم، اگرچه ما مجريان منصفي براي اين قوانين نبودهايم. كافي است آگاه باشيم و حرف بزنيم. اصلاً ما وقتي رفتار و شيوه تعامل پيامبر(ص) و حضرت علي(ع) را با حضرت فاطمه(س) ميخوانيم، ميبينيم كه اساساً نيازي نيست دست به دامن تفكر ديگري شويم. سكوت كدام شخصيت قصههايتان را سختتر ميدانيد؟
به نظرم ماهي كار سختي داشت؛ زن باهوشي كه در شغل پرچالشي مثل خبرنگاري موفق بود. اين دردناكترين خاموشي قصه من بود. ماهي راهي براي خودش نميبيند. نه قانون حامي اوست، نه خانواده موافق جدايي هستند. مرد قصه هم به رغم دستهگلي كه به آب داده و راستش دوست نداشتم در قصه به آن اشاره كنم، با علم بر شرايط ماهي حتي براي عذرخواهي هم پا پيش نميگذارد. در قصه ماهي ميبينيم او زني بوده كه به رغم مشغلههاي كاري، حواسش به تهيه تارت تازه و قزلآلاي بياستخوان براي خانه بوده است. حالا با اشاره به «دستهگلي كه عليرضا به آب داده»، ماهي خانهاش را ترك ميكند. با قياسي كه در داستان ترتيب دادهايد، به نظر ميرسد دليل ترك خانه بايد شبيه دليل استعفا از محل كارش باشد. درست است؟
ميشود اينطور هم گفت. امنيت رواني و عاطفي، كليد آسايش است. به جاي اينكه شخصيتها در موقعيت سكوت ضروري قرار بگيرند، ايدهآل شما اين بود كه چه اتفاقي بيفتد؟
شايد فعلاً ايدهآل اين است كه رنج زنها نشان داده شود. اين رنجي كه آن را مقدس فرض ميكنند، ميتواند اصلاً وجود نداشته باشد اما اول بايد از آن آگاهي داشته باشيم و سكوت را يك امر طبيعي جلوه ندهيم. براي اينكه يك موقعيت قهرماني خلق شود، اول بايد دركي از ماجرا و چرايي نفي آن وجود داشته باشد. «شاداب» چرا بين اين شخصيتها بُر خورده؟ ما در كتابتان زن كارآفرين، تحصيلكرده، خبرنگار و نويسنده ميبينيم. شاداب انگار خيلي متفاوت است.
بله. شادابي كه من ميشناختم سردرگم بود. دلش ميخواست قوي باشد و به جمع ديگري از زنان بپيوندد، اما خيلي چيزها دست و پايش را بسته بود، مثلاً اينكه هنوز از اينكه با زني مقايسه شود، ناراحت ميشد. زنهايي مثل شاداب، دستههاي گل هستند، فقط به نظرم حيف شدند.
كدام زن شبيه خود شماست؟
قصه سلما كه تنها آدمهاي واقعي كتاب را در خود دارد، شبيه يك روز از زندگي خود من است اما بقيه شخصيتها را ساختهام، مثلاً نباتو يا آقاي ميم.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
جهان در معرض آپارتاید واکسن
۷۶ سال زندان برای ۵ برجساز کلاهبردار
افزایش مصرف برق را پیشبینی نکرده بودیم!
وظیفه شورای نگهبان حراست از کرسی ریاست جمهوری است
مشارکت حداقلی دشمن را به تشدید فشارها ترغیب میکند
۷ نامزد صندلی سیزدهم
تدارک سه مناظره زنده تلویزیونی برای نامزدها
سخن با کسانی که هنوز دردادن رأی تردید دارند
سوریها امروز رئیسجمهور جدید انتخاب میکنند
بدون هیچ گرایشی!
گره انتخاباتی امریکا در وین