روزنامه شرق
1400/03/05
داستان ازخودبیگانگی ما
داستان ازخودبیگانگی ما حمزه نوذری . جامعهشناس و استاد دانشگاه از نظر مارکس بیگانگی به این معنا است که کارگر هرچه بیشتر محصول تولید میکند، کمتر صاحب آن میشود و بیشتر زیر نفوذ محصول خود یعنی سرمایه قرار میگیرد. رابطه کارگر با محصول کارش رابطه با شیء بیگانه است؛ زیرا براساس این فرض مشخص است که هرچه کارگر بیشتر در کارش تلاش میکند، جهان عینی بیگانهای میآفریند که ضد خودش قدرتمندتر میشود. بیگانگی کارگر از محصولش نهتنها به معنای آن است که کارش به یک شیء و یک وجود بیرونی بدل شده است؛ بلکه به این معنا نیز هست که کارش بیرون از او، مستقل از او و بیگانه با او وجود دارد و مانند قدرتی مستقل در مقابل او قرار میگیرد. وود یکی از شارحان مارکس بیگانگی را هم به منزله فقدان حس معنا و هم به منزله فقدان حس خودارزشمندی بیان کرده است. اگر من درون خودم چندان چیز با قدر و ارزشی نیابم، برای من خیلی سخت خواهد بود که معنایی واقعی یا هدفی جدی در زندگیام ببینم. برعکس، اگر زندگیام را تهی از معنا احساس کنم، برای من دشوار خواهد بود که ارزشی والا بر خودی که زندگیاش این است، بنهم. از نظر وود، مارکس ازخودبیگانگی را به معنای فقدان معنا یا خودارزشمندی توصیف میکند. کارگران در مناسبات اجتماعی سرمایهداری محروم از محتوای زندگی واقعی و بیارزش و منزلت رهاشده هستند؛ چراکه فعالیت کاری آنان فقط وسیلهای برای هستی آنان میشود. علت نظاممند این امر که مردم در جامعه بورژوایی نمیتوانند احساس معنا یا خودارزشمندی را حفظ کنند، آن است که آنان خود را در وضعیتی مییابند که نیازشان به خودفعلیتبخشی برآورده نمیشود و نمیتوانند قابلیتهای ذاتی انسانیشان را پرورش دهند و به کار گمارند. پس ازخودبیگانگی که مارکس در جامعه سرمایهداری مییابد وضعیت ناتوانی فعلیتبخشیدن به خود و ناتوانی پروراندن و بهکارگرفتن قوای متعلق به ذات انسانی خود است. این به آن معنی است که آیا زندگی من قوا و استعدادهایی را که به طور عینی، در ذات انسانی من حضور دارد، فعلیت میبخشد؟ قوا و استعدادهایی که به طور عینی، در انسان وجود دارد و چون به فعلیت نرسد، انسان حس بامعنا و خودارزشمندی ندارد. کار بنیادیترین سرشت انسان و جامعه انسانی است؛ پس خودفعلیتبخشی و بهکارگیری استعدادها و شکوفایی سرشت انسانی در کار و تولید نهفته است؛ اما در دنیای سرمایهداری کارگران هنگامی احساس راحتی میکنند که کار نکنند و فقط هنگامی کار میکنند که مجبور باشند. فعالیت کاری برآوردن یک نیاز نیست؛ بلکه صرفا وسیلهای است برای برآوردن نیازهایی که نسبت به آن فعالیت بیرونی است. عمق ازخودبیگانگی کارگران و بیمعنابودن زندگی آنها از همه بیشتر با این واقعیت اثبات میشود که بیشتر ساعتهای بیداری زندگی خود را صرف کار شاقِ ضعیفکننده میکنند، صرفا برای آنکه لوازم اساسی بقای جسمانی را فراهم کنند. چیزی در این زندگی وجود ندارد تا تلاشی را که برای بهدستآوردن این وسیله ضروری است، معنا دهد؛ بنابراین چنین زندگی سختی برای مرد یا زنی که آن را سپری میکنند، زندگی تباهشدهای است. انسان در چنین جامعهای از خود، همنوعان، کار و جامعه بیگانه میشود و احساس الف) بیقدرتی ب) بیمعنایی ج) انزوا د) بیزاری از خود میکند. مناسبات اجتماعی و تنظیمات اجتماعی در دنیای سرمایهداری مانع بزرگی بر سر راه کارگران در فعلیتبخشی به ذات انسانی خودشان است.امروزه بیگانگی را میتوان در سطوح مختلف روابط انسانی مانند کار، سیاست، خانواده و سایر عرصهها رصد کرد. ازخودبیگانگی مسئلهای است که افراد روزانه با آن درگیر هستند؛ مثل روابط روزمره خانوادگی و دوستانه. مسئله در نوع و میزان بیگانگی افراد است. بوروکراسی باعث شده گروههای اجتماعی مانند کارمندان، دانشجویان و استادان و چه بسا مدیران نیز از خود، محیط کارشان، همکاران یا با کاری که میکنند، بیگانه باشند. رسانههای جمعی و مصرفگرایی مفهوم بیگانگی را به دنیای مصرف گسترش داده است. رسانههای جمعی و مصرفگرایی انسان را از خود بیگانه میسازد. برخی پژوهشگران، اساس جامعه سرمایهداری متأخر را آزادی میدانند؛ اما آزادی مدیریت شده و در قالب مصرفگرایی که در چنین جامعهای افراد از نیازهای واقعی خود بیگانه میشوند. براساساین در اوج مصرفگرایی، ازخودبیگانگی نیز در اوج خود قرار میگیرد. در جامعه جدید، افراد به سمت پذیرش تفریحات و مصرف در مجتمعهای بزرگ تجاری و تفریحی کشیده میشوند که آنها را از درک زندگی واقعی بازمیدارد. براساساین ازخودبیگانگی خارج از فرایند تولید و در میان گروههای مختلف جامعه مانند دانشآموزان، دانشجویان، استادان، هنرمندان، نویسندگان و کارکنان رو به گسترش است. دانشجو از درس و دانشگاه، استاد نسبت به فعالیت علمی و هنرمند و نویسنده نیز از فعالیتش بیگانه شده است. اقشار متوسط و تحصیلکرده جامعه نیز در شرایط فعلی احساس بیقدرتی، بیمعنایی و انزوا میکنند. بر این باوریم که در زمان کنونی، مسائل مهمی مانند مهاجرتهای گسترده، رکود اقتصادی، افراطگری، تروریسم و جنبشهای عدالتخواهانه جهانی باعث شده توجه به مفهوم بیگانگی بیشتر شود. جنبشها و اعتراضات جدید فقط اعتراض به دستمزد، تورم و بیکاری نیست؛ بلکه به همان اندازه ریشه در ازخودبیگانگی مانند نادیدهگرفتن، به حاشیه راندن و بیتفاوتی مسئولان دارد.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
بدرود اصلاحات؟
این هفت نفر
میگویند مگر میشود یک زن رجل سیاسی باشد؟
به خدا پناه میبرم
آغاز فصل مقلدین سیاسی
واکنش تند عضو شورای نگهبان به عملکرد شورای نگهبان
اسلحه پنهان تیم ملی از انگلیس میآید
داستان ازخودبیگانگی ما
اشغال سیونیک محکوم و مردود است
ارقام نجومي، اطلاعرساني اندك!
برجام و دموکراتها فرصتی برای مدیریت دشمنی
کار عجیب شورای نگهبان