روزنامه خراسان
1400/03/20
پیگیر کار مردم از کودکی تا سالمندی
«محمدرضا طالقانی» را بزرگترها خیلیخوب میشناسند. تا اواخر دهه50 به هنرنماییهایش روی تشک کشتی شهره بود؛و در سالهای قبل از انقلاب به خاطرمبارزه با سلطنت پهلوی و بعدها با تصدی سمتهای اجرایی گوناگون در فدراسیون کشتی. در اغلب این سالها اما اسمش معمولا با پیشقدمی در کارهای خیر همراه بوده و حالا که از ورزش حرفهای دور است، بیشتر از همیشه وقتش را به دستگیری از دیگران میگذراند. آقای طالقانی از زندگی روزمرهاش میگوید. اینروزها مشغول چه کاری هستید؟ هرجا از کشتی بیرونم کردند، به نوکری مردم پناه بردم. حالا هرکس صبح زودتر بیاید در خانه ما، میروم دنبال کارش. یا توی دادگاهم یا فرمانداری، یا در شهرداری باید سراغم را بگیرید یا میروم شهرستان. کارها هم مختلف است؛ از خانواده مقتول رضایت میگیرم، بین زوجهای درحال طلاق میانجیگری میکنم، کسی را که شغل ندارد سر کار میگذارم. عادت به دستگیری از دیگران از کجا وارد زندگی شما شدهاست؟ بچه که بودم پدرم اگر میدید کسی توی خیابان خوابیده، رویش پتو میانداخت. اگر میدانست کسی در محله وضعیت مالی خوبی ندارد، پنهانی چیزی تقدیمش میکرد. من با این فرهنگ خو گرفتم و وقتی لبخندی روی لب کسی مینشانم، حالم خوب میشود. من در کشتی آدم ضعیفی بودم. هیچوقت قهرمان المپیک و جهان نشدم ولی حسرتی هم بابتش ندارم. همیشه دوست داشتم کسی را از زمین بلند کنم نه اینکه به زمین بزنم اما این حرفها حالا دیگر خریداری ندارد. بچهها و نوهها را هم به سمت خیرخواهی سوق دادهاید؟ من فکر میکنم آدم بعضی چیزها را خودش باید بهمرور زمان درک کند ولی خب اطرافیان وقتی میبینند تو حواست به دیگران است، ازت یاد میگیرند. وقتی دخترم گردنبند طلایش را از گردنش درآورد و در مراسم عروسی دخترخانمی که جزو یتیمهای تحت پوشش ما بود، به او هدیه کرد؛ فهمیدم راه را درست رفتهام. این رفتار وصیت من نبود. من اصلا به خودم اجازه نمیدهم به کسی توصیهای بکنم. شما چندین دوره پهلوان پایتخت و قهرمان تیم ملی شدید. کدام مدال و تجربه برایتان لذتبخشتر بود؟ من هرچیزی را که در زندگی رخ میدهد، خوب و قشنگ میبینم. ویترینی در خانهام دارم که شاید هیچ قهرمان جهانی نداشتهباشد. چیزهای ارزشمند آن ویترین نه مدالهای قهرمانی که هدیههایی است که دیگران به من دادهاند و همهشان را نگه داشتهام. زندگی من با خاطراتم میگذرد و هر کاری انجام دادهام چون پشتش عشق و اعتقاد بوده، برایم لذتبخش است. اوقات فراغتتان را چطور میگذرانید؟ من عاشق گل و کتابم. حیاط باصفایی داریم که مرتب به باغچهاش رسیدگی میکنم. وقتی گلهای سبز و باطراوتش را میبینم، خدا را شکر میکنم که برای احساس و عاطفه ما هم چیزهایی آفریدهاست. روزهایی هم که احساس پیری میکنم، یک کتاب برمیدارم و میروم توی حیاط میخوانم. اگر یک میلیارد تومان پول به من بدهند بهاندازه یک کتاب خوب به جانم نمینشیند. هر کتابی به دستم برسد میخوانم اما چون مایههای مذهبی دارم، صحیفه سجادیه و نهجالبلاغه را بیشتر دوست دارم. تجربه سالهای زندگی به شما چه آموختهاست که دوست داشتهباشید به دیگران منتقلش کنید؟ من هنوز دارم شاگردی میکنم. تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف / مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی. این اسباب برای من مهیا نیست که بخواهم تجربهای را به کسی منتقل کنم. حرفی و توصیهای ندارم فقط یک آرزو دارم، اینکه لبخند روی لب مردم باشد.
سایر اخبار این روزنامه
جزئیات مالیات و معافیت اصناف در سال کرونایی 99
ناشنیدههایی از محبوبیت و جایگاه جدّ آیتا... خامنهای
پیگیر کار مردم از کودکی تا سالمندی
ماجراجویی تازه برقنورد و تشکر در قالی شویی
2 غفلت در برنامه های اقتصادی نامزدها
آخرین آرایش پس از مناظره دوم
توقف ناپذیران
گلایه ها و کنایه های روحانی درباره سخنان نامزدها
وقتی عروسکها باران میخواستند
ناگفته های قالیباف از فشارها بر حاج قاسم
اثر انگشت در صحنه جرم!
جهش سرقت های خرد؟