طالبان یا صلح را بپذیرد یا تبعات جنگ و تجزیه افغانستان را


نخستین کشوری که از ناامنی افغانستان متضرر خواهد شد، پاکستان است
آفتاب یزد ‌- رضا بردستانی: این روزها افغانستان شاید یکی از پرتکرارترین «واژه»‌ها در اخبار منطقه‌ای و بین‌المللی باشد (!) پیگیری‌های پاکستان با محوریت عربستان، اعلام آمادگی عربستان برای برگزاری نشست صلح، آغاز مجدد نشست صلح طالبان در دوحه، هشدار طالبان به ترکیه مبنی بر خروج نیروهای نظامی این کشور از خاک افغانستان، ارتباط‌گیری هند برای نخستین بار با طالبان، ارتباط تنگاتنگ طالبان پاکستان با طالبان افغانستان، آغاز خروج نیروهای خارجی به سرکردگی آمریکایی‌ها از افغانستان و سکوت کاملِ ایران، روسیه، چین و برخی دیگر از قدرت‌های بین‌المللی به خودی خود حکایت از اهمیت این کشور در مناسبات بین‌المللی دارد.
کشورهای بسیاری مستقیم یا غیر مستقیم با طالبان وارد مذاکره شده و بعضاً به توافقاتی نیز دست یافته اند؛ این به تنهایی یکی از اصلی‌ترین چالش‌های پیش روی دیپلماسی است که طالبان با این حجم گفتگو و قول و قرار اگر دچار توهم کاذب برتری همه جانبه نشود پس لابد با تکیه بر برخی از همین توافقاتِ پیدا و پنهان خواهد توانست به آینده خوشبین‌تر نیز باشد.
در بخش دیگر ماجراهای زجرآور افغانستان؛ حملات تروریستی، بمب‌گذاری ها، پرتاب راکت و نارنجک و به آتش بستن مردم عادی نیز ادامه دارد که در این فقره، طالبان، نیروهای داعش و دولتی و دولتی‌ها مستقیماً طالبان را متهم می‌کنند.


مسئله‌ی مهم دیگری که این روزها در فضای سیاسی افغانستان
حائز اهمیت است، تعدد پیشنهادات صلح افغانستان است که برخی آن را
نشانه‌ی رشد سواد و فهم سیاسی جامعه‌ی افغان می‌دانند و اما برخی آن را نشانه‌ای آشکار برای تفرقه و تشتت وعدم دستیابی به صلحی پایدار می‌دانند.
نگرانیِ دیگری که بخش‌هایی از جامعه‌ی افغانستان را درگیر خود کرده است، خروج نیروهای آمریکایی و آغاز سیطره‌ی طالبان بر افغانستان است که شاید کار به تسویه حساب‌هایی نیز بکشد در همین رابطه بسیاری از آگاهان سیاسی در افغانستان هشدار داده‌اند که برای پساآمریکایی‌ها نیز باید فکری برداشته شود.
برای رسیدن به پاسخ بسیاری از پرسش‌ها و نیز اطلاع یافتن از کم و کیف تعاملات سیاسی با محوریت افغانستان در گفتگویی تحلیلی ‌- تفصیلی، آخرین تحولات این کشور فقیر و عاری از استانداردهای حداقلی برای زیستنی آرام را با پیرمحمد ملازهی، کارشناس ارشد شبه قاره کنکاش کرده‌ایم آن چه در پی می‌آید حاصل این گفتگو است که دربرگیرنده‌ی تازه‌ترین تحولات سیاسی حول محور افغانستان می‌باشد.
بعد از اتفاقاتی که منتهی به آغاز خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان شد، اتفاقاتی در منطقه رخ داد که مهم‌ترین این اتفاقات با مرکزیت قطر، عربستان، هند و پاکستان رقم خورد که برای اولین بار مقامات هندی با طالبان ارتباط برقرار کردند. پاکستان به صورت بسیار پیگیر با مقامات افغانستان در مورد آینده افغانستان در حال گفتگو است. طالبان هر گونه ارتباط ویژه با پاکستان را رد کرده و گفته است ارتباط ما در حد یک ارتباط عادی است. در کنار آن گفتگو‌ها کج دار و مریز در دوحه در حال ادامه است. یک هشدار نیز نیروهای طالبان نسبت به خروج تمامی نیروهای خارجی داشتند که از جمله شامل ترکیه هم شده است آخرین تحولات افغانستان از منظر تحلیل سیاسی چیست؟
بحران افغانستان دارد به مرحله‌ای می‌رسد که باید برای آن فکری برداشته شود. آن فکر چه در داخل چه در سطح کشورهای منطقه چه در سطح بین‌الملل باید صورت گیرد که به نوعی به بحران در افغانستان پایان دهد. بر همین اساس به نظر می‌رسد که هر کدام از کشورها که به نوعی بی‌ارتباط با طالبان بودند مانند هند و یا مثل پاکستان که کاملا هماهنگ با طالبان بودند یا کشوری مانند عربستان سعودی که منبع مالی و امکانات طالبان به حساب می‌آمد به هر نحوی از انحا به تکاپو افتاده‌اند که نقشی را ایفا کنند. اکنون عربستان سعودی اعلام کرده است که حاضر است نشستی را در مورد صلح افغانستان برگزار کند. در فضایی که به وجود آمده دو راه حل بیشتر وجود ندارد یا طالبان از طریق مذاکره و راه حل سیاسی می‌پذیرند که به مشکلات افغانستان پایان دهند و در قدرت شریک شوند یا راه حل سیاسی را نمی‌پذیرند و راه حل نظامی را مورد توجه قرار می‌دهند که اگر این راه حل را بپذیرند قطعا گروه‌های قومی دیگر مثل تاجیک ها، ازبک‌ها و هزاره‌ها مسلح خواهند شد و افغانستان وارد جنگ داخلی تمام عیار خواهد شد. اگر چنین شود پایان آن نامشخص است ممکن است حتی به تجزیه ارضی کشور افغانستان منتهی شود. بنابراین در این شرایط به نظر می‌رسد تمام کشورها در حال تلاش‌اند که طالبان را قانع کنند تا راه حل سیاسی را بپذیرند.
اینکه می‌بینیم هند وارد گفتگو با طالبان شده و اینکه پاکستان تا حد زیادی نسبت به گذشته اعلام کرده که استراتژی خود را نسبت به طالبان و افغانستان تغییر داده و همین طور آمادگی عربستان برای برگزاری نشست همه نشان‌دهنده این است که توجه جهانی و منطقه‌ای نسبت به افغانستان جلب شده و همه ناشی از این است که آمریکایی‌ها تصمیم خود را گرفته‌اند که خود را از گرداب افغانستان خارج کنند و شکست نظامی در افغانستان نخوردند.
بعد از روی کار آمدن دموکرات‌ها به رهبری جو بایدن شاهد تغییر استراتژی در حل مناقشات منطقه‌ای بودیم. در زمان آقای ترامپ که بعدها اروپایی‌ها هم معترض شدند و منتقد شیوه ترامپ بودند، او خود را با بازیگران کوچک منطقه‌ای درگیر می‌کرد. مثلا با کره شمالی مستقیم وارد مذاکره شد در مباحثی مثل افغانستان، عراق و سوریه مداخلات مستقیم و نزدیکی داشت. سطح مناقشات با ایران به سطح بدی رسیده بود که حداقل در ۴۰ سال گذشته بی‌سابقه بود و هر لحظه امکان داشت که این سطح مناقشه به اصطکاک و درگیری حتی نظامی بینجامد. اما بعد از آمدن جو بایدن دیدیم که سیاست‌های ایالات متحده آمریکا از لحاظ منطقه‌ای عوض نشد اما از لحاظ ارتباط‌گیری کاملا تغییر کرد یعنی به جای مذاکره مستقیم با کره شمالی با چین و روسیه صحبت کردند به جای اینکه با ایران درگیر شوند از طریق ۵+۱ یا ۴+۱ وارد شدند. یعنی یک سطح بالاتر آمدند و زیر مجموعه‌ها را دنبال نکردند. مثلا از روسیه انتظار داشتند که روابط عربستان و ایران را مدیریت کند اما در مورد افغانستان ابتکار عملی نمی‌بینیم یعنی آمریکا در منطقه افغانستان همچنان زمینگیر است احساس می‌شود که آمریکایی‌ها در فقره افغانستان به نوعی در یک باتلاق گرفتار شدند. شاید توافقات پشت پرده‌ای که شما بارها اشاره کرده‌اید که آنچه را ما می‌بینیم آن چیزی نیست که واقعا می‌خواهد اتفاق افتد. کوه یخ اصلی زیر آب است و توافقات آمریکا و طالبان فراتر از این مسائل است. فکر می‌کنید چرا آمریکا در برخی مسائل توانست خود را از حوزه خطر دور کند ولی همچنان در افغانستان ناکام است؟
آقای بایدن و حزب دموکرات سیاست متفاوت از آقای ترامپ دارند آمریکایی‌ها دارند کم کم خود را متقاعد می‌کنند که جهان چند قطبی را بپذیرند درست آنچه که کشورهای دیگر مطرح می‌کردند. در این جهان چند قطبی اگر عملیاتی شود اروپا یک جریان است ژاپن یک جریان است و همین طور چین، روسیه، ایران و سایر کشورها. اگر این اتفاق رخ دهد در آن صورت مذاکره بین آمریکا و روسیه و چین برای حل و فصل مسائل منطقه‌ای هم مساعدتر خواهد بود. از قضا افغانستان جایی است که آمریکا، روسیه و چین بسیار سخت می‌توانند به تفاهم برسند. چون استراتژی کلی که آمریکایی‌ها در افغانستان پیگیری می‌کنند حضور مستقیم نظامی در افغانستان نیست و حضور غیر مستقیم قدرتمندتری از حضور نظامی است. چون افغانستان هم در حوزه امنیتی روس‌ها و آسیای مرکزی صاحب نفوذ است و می‌تواند موثر باشد هم با چین مرز مشترک دارد. لذا علت اصلی که آمریکایی‌ها نمی‌توانند تصمیم قاطع در مورد افغانستان بگیرند اهداف استراتژیکی است که در افغانستان پیگیری می‌کنند و این اهداف با منافع چین، روسیه، ایران و کشورهای دیگر برخورد می‌کند بنابراین به همین دلیل آمریکایی‌ها در افغانستان زمینگیر هستند و از یک طرف اعلام می‌کنند در حال خارج شدن هستیم و از طرف دیگر نیروهای دیگری جایگزین می‌کنند یعنی از دخالت مستقیم به دخالت غیرمستقیم روی می‌آورند. همه نوساناتی که در سیاست‌های آمریکا در افغانستان می‌بینیم برمی گردد به اینکه تکلیف در منطقه مشخص نیست در جاهای دیگر مثل کره شمالی می‌توانند با چین وارد مذاکره شوند در جاهای دیگر هم همین طور اما در منطقه خاورمیانه قضایا
دشوارتر است.
احساس نمی‌کنید بازیگران بزرگ و کوچک منطقه مثل عربستان، روسیه، ایران، قطر، ترکیه، چین و آمریکا دچار تعدد توافق نامه با طالبان شدند و همین مسئله سبب شده معمای افغانستان پیچیده‌تر شود. الان محافل سیاسی افغانستان به شدت منتقد برنامه‌های چندگانه صلح در افغانستان هستند می‌گویند گرچه این مذاکرات نشانه رشد سیاسی در افغانستان است ولی تعدد پیشنهادهای صلح خود اختلاف برانگیز است اگر از بیرون به افغانستان نگاه کنیم آیا ایران، عربستان، قطر، ترکیه، روسیه، چین، پاکستان و هند، افغانستان را دچار تعدد توافق‌نامه با طالبان نکرده‌اند که این گره پیچ در پیچ به این سادگی‌ها
باز نشود؟
متاسفانه این مسئله درست است. هم در داخل افغانستان هم در خارج هر کدام از کشورها بر اساس منافع خود حرکت می‌کنند و اگر با طالبان ارتباط برقرار می‌کنند در راستای منافع خود است نه به دلیل صلح در افغانستان. اما سه طرح وجود دارد که فکر می‌کنم در نهایت در استانبول ادغام شوند. یک طرح طرح روس‌ها است که به نظرم در پشت پرده با چینی‌ها هماهنگ است. طرح بعدی طرح آمریکایی‌ها است که از کانال دوحه مطرح شده و دیگری طرح دولت مرکزی افغانستان است که ظاهرا توافقی بین دو جناح قدرت یعنی هم شمالی‌ها هم اشرف غنی و عبدالله عبدالله صورت گرفته که در جزئیات ممکن است اختلاف باشد اما در کلیات موافق هستند. به نظرم کشورها در حال چکش‌کاری این طرح‌ها هستند تا بتوانند توافق کنند اما مشکل این است که طالبان هنوز قانع نشدند که شریک قدرت شوند و آن‌ها هم چنان فکر می‌کنند هم به لحاظ سیاسی هم به لحاظ نظامی پیروز میدان‌اند. لذا دلیل خاصی نمی‌بینند امتیاز خاصی به دولت مرکزی بدهند شاید پیشنهاد عربستان سعودی برای نشست با توجه به نزدیک بودن تفکرات ایدئولوژیک به طالبان و تامین منابع مالی منجر شود آنجا کانون مذاکرات شود تا راه حلی برای افغانستان پیدا شود.
باید در این حوزه و تعاملات با طالبان به آن‌ها حق دهیم آن‌ها با ترافیکی از قدرت‌های بزرگ و کوچک روبه رو هستند که با دولت قانونی و مرکزی افغانستان تعارف دارند اما توافق و چالش اصلی را با طالبان دارند آن‌ها حکومت فعلی را حکومت موقت می‌دانند یعنی در نگاه بیرونی دولت مرکزی افغانستان تبدیل به دولت موقتی شده که موظف است وضعیت کشور را پایدار نگه دارد تا وضعیت افغانستان مشخص شود. همین مسئله باعث ایجاد یک سری سوءتفاهم‌ها و قدرت کاذب برای طالبان شده که همچنان در مواردی زیر میز می‌زند یا وضعیت افغانستان را متشنج می‌کند یا وسیله‌ای می‌شود برای اینکه قدرت‌های منطقه‌ای امتیازی از رقیب در داخل خاک افغانستان بگیرند. به نظر شما بیشترین آسیب را کشورهای منطقه‌ای خواهند دید که دولت مرکزی را دور زدند یا طالبان سر بزنگاه دست همه را در پوست گردو خواهد گذاشت؟
طالبان اگر بتوانند راه حل نظامی را پیش برند به نظر بنده تردید نخواهند کرد. احساس می‌کنند شرایط مانند اواخر دوران نجیب‌الله است. در آن زمان وقتی روشن شد حکومت در آستانه سقوط است در ارتش و نیروهای امنیتی تجزیه صورت گرفت که هر کدام از قومیت‌ها افرادی که در ارتش بودند به جریانات قوم خود پیوستند. مثلا تاجیک‌ها به حزب ربانی پیوستند پشتون‌ها به حزب اسلامی پیوستند. ازبک‌ها هم تشکیلات خود را تشکیل دادند الان هم طالبان فکر می‌کنند مقدار دیگری فشار آورند ارتش و نیروهای امنیتی توان مقابله نخواهند داشت و در این صورت ارتش با فروپاشی روبه‌رو خواهد شد و می‌توانند از فرصت استفاده کنند و قدرت را به دست گیرند. اما مشکل این است که الان مردم افغانستان با سلاح آشنا هستند و گروه‌های قومی زیر بار تسلط مجدد طالبان نمی‌روند. اگر طالبان می‌توانستند این مشکل را حل کنند در راه حل نظامی تردید نمی‌کردند. اما تا زمانی که طالبان راه حل سیاسی را نپذیرند و خواسته‌های خود را تعدیل نکنند به نظر نمی‌رسد بتوان برای حل مشکلات افغانستان
کاری کرد.
به نظر می‌رسد جهان پیش رو طالبان را تمام و کمال پذیرفته درست است؟
بله طالبان را پذیرفتند اما نه به عنوان قدرت مسلط در افغانستان. پذیرفتند که سیاست‌های خود را تعدیل کند و گروه‌های قومی و مذهبی را بپذیرد اما طالبان این را هنوز نپذیرفتند و به نظرم باید طالبان قدری کوتاه آیند چون احیای امارت اسلامی چون گذشته دیگر امکان‌پذیر نیست
مهار طالبان در هر صورت از دست دنیای مدرن خارج است و آن‌ها هنوز زبان دنیای مدرن را نپذیرفتند و این در نهایت برای کسانی که دارند از طالبان به عنوان یک ابزار سیاسی برای پیشبرد اهدافشان استفاده می‌کنند ویران‌کننده و مخاطره‌آمیز است؟
جریان رادیکال اسلامی خلافت گرا به عنوان ماده خامی است که هر کدام از قدرت‌ها سعی می‌کنند از آن در جهت منافع خود استفاده کنند و این شمشیر دو لب است یعنی الان نیروهای طالبان، القاعده و داعش در افغانستان ممکن است دست به ائتلاف بزنند که اگر این اتفاق رخ دهد همه کشورهای منطقه در آینده درگیر خواهند شد چون زیر مجموعه‌های این گروه‌ها قومی‌اند و همه در کشور خود مشکل ساز خواهند بود بنابراین باید راه حل جامعی برای مشکل افغانستان پیدا شود. اگر چنین نشود هر آن ممکن است طالبان، داعش و القاعده در موقعیتی قرار گیرند که زیر میز بزنند و اگر
نا امنی در افغانستان زیاد شود اولین کشوری که متضرر خواهد شد پاکستان است!