از روزهای تاریک زندان تا آینده روشن عاطفه

سیما فراهانی| قرار بود 15سال از عمرش را پشت سلول‌های زندان بگذراند. زن جوانی که به اتهام قتل دستگیر شد اما از این اتهام نجات پیدا کرد. با این حال، به جرم آدم‌ربایی و سرقت باید در زندان می‌ماند.
عاطفه هشت سال از عمرش را پشت میله‌ها ماند. روزهای سیاه و سختی را گذراند. با این حال قوی ماند و دم برنیاورد. سعی کرد گذشته‌اش را هرچه بود، پاک کند. آینده‌ای برای خودش ساخت که حالا در این آینده اکثر زنان آسیب‌دیده سهیم هستند.
عاطفه به کمک خیرین توانست آزاد شود و حالا خودش منجی زنان شده است. زنان و مادران تنهایی که بعد از آزادی هیچ پناهی ندارند. عاطفه به آنها کمک می‌کند که مثل خودش بتوانند زندگی را از نو بسازند.
تقریبا هشت‌سال پیش بود. روزی که عاطفه تصمیم گرفت از همسر موقتش جدا شود. از مردی که اعتیاد به شیشه داشت. به خانه او رفت تا این ارتباط را برای همیشه تمام کند. آنجا بود که سناریوها یک به یک شکل گرفت و عاطفه به یک زن قاتل تبدیل شد: «من هیچ قتلی مرتکب نشده بودم، اما همه مدارک بر علیه من بود. ماجرا از این قرار بود که آن روز من به همراه یکی از بستگانم رفتم تا با خسرو ارتباطم را قطع کنم. از آنجایی که خسرو به شیشه اعتیاد داشت و کنترلی بر رفتارش نداشت، تنها نرفتم. چون می‌دانستم ممکن است با هم دعوایمان شود. حدسم درست بود، وقتی به آنجا رفتم، خسرو با من دعوا کرد. می‌گفت حاضر به جدایی نیست. مجبور شدیم دست و پایش را ببندیم. این کشمکش طولانی شد، تا جایی که چند روز خسرو در آن وضعیت بود. می‌خواستم هر طور شده او را راضی به جدایی کنم.»

اشتباه کردم



عاطفه هنوز هم از به یادآوری آن روزها صدایش می‌لرزد. هنوز هم باور ندارد که دست به چنین کاری زده است: «اصلا انگار یک آدم دیگر شده بودم. از من چنین کارهایی برنمی‌آمد، اما دیگر دست خودم نبود، تا اینکه یک شب خسرو از من خواست دست و پایش را باز کنم تا بتواند مواد بکشد. من هم قبول کردم. دست و پایش را باز کردم و از اتاق بیرون رفتم. ساعت چهار صبح بود، وقتی برگشتیم، دیدیم خودش را از پنجره به پایین پرت کرده است. ما هم هول شدیم. به همراه همان آشنایم، مقداری وسایل را از خانه بردیم که موضوع را سرقت جلوه دهیم. بعد هم فرار کردیم. البته اشتباه کردیم. باید همانجا می‌ماندم. ولی خیلی ترسیده بودم.»

دستگیری و اعتراف
عاطفه و همدستش خیلی زود شناسایی و دستگیر شدند، اما به اتهام قتل خسرو؛ هیچ مدرکی نبود که عاطفه بتواند ثابت کند خسرو خودش را از بالا به پایین پرت کرده است.
 با این حال، اتهام قتل را انکار و به بقیه اتهامات اعتراف کردند: «خسرو تحت‌تأثیر مواد بود. وقتی مواد می‌کشید، از خود بیخود می‌شد. فکر می‌کنم به خاطر همین مسأله هم خودش را به پایین پرت کرد، ولی حرف‌های مرا باور نمی‌کردند، تا اینکه در نهایت بعد از گذشت چندسال از اتهام قتل تبرئه شدم، ولی همچنان اتهام آدم‌ربایی و سرقت داشتم. در نهایت هم به ۱۵سال زندان محکوم شدم. آن زمان تنها بودم و کسی را نداشتم که از من حمایت کند. حتی وکیل هم نداشتم و در دادگاه برایم وکیل تسخیری تعیین کردند. با این حال خودم را نباختم. پشت میله‌ها زندگی خیلی سخت‌تر از آن چیزی است که همه تصور می‌کنند، حتی یک روز هم نیست که بتوانی شاد باشی. با این حال سعی کردم قوی بمانم. به خاطر دخترم که بیرون از زندان تنها مانده بود.»

نماد یک زندانی با اخلاق
همه چیز در زندگی عاطفه عوض شده بود. او امیدش را اما از دست نداد. اخلاق خوب او در زندان زبانزد همه شد، تا جایی که توانست وکیل بند شود و بعد از آن هم توانست عفو بگیرد.
عاطفه در زندان نماد یک زن با اخلاق و مهربان بود: «وقتی زنان دیگر و مشکلاتشان را می‌دیدم، عذاب می‌کشیدم. با خودم گفتم نباید بنشینم یک گوشه و غصه بخورم. نباید روحیه‌ام را ببازم. با خودم گفتم حالا که قرار است سال‌ها در اینجا زندگی کنم، بهتر است قدمی بردارم. در آنجا کتاب می‌خواندم و بقیه را هم به این کار تشویق می‌کردم، جوری که وقتی آزاد شدم، ساکم پر از کتاب بود. به مادرانی که کودک داشتند، کمک می‌کردم، چون خودم مادر بودم. آنقدر که در نهایت توانستم یک مهدکودک در زندان درست کنم. تمام کارهای ساخت و تزیینش را خودم انجام دادم. سرانجام وقتی با یک موسسه خیریه و یک وکیل زن آشنا شدم، زندگی‌ام تغییر کرد. آنها به من کمک کردند و توانستم پول اموال سرقتی را به خانواده خسرو پس بدهم. بعد از آن هم به من عفو خورد، در نهایت زمستان پارسال بعد از گذشت هشت‌سال از زندان بیرون آمدم.»

درس عبرت گرفتم
اخلاق خوب عاطفه و کارهای تأثیرگذار او در زندان او را به آزادی و رسیدن به آن‌سوی میله‌ها نزدیک‌تر کرد. عاطفه خودش را مدیون خیرین می‌داند. برای همین این راه را در پیش گرفت: «زندگی در زندان خیلی عجیب و وحشتناک است. اینکه تمام دنیا و آرزویت دیدن آن‌سوی میله‌ها باشد، واقعا دردناک است. همه اینها مرا عذاب می‌داد. برای همین تصمیم گرفتم وقتی آزاد می‌شوم، به این زنان کمک کنم. من بعد از آزادی با کمک خیرین توانستم یک زندگی برای خودم و فرزندم بسازم. حالا هم در یک موسسه خیریه در شاخه کارآفرینی کار می‌کنم. از این روزهای تاریک درس عبرت گرفتم و می‌خواهم آینده روشنی برای خودم و فرزندم بسازم.»