روزنامه خراسان
1400/03/27
عمو خیاط، معلم بچهها و بزرگترها
«علی صداقتیخیاط» سال 1325 در مشهد بهدنیا آمد. در جوانی برای تحصیل به خارج از کشور رفت، در دو رشته اقتصاد سیاسی و جامعهشناسی مدرک گرفت و سال 56 به ایران برگشت. اواخر دهه70 شروع به آموزش کودکان کار کرد. رفتهرفته از تجربه کار با بچهها، نواقص شیوههای آموزشی را پیدا و روشهای تازهای ابداع کرد. از آن زمان تاکنون آقای صداقتی که به «عموخیاط» معروف شدهاست، تمام وقتش را با آموزش به بچهها و بزرگ سالان بازمانده از تحصیل میگذراند. بیستوپنجم خردادماه، سالروز آغاز آموزش اجباری بزرگ سالان در ایران است. به این بهانه گفتوگویی داشتیم با عموخیاطِ نویسنده، جامعهشناس و فعال حقوق کودکان که در 75سالگی همچنان مشغول آموزش است. چطور عموخیاط شدید؟ در سالهای 78-77 همراه با انجمن دفاع از حقوق کودکان، فعالیتم را در شوش با برگزاری کلاسهای خلاقیت برای بچههای کار شروع کردم. تیمی از استادها و دانشجوها در آن مجموعه، دورههای سوادآموزی برگزار میکردند. مشکلات آموزشی زیاد بود. مدام میشنیدم که میگفتند این بچهها ناسازگار و بیشفعالاند ولی من معتقد بودم بچهها مشکلی ندارند. اتاقی در دروازه غار گرفتم و شش ماه کنار بچهها زندگی کردم. بهمرور فهمیدم چرا روشهای آموزشی جواب نمیدهد. آنجا همه خانمها، خاله بودند و همه مردها، عمو. چون عموعلی زیاد بود، بچهها من را عموخیاط صدا کردند و این اسم رویم ماند. بعد از آن روش آموزشی خودتان را ابداع کردید؟ من فهمیدم بچهها وقتی بزرگ میشوند، بازگشت بیسوادی دارند. چون فقط نصف روز در هفته میتوانستند سر کلاس بروند و زمانی برای تمرین کردن نداشتند. برای همین بعد از مدتی هرچه را یاد گرفتهبودند، فراموش میکردند. شروع کردم به مطالعه و تحقیق و فهمیدم مسئله سوادآموزها نیستند بلکه مشکل در نحوه آموزش است. درنهایت روشی ابداع کردم که هرکسی طی 15روز میتواند خواندن و نوشتن را یادبگیرد. در این روش 22 نشانه را آموزش میدهیم. وقتی فرد توانست بدون اشکال، استرس و ترس از نمره ، خواندن و نوشتن را یادبگیرد، آنوقت استثناهای زبان را یادمیدهیم. با سوادآموزها چطور درارتباط هستید؟ من تا الان 81 مجموعه آموزشی در کشور راهاندازی کردهام که همهشان رایگان بودهاند. مردم ما آنقدر بزرگوارند که هرجا بخواهم برای آموزش بروم، فقط ازم میپرسند چه چیزهایی لازم داری. لوازمتحریر را فراهم میکنند و من هم هرکجا بهم نیاز داشتهباشند، میروم. الان در شهریار هستم و چندروز آینده به دشتیاری میروم. شاگردهای شما از هر سنوسالی هستند. برداشت من این است که پس هیچوقت برای یادگرفتن سواد دیر نیست. خانمی 63ساله بین شاگردهایم دارم که در سه روز خواندن و نوشتن را یادگرفت. آقایی ظرف 27ماه از بیسوادی رسید به دانشگاه. وقتی میتوانید حرف بزنید و معنی کلمات را میدانید، یادگرفتن خواندن و نوشتن برایتان خیلی راحت میشود اما بعضی از بزرگ سالها نمیدانند سواد به چه کارشان میآید. آقای 57سالهای میپرسید اصلا سواد به چه دردی میخورد. بعد که هفتروزه خواندن و نوشتن را یادگرفت، میگفت زندگی آدم باسواد با بیسواد، زمین تا آسمان فرق دارد. تا قبل از آن برای هر کار سادهای مثل آدرس پیداکردن در خیابان باید از این و آن کمک میگرفت. شما فرصت زندگی در خارج از کشور را داشتید ولی به ایران برگشتید. وقتی به پشت سر نگاه میکنید، تجربه این سالها را چطور میبینید؟ اینجا سرزمین من است و به بودن در آن افتخار میکنم. بچههای من اینجا به من نیاز دارند. سواد حق همه است. همانطور که کسی نمیتواند به شما بگوید نفس نکش، اجازه ندارد حق خواندن و نوشتن را هم از شما سلب کند. من اینجا هستم تا زبان پارسی را که در طول سالها سفته و پالوده شدهاست، به مردم آموزش بدهم.
سایر اخبار این روزنامه
صریح و شفاف با فناور واکسن برکت
«برای ایران» می آییم
احتمال افزایش وام مسکن ملی به ۲۵۰ میلیون
نبرد جانانه مردم شاندیز علیه ستمگری ناصرالدینشاه
آدم کشی مستانه در حصار کینه!
عمو خیاط، معلم بچهها و بزرگترها
مرجعیت صندوق رای
راه حل مشکلات؛ حضور پای صندوق رای
ائتلاف ها و انصراف های دقیقه نودی
دیدار بی حاصل؟
خروج آرام اقتصاد از رکود عمیق با رشد 3.6 درصدی
22 سال با مهران مدیری بیقرارداد، بیدلخوری!
پنجره یازدهم!