اولین قدم در هندسه گام دوم (یادداشت روز)

 
روز گذشته، سیزدهمین انتخابات ریاست‌جمهوری و سی‌وچهارمین انتخابات مردم در ایران برگزار شد. همیشه انتخابات‌ها و رفراندوم‌های جمهوری اسلامی در دو وجه اثباتی و سلبی در کانون توجه قرار داشته است. برای مردم ایران، انتخابات صحنه نو شدن و قد برافراشتن بوده است و از همین رو به تعبیر حضرت امام خامنه‌ای - دامت برکاته - مردم آن را «فریضه برتر» در امور سیاسی خود دانسته‌اند. از آن طرف دشمنان و منحرفان و گاهی غافلان به کاهش مشارکت سیاسی مردم چشم داشته‌اند و تلاش کرده‌اند تا از آن یک علامت رمز درآورده و دلخوش شوند که انقلاب توفنده الهی ایران، اینک مثل انقلاب‌های مادی به مرتبه افول رسیده است. در این میان، انتخاباتی که دیروز برگزار شد بیش از انتخابات‌های قبل تحت فشار دشمنان و منحرفان قرار گرفت تا مشارکت به حداقل خود برسد و حقیقتاً برای این کار مهندسی هم صورت گرفته بود. اما آنچه دیروز اتفاق افتاد یک بار دیگر به این داعیه سلبی خط بطلان کشید. انتخابات و مسیر منتهی به انتخابات دیروز ریاست‌جمهوری اسلامی شگفتانه‌های زیادی داشت. در تحلیل این انتخابات موارد زیر اهمیت دارند:
1- کلمه رمز «انتخابات 28 خرداد باید با مشارکت اندک برگزار شود» در انتخابات سیزدهم ریاست‌جمهوری به کار گرفته شد. طبعاً دعوت علنی به عدم مشارکت را دشمنان تابلودار مردم ایران می‌توانستند بلند کنند که این کار را در حجم وسیعی در رسانه‌های خود انجام دادند. بی‌بی‌سی، ایران اینترنشنال، فردا، دویچه‌وله و... خیلی آشکار تابلو نه به انتخابات را بالا بردند. البته این کار را در بعضی از انتخابات‌های قبلی هم کرده بودند. این‌ها خیلی محل توجه مردم ایران واقع نشدند چرا که غرور ملی ایرانیان چنین شعار مداخله‌جویانه‌ای از سوی رسانه‌ها و محافل بیرونی را برنمی‌تابد.
2- اما در این میان، شعار انتخابات 28 خرداد باید با مشارکت اندک برگزار شود هم با شدت تمام از سوی محافل شناخته شده داخلی دنبال می‌شد. بگومگوی آنان در مورد این انتخابات دست‌کم از دو سال پیش شروع شده بود و تردیدافکنی درباره مشارکت هم از همان زمان مطرح می‌شد. همه به یاد داریم که آقای دکتر صادق زیباکلام که می‌توان او را نبض این جریانات به حساب آورد و سخن علنی او را برگرفته از مباحث و جمع‌بندی‌های داخلی جریان خاص دانست، دست‌کم از دو سال پیش می‌گفت «اصلاح‌طلبان به طور قطعی هیچ شانسی در انتخابات 1400 ندارند و از دست شخصیت‌هایی مثل سیدمحمد خاتمی، سیدحسن خمینی، حسن روحانی، موسوی خوئینی‌ها و احزاب آنان هم کاری ساخته نیست. این سرنوشت محتوم آنان در انتخابات 1400 بوده و پیروزی طیف مقابل در آن قطعی است.» در بین مباحث چهره‌های دیگر اصلاح‌طلب هم این نکته که مسیر کنونی به شکست دوباره اصلاح‌طلبان منجر می‌شود، به چشم می‌خورد و از این‌رو بحث جداسازی - سرنوشت اصلاح‌طلبان از سرنوشت دولت‌ روحانی مطرح گردید و از حدود دو سال پیش انتقاد آشکار و پی‌در‌پی از دولت روحانی در دستور کار اصلاح‌طلبان قرار گرفت. در این میان عدم واکنش روحانی به این انتقادات که گاهی به تندی و با استفاده از کلماتی که فاقد نزاکت بودند هم استفاده می‌شد، مخاطب را به این نتیجه می‌رساند که این‌ هجمه‌ها با دولت هماهنگ شده است. به هر حال، حاصل عدم دفاع اصلاح‌طلبان از دولتی که واقعاً خودشان سرکار آورده بودند، نتیجه‌ای جز ناامید کردن مردم نداشت - همه می‌دانیم که در سال‌های 1392 و 1396 مرحوم آقای هاشمی و کارگزاران، شخص آقای روحانی و حزب اعتدال و توسعه، در وضعیتی نبودند که بتوانند روی کار آورنده دولتی در ایران باشند. در این فضا بر اینکه کار مردم در داخل سیستم جمهوری اسلامی و نه دولت با بن‌بست مواجه است و از دست اصلاح‌طلبان هم کاری ساخته نیست، تأکید می‌گردید. ما در این سال‌های اخیر این ادبیات را بارها در عبارات اصلاح‌طلبان رحل اقامت گزیده در خارج و طیفی از اصلاح‌طلبان تئوری‌پرداز دولت‌های خاتمی و روحانی مشاهده کردیم. معنی این حرف‌‌ها چه بود؟ اصلاح‌طلبان حداقل از دو سال قبل باخت خود در انتخابات 1400 را قطعی می‌دانستند و لذا برای آنکه از یک‌سو این باخت را فرافکنی کرده و به نظام منتسب نمایند


- یعنی به جای ناکارآمد دیده شدن آنان، نظام ناکارآمد دیده شود - و از سوی دیگر از فروغ پیروزی نیروهای انقلابی بکاهند، به کاهش شدید مشارکت مردم چشم دوختند و «انتخابات کم‌شمار» را مهندسی کردند.
3- جریان موازی انقلاب اسلامی که از ابتدای انقلاب به موازات خط اصیل انقلاب حضور داشته است، به شورش توده‌های فقیر مردم دل بسته بود و مخفی هم نمی‌کرد و در ده‌ها مقاله بروز داده بود. یکی از شناخته شده‌ترین نظریه‌پردازان جریان موازی که عضو شورای شهر اول تهران هم بود، در تحلیل آشکار خود نوشت، مردم از اصلاح‌طلبی - اصلاح امور کشور از طریق اصلاح نظام - عبور کرده و دیگر به آن اعتقادی نداشته و اصلاح‌طلبی را راه‌حل کشور نمی‌دانند. وی در ادامه با‌اشاره به رخدادهای سال 1397، توصیه کرد که «اصلاح‌طلبان اصلاحات را مرده حساب کرده و به کف خیابان چشم بدوزند، آنجا که تغییرطلبی به شکل انقلابی اتفاق می‌افتد». در واقع این جریان موازی انقلاب، به طور جدی معتقد بود فقر طبقات پایین و رسیدن جمعیت انبوهی - حدود چند میلیون نفر - به آن خط فقر، حتماً آنان را به اعتراضات خشن و مقابله فعال با نظام می‌کشاند و سپس به مراکز استان‌ها و پایتخت سرایت می‌دهد. آنگاه یکی از این دو اتفاق می‌افتد؛ یا این موج آنقدر قدرت دارد که به دگرگونی در ساخت نظام سیاسی هم منجر می‌شود و یا آنچنان پرقدرت نیست و تا مرحله‌ای کاربرد دارد و نتیجه آن تغییرات مهمی در پاره‌ای از سیاست‌های اصولی نظام، به ویژه در مسایل مرتبط با سیاست خارجی کشور خواهد بود.
تجویزهای این جریان موازی برای همگنان داخلی و خارجی خود، در نهایت این بود که اولاً باید از این موج نارضایتی و کشیده شدن آن به خیابان استقبال کرد و حتی به آن مدد رساند و ثانیاً با توجه به اینکه «شورش محرومان»، فاقد سازمان و رهبری است، باید از طریقی همدلی نشان دادن و در جایگاه رهبری آن قرار گرفت. آنان در این میان به دو راهبرد چشم دوخته بودند؛ راهبرد اول این بود که با ایجاد نوعی دوقطبی در نظام، موج مردمی را در مقابل قطب ارزشی قرار داده و قطب دیگر را همراه اعتراضات مردم نشان دهد و ثانیاً با نشان دادن روزنه‌ها و حتی دروازه‌های بهبود، از موج اعتراضات که طبعاً نمی‌توانست برای مدت طولانی استمرار پیدا کند، در به کرسی نشاندن خواسته‌های این جریان موازی استفاده کنند.
اگر در طول یک سال گذشته، تیترها، سرمقاله‌ها و خبرسازی‌های این جریان را در عرصه رسانه‌ مرور کنیم، می‌توانیم هر دو راهبرد مورد‌اشاره را مشاهده‌نماییم. این جریان موازی منتظر بود در سال 1399 که ازیک‌سو به تعبیر آقای روحانی فشارها به اوج خود رسید و بحث مذاکرات با آمریکا هم با زمزمه روی کار آمدن بایدن از نیمه این سال مطرح گردید، هم دو قطبی داخلی نظام شکل کاملی پیدا ‌کند و هم اعتراضات اجتماعی محرومین شدیدتر از سال 1397 شکل ‌گیرد. از نظر این جریان موازی این درخت باید در سال 1399 به بار می‌نشست. در این بین کاهش شدید مشارکت در انتخابات از نظر این جریان موازی، بدیهی‌ترین نتیجه این وضعیت بود. این طیف معتقد بود مشارکت معترضین در پای صندوق که معنا پیدا نمی‌کند و لذا انتخابات تبدیل به میدانی برای نیروهای ارزشی و انقلابی می‌شود. پس گرم کردن این تنور به چه درد آنان می‌خورد.
بر این اساس به موازات ادبیات دوگانه‌سازی و ادبیات پررنگ نشان دادن دایره فقر و دامن زدن به آن، ادبیات «کاهش حتمی مشارکت»، «فضای سرد انتخابات 1400»، و «کم‌شمارترین مشارکت تاریخ‌ کشور» مطرح گردید. ما در واقع می‌توانیم بگوییم از حدود دو سال پیش مهندسی کاهش مشارکت برای تغییر دادن ایران طراحی و به اجرا گذاشته شد. اما آنچه در سال‌های 1398 و 1399، در روز انتخابات ریاست‌جمهوری 1400 اتفاق افتاد، همه این مهندسی و جمع‌بندی‌ها را دگرگون کرد. شورش فقرا اتفاق نیفتاد، نظام دوقطبی نشد و با مهارت از این توطئه عبور کرد، داعیه دلسوزی جریان موازی برای معیشت مردم پذیرفته نشد، نشان دادن در باغ سبز توافق با بایدن به جایی نرسید چرا که مردم به آن اقبالی نشان ندادند و در نهایت انتخابات 1400، رقابتی و با حضور اکثریت واجدان شرایط رأی برگزار شد و رئیس‌جمهور
- حسب آنچه از گزارشات برمی‌آید - با رأی خوب و مناسب انتخاب گردید. مهندسی جریان موازی انقلاب، به طور کامل شکست خورد چرا که همه گزینه‌های این جریان که قرار بود تغییر ایران را در پی بیاورد، به بن‌بست رسید و انقلاب اسلامی بار دیگر بر جریانات موازی معارض پیروز شد. سعدالله زارعی