خشونت پشت درهای بسته

محمد معصومیان
گزارش نویس
با قتل‌های شوکه‌کننده‌ای که در ماه‌های گذشته در بستر خانواده‌ اتفاق افتاده، این سؤال بارها به ذهن مان خطور کرد که آیا نهاد خانواده همیشه تأمین کننده امنیت و آسایش است؟ خشونتی که بسرعت در صدر اخبار نشست و مردم با چشمانی از حدقه ‌بیرون‌زده آنها را دنبال کردند، بسیاری را در این باره به تأمل واداشت. یک روز تبر بر گردن دختری و روز دیگر مثله شدن به‌ دست پدر و ... . به‌ قول نیره توکلی، جامعه‌شناس، «اگر در خانواده‌ای آسیبی وجود داشته باشد، خانه یکی از خطرناک‌ترین مکان‌های دنیا خواهد شد.» دلیلش هم بسته بودن درهای خانه است. جایی دور از نگاه جامعه اما به‌غایت تحت تأثیر مناسبات اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی همان جامعه. حال این سؤال‌ها پیش می‌آید که آیا همواره خانه محلی امن است یا مکانی دربسته‌ برای ابراز خشونت عریان؟ چه عواملی باعث بروز خشونت پشت درهای خانه می‌شود؟ جامعه چه تأثیری بر بروز چنین اعمال فجیعی دارد؟
برای پیدا کردن رد خشونت کافی است نگاهی به زندگی هرروزه بخصوص در یک کلانشهر بیندازیم. از هیاهو و شلوغی و بی‌نظمی در شهر گرفته تا فقدان زمانی برای فراغت از زندگی روزمره و حتی مکانی که بتوان در آن ساعتی را در سکوت و آرامش گذراند. امان‌الله قرایی مقدم، جامعه‌شناس، فهرست بلندی از عوامل پدیدآورنده خشونت در جامعه را نام می‌برد که در آن شرایط اقتصادی و فشار تورم بر معیشت مردم نقش مهمی دارد. او معتقد است حاکم شدن ذهنیت مادی و اهمیت ندادن به معنویات در پررنگ شدن خشونت تأثیر چشمگیری دارد: «انسان‌های حاصل از این زندگی شبیه روبات و خودمدار بار می‌آیند و این تنها مخصوص کشور ما نیست.» قرایی مقدم خالی بودن جای موسیقی دلنشین را در رسانه‌های سراسری یا فیلم‌ها و سریال‌هایی که در آن الگوهایی مثبت و صلح‌اندیش برجسته باشند ، دلیل این وضعیت می‌داند: «همه‌چیز ما در جامعه خشونت‌زاست و در خانواده این خشونت بازتولید می‌شود. فرض کنید پدری عصبانی از فشارهای اقتصادی یا تحت شرایط سخت، زورش به فرزند کوچکش یا افراد در دسترس خانه می‌رسد و خشونت خود را بر سر آنها آوار می‌کند چون می‌داند این ابراز خشونت در خانه هزینه آنی ندارد و این تربیت خشن باعث خواهد شد آن فرزند در بزرگسالی بدون اینکه بداند به فردی خشن در جامعه تبدیل شود.» برای فهمیدن شرایط پرتنش شهری می‌توانیم نگاهی به ایستگاه‌های مترو بیندازیم مردمی که مجبورند برای رفت‌وآمد و در میانه خطر همه‌گیری گوش تا گوش در مترو بایستند و عصبانی و خسته بدون لبخندی هر روز بروند و بیایند.


کتک خوردن در خانه از دست پدر یا مادر یا ابراز خشونت مرد به همسرش شاید تا پنجاه سال پیش حتی معنای خشونت نداشت، ضرب‌المثل‌های ایرانی هم این مسأله را تأیید می‌کنند، همان‌هایی که چوب خوردن از معلم را ستایش می‌کنند یا خشونت دیدن زن را عادی جلوه می‌دهند. اما حالا با پیشرفت علوم روان‌شناسی و روان شناختی معنا و مفهوم خشونت هم عوض شده؛ این نکته‌ای است که اردشیر گراوند، جامعه‌شناس، به آن اشاره می‌کند. او هم معتقد است؛ ریشه خشونت در خانه را باید در جامعه جست‌وجو کرد. او از انتظارات جامعه و فشاری که به خانواده برای تربیت فرزند می‌آید، می‌گوید: «والدین 20 درصد در تربیت فرزند خود تأثیر دارند و باقی این نقش به عهده جامعه است. اما زمانی که فرزند خطا می‌کند، جامعه والدین را مورد بازخواست قرار می‌دهد، در حالی که آنها تنها 20 درصد نقش داشتند.»
می‌توان این‌طور گفت که همان جامعه‌ای که بر شخصیت فرزند تأثیر گذاشته، والدین را تحت فشار قرار می‌دهد تا او را تنبیه کنند: «من معتقدم در بعضی موارد این جامعه است که از والدین خواسته فرزند خود را بکشند.» گراوند، پدر و مادری را مثال می‌زند که بسختی در حال تلاش برای معیشت هستند، آدم‌هایی ساده که در شرایط پرفشار اقتصادی سعی کرده‌اند ارزش‌های خانوادگی را حفظ کنند و بر این باورند که فرزندان خوبی تربیت کرده‌اند، تا روزی که فردی از راه می‌رسد و از تصمیمات پنهانی دختر یا پسر خانواده با آنها حرف می‌زند. چه اتفاقی می‌افتد؟ آنها تحت فشار اجتماعی دست به خشونت می‌زنند و بعد از اعمال آن خشونت، دوباره مورد نکوهش جامعه قرار می‌گیرند.
از نظر گراوند ما مردم تحلیلگری نیستیم و عادت داریم اولین و دم‌دستی‌ترین گزینه را مورد بازخواست قرار دهیم و تحت فشار بگذاریم، در حالی که جامعه نقش مهم‌تری از خانواده در تربیت فرزندان دارد: «خشونت محصول جامعه است و این جامعه است که باعث انحراف در افراد می‌شود، در حالی که به اندازه نقش خود پاسخگو نیست؛ چون قدرتمند است و هزینه این وضعیت را باید پدر و مادری پرداخت کنند که با کشتن فرزند خویش در واقع دست به خودکشی زده‌اند.»
نیره توکلی،  از خشونت فجیع در کشورهای دیگر مثال می‌آورد و معتقد است خانواده همان‌قدر که می‌تواند محل آرامش باشد، در صورت وجود آسیب در آن، می‌تواند خطرناک‌ترین جای دنیا باشد: «اگر بر خانواده نظارت نباشد، اگر نهادهای اجتماعی راهی برای پایش خانواده‌ها نداشته باشند، این اتفاقات شاید بازهم تکرار شود. ما اورژانس اجتماعی و تلفن‌هایی برای کمک اضطراری داریم اما نهادهای مدنی‌مان هنوز آن‌قدر قوی نیست که در رابطه با خانواده آموزش‌های لازم را در سطح کلان ارائه کنند.»
او انزوای خانواده‌ها در دوران قرنطینه کرونا را یکی از دلایل بروز خشونت می‌داند: «خانواده‌ای که تا پیش از همه‌گیری روابط مختلف اجتماعی داشت و از این طریق در معرض دید اطرافیان بود حالا در انزوا بسر می‌برد. از طرفی تا پیش از این، اعضای خانواده بخشی از انرژی خود را در تعاملات بیرون از خانه و در محل کار تخلیه می‌کردند یا در گفت‌وگو و درددل با دوستان، مشکلات را به فراموشی می‌سپردند اما ماندن پشت درهای بسته باعث شد تخلیه انرژی صورت نگیرد.» توکلی دلیل دیگر خشونت‌های فجیع را «صنعت مرگ» یا همان فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی و خارجی می‌داند که انواع خشونت را عادی‌سازی می‌کنند. سریال‌هایی پر از مردگان متحرک و صحنه‌های افراطی خشونت و خونریزی و مثله کردن: «متأسفانه این فیلم‌ها و سریال‌ها با نشان دادن انواع قتل و کشتار میل به خشونت را تقویت و از طرفی آن را عادی‌سازی می‌کنند.»
به‌نظر می‌رسد در چرخه تولید خشونت، قاتل و مقتول به یک اندازه قربانی شرایط زیستی در جامعه هستند. با جامعه‌ای که هم بستر ابراز خشونت را آماده می‌کند و هم خشونت را سرزنش می‌کند چه باید کرد؟ چگونه می‌توان این چرخه معیوب را اصلاح کرد؟ گراوند پاسخ می‌دهد که باید مدل گفت‌وگو در جامعه را از یک مدل سنتی و یک‌طرفه به مدلی عاقلانه و بدون قضاوت تغییر داد. گفت‌وگویی فعال که هم شنونده و هم گوینده بدون لکنت حرف بزنند و از حقوق خود بگویند. این استدلال‌ها نمی‌تواند نافی نقش و تصمیم خود فرد خشونت‌گر باشد، البته به شرط اینکه فرد دچار عارضه روانی نباشد. درست است که جامعه ارزش‌های مثبت و منفی را با فشار زیاد به سلول کوچک خود که همان خانواده است، القا می‌کند و تمام هزینه را به گردن آن می‌اندازد، اما خود فرد هم در پذیرفتن و نپذیرفتن آنها نقش دارد.