راننده تاکسی زندگی خانواده روغنگیر را سوزاند

مطابق هر هفته راهی آموزشگاه شد. برگزاری کلاس‌هایش دو روز در هفته بود، دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها. ظهر دوشنبه، عقربه‌ها روی صفحه مدور زمان، دور خودشان می‌چرخیدند. زمان از ۱۱ و ۳۰ دقیقه عبور کرده بود. ساعت ۱۲ باید در آموزشگاه آرایشگری حضور پیدا می‌کرد، آن هم برای تدریس. مسیر طولانی نبود. اما مرضیه در این مسیر ۱۰دقیقه‌ای هیچ‌گاه به مقصد نرسید. خانواده روغنگیر و شاگردانش برای همیشه چشم‌انتظار او مانده‌اند.
عقربه‌ها زمان شروع کلاسش را نشان می‌دادند که پسر بزرگ مرضیه اسنپ تاکسی اینترنتی گرفت. تیبای سفید که به مبدأ رسید، خانواده روغنگیر هم زندگی‌شان خاکستر شد. آخرین خداحافظی مادر از جلوی چشمان پسر دور نمی‌شود. مادر رفت ولی دیگر بازگشتی در کار نبود. راننده اسنپ قاتل شد و مرضیه مقتول.

دامادی بچه‌هایش را ندید

۷ روز از این جنایت رازآلود گذشته است. خانواده روغنگیر نه تن بی جان مادر را دیدند، نه چهره یخزده‌اش را. قاتل نفس را از مرضیه گرفت و آتش به جانش داد. خانواده‌اش جسد سوخته مرضیه را کفن کردند و به خاک سپردند. لیلا به «شهروند» جزئیات جنایتی را شرح می‌دهد که خواهرش مقتول پرونده است. بغضش را به سختی در گلو پنهان دارد: «مرضیه 47سال داشت. دست به خیر بود. تازه برای برادرم مراسم نامزدی گرفته بود و انتظار می‌کشید تا برای پسرش به خواستگاری برود.»

 

از آغاز سفر تا قتل

لیلا غمگینی که در دلش انباشته شده است را ناخودآگاه به زبان راه می‌دهد. «خواهرزاده‌ام ساعت 12 ظهر ۳۱ خرداد برای مرضیه اسنپ می‌گیرد، تا به آموزشگاه برود. از آنجایی که فاصله خانه تا آموزشگاه 10دقیقه است، پسر مرضیه با مادرش تماس می‌گیرد، اما تلفن خواهرم خاموش بود. خواهرزاده‌ام هم گمان می‌کند مادرش سر کلاس است، آنتن ندارد یا شارژ گوشی‌اش تمام شده.»
پایان کلاس ساعت ۳ونیم عصر هر دوشنبه بود، اما زمان هم کند پیش می‌رفت و هم عبوس. عقربه‌ها ساعت 4 بعدازظهر را نشان می‌داد اما هیچ نشانی از مادر قزوینی نبود.
با گذشتن زمان و بی‌خبری از مربی آموزشگاه، همسر و دو پسرش، پلیس را خبردار می‌کنند.

انگشتر هویت مرضیه را آشکار کرد

با سنگینی بغضی که راه گلویش را بسته، کلمات را به دشواری ادا می‌کند. لیلا از قاتل و نحوه کشته‌شدن خواهرش به «شهروند» می‌گوید: «جسد سوخته مرضیه، همان ۳۱ خردادماه توسط پلیس در جاده بوئین زهرا کشف شد، اما به دلیل اینکه از جسد تنها یک چشم سالم مانده بود، شناسایی سخت بود. با اعلام مفقودی از سوی همسر و پسرانش پلیس با آنها تماس گرفت. برای تشخیص هویت، همسرش از انگشتر خواهرم متوجه شد، جسد متعلق به مرضیه است.»
جملات هر لحظه در میان بغض لیلا، سنگین‌تر می‌شود. «نه پولی از او دزدیده شده، نه طلا و جواهری. پزشکی قانونی موضوع تجاوز و آزار و اذیت را هم رد کرده است. مرد جانی، مرضیه را در ماشین خفه کرده و در جاده بوئین‌زهرا به آتش کشیده است. حتی قاتل پس از سوارکردن مرضیه، نزدیک به اسماعیل‌آباد، پایان سفر را روی اپلیکیشن اسنپ اعلام کرده بود.»

راننده قاتل دختر ۷ساله دارد

لیلا از قاتل هم گفت؛ از قاتلی که توسط دوربین‌های مداربسته ردیابی و دستگیر شد. «آگاهی قزوین راننده جانی را در مدت ۴۸ساعت دستگیر کردند. وقتی پلیس پا در خانه این راننده تاکسی اینترنتی گذاشته بود، همسر قاتل هم قصد فرار داشته است که او را هم دستگیر می‌کنند. قاتل ۳۶ساله، یک دختر هفت ساله دارد. او تاکنون هیچ اعترافی در مورد چرایی کشتن و سوزاندن مرضیه نکرده است، اما فقط یک جمله می‌گوید؛ مرا اعدام کنید. اما تمام فرضیات پرونده از سوی تیم پلیسی و قضائی درحال برسی است تا نقطه تاریکی در پرونده باقی نماند.

مراسم خاکسپاری

سخنگوی خانواده مرضیه از تشییع خواهرش به «شهروند» می‌گوید. از مراسمی که با ۷ روز تأخیر انجام شد. «کارشناسان در این مدت درحال معاینه و تحقیق از جسد سوخته خواهرم بودند. مرضیه را دیروز یکشنبه پزشکی قانونی به ما تحویل داد. دور از چشم پدر و مادرم همان یکشنبه هم مراسم خاکسپاری انجام شد و مرضیه را در آرامستان نوبلی دفن کردیم. پدر و مادرم هنوز نمی‌دانند چه بلایی سر مرضیه آمده است. هیچ‌کدام جرأت نکردیم خبر کشته‌شدن و سوزاندن او را به آنها بدهیم. سن‌شان بالاست و ما می‌ترسیم.»