روزنامه وطن امروز
1400/04/07
بهشتی را دوباره باید شناخت
هفتم تیر سالگرد ترور شهید آیتالله سیدمحمد بهشتی، یکی از برجستهترین متفکران معاصر اسلامی و تعدادی از همرزمان این شهید بزرگوار توسط منافقین است. به مناسبت سالگرد عروج آن شهید متفکر با دختر ارشد ایشان به گفتوگو نشستیم تا کمی بیشتر از سبک زندگی شهید بهشتی بشنویم. دکتر ملوکالسادات حسینیبهشتی، فرزند ارشد خانواده شهید آیتالله دکتر سیدمحمد حسینیبهشتی است. وی مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته زبانشناسی همگانی و دکترای خود را از دانشگاه تهران در همین رشته اخذ کرده و هماکنون نیز عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات است. *** * خانم دکتر بهشتی! مایلم گفتوگوی خود را از برهه اقامت شهید بهشتی در آلمان و امامت مسجد جامع هامبورگ شروع کنیم. چه شد که شهید بهشتی برای اعزام به آلمان مأمور شدند؟ امام موسی صدر و شهید بهشتی هر ۲ برای اعزام به خارج از کشور و تبلیغ، انتخاب شدند؛ پدرم برای ایجاد وحدت در جامعه مسلمانان اروپا و امام موسی صدر برای ایجاد وحدت در لبنان که دارای مذاهب و ادیان گوناگون بود. هر دو این بزرگواران هم در دوران تصدی این امر به معنای واقعی محور وحدت مسلمانان بودند. * فعالیتهای شهید بهشتی در هامبورگ دقیقاً چه بود؟ فعالیتهای ایشان در هامبورگ وجوه گوناگونی داشت که البته همه آنها بر محور قرآن بود؛ جلسات تفسیر قرآن که برای خانوادههای ایرانی مقیم هامبورگ داشتند و نکات گوناگون تربیتی، اخلاقی و اجتماعی بویژه در محیط غربی را بیان میکردند و به سوالات حضار جواب میدادند. جلساتی با خانوادهها و مسلمانان آلمانی و غیرایرانی داشتند که به زبان آلمانی برگزار میشد و تسلط ایشان به این زبان در این امر بسیار تاثیرگذار بود. جلساتی با نوجوانان ایرانی و غیرایرانی داشتند که اکثرا در آلمان به دنیا آمده بودند و فقط به این زبان تکلم میکردند اما مقید به دستورات دین اسلام بودند؛ ایشان بحث و گفتوگو با آنان را خود هدایت میکردند و سعه صدر ایشان در مقابل سوالات تند این نوجوانان بسیار جاذبه داشت، علاوه بر آن تسلط ایشان به احکام اسلامی و استدلال منطقی و قوی ایشان برای ما نوجوانان بسیار هدایتگر بود. جلساتی که با دانشجویان مشغول به تحصیل در آلمان داشتند و شامل انجمنهای اسلامی دانشجویان بود که خود بنیانگذار آنها بودند. رسیدگی به این تشکیلات اسلامی سبب شده بود که دانشجویان ما در اروپا جایگاه خود را پیدا کنند. جلساتی که با دانشمندان و عالمان دینی اروپا داشتند به واسطه مطالعات وسیع و عمیقی که از جامعه اروپایی و ادیان و مکاتب گوناگون داشتند بسیار تاثیرگذار بود و همیشه با استدلال قوی پیروز میدان بودند. * شما هنگام سفر به هامبورگ در چه سنی بودید؟ نیمههای کلاس چهارم بودم که مساله رفتن به هامبورگ مطرح شد. پدر معتقد بودند تا پایان سال ما در تهران باشیم و ایشان خودشان زودتر به آنجا عزیمت کردند تا از لحاظ جا و مکان و شرایط اجتماعی آنجا را بسنجند و مقدمات را برای ملحق شدن ما به خودشان فراهم کنند تا من هم بتوانم درسم را آن سال به اتمام برسانم و امتحاناتم را بدهم ولی برادرانم مدرسه نمیرفتند. * خب! طبیعتاً شما به سن تکلیف رسیده بودید و باید حجاب را رعایت میکردید. مرحوم شهید بهشتی حساسیت خود را نسبت به این مسأله چگونه ابراز میکردند؟ چه روشی را در پی گرفته بودند که شما خدای نکرده در محیط غرب، حجاب را کنار نگذارید؟ ایشان معتقد بودند تکتک اعضای خانواده دارای فکر و شعور و قدرت تشخیص هستند و حق انتخاب در شیوه زندگی فردی و اجتماعی دارند. برخورد ایشان با من به عنوان دختر خانواده با محبت و عطوفت و در عین حال همراه با آگاهی دادن در حد کمال بود. به عنوان مثال هیچگاه تحکم به داشتن حجاب و رعایت موازین شرعی نکردند، زیرا معتقد بودند اجبار در دین باعث دوری جوانان از مکتب پویای اسلام میشود. همواره معتقد بودند باید با مطالعه، بررسی و تفکر در مسائل گوناگون انتخاب صحیح را به عهده خود جوان گذاشت و اگر این امر همراه با استدلال منطقی نباشد پیروی جوان خانواده از این شئونات سرسری و کوتاهمدت خواهد بود. در خارج از کشور نیز هرگز مرا وادار به داشتن حجاب نکردند، بلکه همچون معلمی دلسوز و مهربان و با توجه به مشکلاتی که یک نوجوان در محیط بیبند و بار غربی دارد، ساعتها وقت گذاشتند و با صبر و حوصله به سوالات من گوش دادند و به بحث پرداختند. نکته حائز اهمیت اینکه با وجود آنکه خودشان کارشناس مسلم مسائل دینی بودند، و در این راه مطالعات فراوان داشتند، اگر مسالهای را نمیدانستند آنقدر شجاعت و شهامت داشتند که بسادگی بگویند: «نمی دانم اما میروم مطالعه میکنم و نتیجه بررسیهایم را برایت میآورم». این شهامت و این صداقت در گفتار و کردار، روش تربیتی ایشان را موجه و پذیرش استدلالهای ایشان را قانعکننده کرده بود. پدری که نه مطالعات چندانی دارد و نه حتی شجاعت و شهامت آن را که بگوید در همه زمینههای علمی صددرصد نمیتوانم نظر بدهم، چنین پدری نمیتواند در میان اعضای خانواده موجه، الگو و نمونه باشد. ایشان با آگاهی دادن، تشویق به خواندن کتابهای مرتبط با موضوع حجاب و امکان مقایسه بین ادیان مسیحیت و اسلام، آزادی بیش از حد و در واقع بیبندو باری دختران در جامعه غربی و بیان وظایف و مسؤولیتهای دختران و زنان در اسلام و ارائه الگوهای زن مسلمان، سبب شدند با آگاهی کامل و بهرغم دشواریهای بسیار برای یک دختر نوجوان، حفظ حجاب و رعایت دستورات شرعی حتی در جامعه بیبند و بار غربی را انتخاب کنم. ایشان با تاکید خودشان به همراه خانواده بویژه همراه با مادر به شهرهای مختلف میرفتند و حضور یک خانم محجبه در آن دورانی که حجاب اصلا مطرح نبود، الگویی برای بقیه بود و این معنا را داشت که در جامعه آلمان هم میتوان با حجاب بود و در عین حال در فعالیتهای اجتماعی هم شرکت کرد و الحمدلله همواره مادر نیز همراه و همفکر ایشان بودند. * چون صحبت از مادر محترمتان شد، خواستم این سؤال را بپرسم که خیلی وقتها فعالان سیاسی و اجتماعی از رسیدگی تام و تمام به خانواده و همسر بازمیمانند. با توجه به اینکه شهید بهشتی یکی از پرکارترین چهرههای سیاسی، اجتماعی و فکری معاصر است، آیا این مشکل برای ایشان هم پیش میآمد؟ اگر پاسختان خیر است، ممنون میشوم توضیح دهید که چگونه بین امور اجتماعی و خانوادگی وفاق و یکپارچگی ایجاد میکردند؟ خیر! تعارضی بین فعالیتهای ایشان پیش نمیآمد. در واقع پدر برای تکتک اعضای خانواده، چه مادر و چه فرزندان، چه پسر و چه دختر دوستی مهربان و دلسوز محسوب میشدند، هرگز به عنوان پدر و «ولی» خانواده که جایگاه بر حق ایشان بود، بر خانواده تحکم نکردند و به جای تهدید و تجویز نکات اخلاقی چه مثبت و چه منفی، از طریق دوستی با فرزندانشان و بحث و گفتوگو بر اساس استدلال منطقی و قوی نکات اخلاقی را بازگو میکردند و همراه فرزندانشان از رویدادهای اجتماعی نتیجهگیری میکردند. با فرزندانشان آنچنان صمیمی بودند و آنچنان برای تکتک آنان هر چند در سنین خردسالی بودند اهمیت قائل میشدند و شخصیت آنان را دارای تفکر و تعقل میدانستند که حتی در تصمیمگیریهای مربوط به آنان مانند انتخاب رشته تحصیلی، رفتن به سفرهای خانوادگی و... از قبل با هر کدام از فرزندانشان مشورت میکردند و از این طریق به آنها مشاوره میدادند تا راه صحیح را از ناصحیح و صواب را از ناصواب بازشناسند و تصمیم درست و عاقلانهای بگیرند. آنچنان دوست صمیمی بودند و برای فرزندان وقت میگذاشتند که با بچهها بازیهای مختلفی میکردند. سادهترین آنها بازی تنیس روی میز بود که وسایل مورد نیازش از جمله میز مخصوص آن را خریده و در زیرزمین خانه قرار داده بودند و در روزهای تعطیل با بچهها مسابقه میدادند. اصولا پدر به تفریح و ورزش بسیار اهمیت میدادند تا زندگی خانوادگی به روزمرگی دچار نشود و خشک و بیروح و بیحاصل نباشد. بسیاری از نکات اخلاقی را از جمله ایجاد عدالت بین فرزندان، انصاف، صداقت، درستکاری، دوری از ریاکاری و دروغگویی را حین بازیهای دسته جمعی به آنان میآموختند. خصلت ایشان همانند یک معلم نمونه و الگو بود و حتی اگر خود دچار اشتباه یا خطا در تصمیمگیریها میشدند، صادقانه به آن اعتراف میکردند، زیرا انسان را جایزالخطا میدانستند اما راه جبران خطا را بسته نمیدیدند. به فرزندانشان نیز آموخته بودند چه در زندگی خانوادگی، چه در زندگی اجتماعی، چه در بازی و تفریح اگر دچار خطا شدند و تصمیمگیری نابجایی داشتند، بلافاصله پس از آگاهی، آن را تصحیح کنند و فکر نکنند همه چیز از دست رفته، همه فرصتها گذشته و دیگر جبران خطا امکانپذیر نیست، بلکه در همه حال و همه شرایط میتوان خطا را جبران کرد؛ هر چند در مقام پدر و «ولی» خانواده باشی و هر چند در مقام معلم و آموزگار باشی باید آنقدر شجاعت و شهامت داشته باشی که بگویی خطا کردم و حاضر به جبران خطای گذشته و اصلاح امور باشی. همانگونه که گفتم پدر به تفریح همراه خانواده، همگام با فرزندان اهمیت میدادند و در واقع اعضای خانواده زندگی جدای از هم نداشتند تا همانند این دوران فرزندان خانواده از تفریحات سالم محروم بشوند تا جایی که هر کدام راه خود را انتخاب کنند و خدای ناکرده به بیراهه بروند. ایشان روزهایی را برای گردش، همراه خانواده به بیرون شهر میرفتند و به ورزشهایی چون کوهنوردی، شنا، والیبال و پیادهروی میپرداختند. زمانی که در آلمان به سر میبردیم آخر هر هفته برای تفریح به پارک شهر، موزه و دیدن بناهای تاریخی میرفتیم. اصولا ایشان اهل سفر بودند، چه سفرهای زیارتی و چه سفرهای تفریحی و سیاحتی، چرا که حتی به سفرهای سیاحتی از جنبه مطالعه و آموختن از آثار تاریخی یا روابط اجتماعی دورانها و سرزمینها و اقوام مختلف مینگریستند. از این رو همه جا خانواده را به همراه خود میبردند و هر یک از این سفرها برای ما درسهایی جدید و نکاتی پندآموز داشت. به همراه خانواده تفریح میکردند، چرا که سالمترین شیوه بود، حتی آن زمان که در قم به سر میبردیم و بسیاری از خانوادههای روحانی چنین شیوهای را به دور از ضوابط دینی میدانستند، ایشان خانواده را به باغهای آشنایان در اطراف قم برای تفریح میبردند. در تهران نیز با دوستانی که همانند ایشان بودند، همراه خانواده صرفا برای تفریح و استراحت در باغات اطراف شهر دور هم جمع میشدیم و در عین حال برنامههای مختلف از جمله مسابقات مذهبی و معلومات عمومی یا ورزشی و کوهپیمایی داشتیم. ایشان به خانواده و فامیل بسیار توجه داشتند و برنامه خاصی برای تجدید دیدار با فامیل بویژه در اعیاد بزرگ و در واقع صله رحم داشتند. با وجود اینکه کمتر به اصفهان میرفتیم اما در همان ایام کوتاه به دیدن بزرگترهای فامیل میرفتند و از احوالات آنها با خبر میشدند و چنانچه برایشان مقدور بود از هیچ کمکی دریغ نمیکردند. پدر همانگونه که در عبادت، رفتار اجتماعی و مسائل اخلاقی برای ما الگو بودند، در زمینه نظم امور شخصی و خانوادگی نیز در فامیل سرآمد بودند. رعایت دقیق نظم و انضباط که جزو ذاتی شخصیت ایشان بود سبب شده بود در کارهای شخصی، خانوادگی و اجتماعی بتوانند به امور مختلف رسیدگی کنند و هر کاری را بموقع و در جایگاه خودش انجام دهند. این نظم باعث پیشرفت در زندگی اجتماعی ایشان نیز شده بود و حتی در لباس پوشیدن و آراستگی ظاهری، ایشان نمایانگر و زبانزد عام و خاص بود. * شهید بهشتی، بعد از انقلاب مورد هجمه شدید برخی جریانات قرار گرفتند. خاطرهای از نحوه برخورد ایشان با انتقادها و هتاکیها به خاطر دارید؟ خود ایشان به تهمتها و افتراهایی که به ایشان زده میشد، بیاعتنا بودند، از این رو وقتی به ایشان معترض میشدیم که چرا جواب تهمتها و افتراهای دشمنان و بدخواهانتان را نمیدهید، در پاسخ میگفتند: «دخترم! اینها همه ریشه در حسادت افراد و شخصیتهای کم ظرفیت دارد. حیف عمر کوتاه ما که به خاطر صرف پاسخگویی به این اراجیف تلف شود. بگذار هر قدر میخواهند حرف بزنند و شایعه درست کنند. ما وقت زیادی نداریم و باید به کارهای مهمتر و ضروریتر برای این مملکت و مردم خوب این سرزمین بپردازیم و تا جایی که مهلت داریم به اسلام و مسلمین خدمت کنیم». * شهید بهشتی از شاگردان زبده حضرت امام بودند و جلسات متعددی با ایشان داشتند. شما خاطراتی از این جلسات و گفتوگوهای رد و بدل شده دارید؟ بله! یادم است سفری به عراق برای دیدار با امام خمینی و خانواده ایشان داشتیم. پدرم به طبقه بالای منزل امام که اتاق ایشان بود رفتند و ساعتها به گفتوگو پرداختند. در این سفر مادربزرگ و عمهها نیز آمده بودند تا هم به زیارت کربلا بروند و هم تجدید دیدار پدر و خانواده باشد. عمده بحث پدر با امام پیرامون بحث تشکیل حکومت اسلامی و موضوع ولایت فقیه بود و عملا زمینهساز فعالیتهای ایشان پس از بازگشت به ایران شدند. شهید بهشتی جمعی از علمای تراز اول را دور هم جمع کرده و گروهی به نام «تحقیق حکومت اسلامی» را تشکیل داده بودند و چون پس از بازگشت به ایران توسط ساواک دستگیر و ممنوعالمنبر شدند سخت مشغول مطالعه و مباحثه با این گروه تحقیق شدند. نتایج این تحقیقات سبب شد که پس از پیروزی انقلاب بلافاصله به تشکیل ارکان گوناگون حکومتی بپردازند و در مدت کوتاه تا زمان به شهادت رسیدن ایشان ارکان اصلی انقلاب با راهنمایی و هدایت امام عزیز و تلاش شبانهروزی علما، اساتید و دوستداران انقلاب پایهریزی شود. در همین مدت کوتاه حزب جمهوری اسلامی را تاسیس کردند، زیرا سخت به فعالیتهای جمعی و استفاده از خرد جمعی اعتقاد داشتند. مهمتر از همه قانون اساسی را به کمک حقوقدانان و علمای تراز اول کشور به تصویب مجلس خبرگان منتخب مردم رساندند. سپس زمینه انتخابات مجلس شورای اسلامی و فعالیت دولت منتخب مردم را فراهم کردند. همین سبب شد که ایشان خار چشم دشمن باشند و هرگونه تهمت ناروایی را با شایعهپراکنیها مختلف در جامعه پراکنده کردند اما ایشان استوار و محکم بدون تلف کردن وقت و عمر گرانبها از کنار این شایعات گذشتند و به تغییرات اساسی و پایهریزی ارکان انقلاب پرداختند. یکی از آنها پایهگذاری جهاد سازندگی بود که برای آبادانی روستاها و مناطق محروم سرمایهگذاری کردند و اقشار جوان و علاقهمند را بسیج کرده و به ترمیم ویرانیها پرداختند. نفوذ کلام و برخورد پدرانه و حکیمانه ایشان با قشر جوان سبب مجذوب شدن نسل جوان و حرکت عظیم این نسل در حمایت از آرمانهای انقلاب شد. شخصیت پرجاذبه ایشان میان جوانان طلبه و دانشجو عقدهها، کینهها و حسادتها را برانگیخت و دشمن که از ایشان به عنوان مغز متفکر و برنامهریز نظام یاد میکرد (به نقل از مجله اشپیگل آلمان) برای نابودی ایشان و یاران صدیق و فداکار امام نقشه ترورهای شخصیتی و شخص ایشان را کشید. سازمان منافقین که پس از انحراف فکری و عقیدتی سازمان دیگر از حمایت ایشان برخوردار نبود به دست عامل خود نقشه ترور دستهجمعی ایشان و یارانشان را کشید و نقشه بمبگذاری سالن اجتماعات حزب جمهوری اسلامی را طراحی و به اجرا درآورد که بر اثر آن ایشان و 72 یار باوفا و صدیق ایشان به درجه رفیع شهادت رسیدند. * اگر در انتها سخن خاصی باقی مانده بفرمایید. شهید بهشتی در میان نسل جوان ما به عنوان بنیانگذار قوه قضائیه در نظام جمهوری اسلامی شناخته شدهاند، در حالی که ایشان بیش از آنکه سیاستمدار باشند متفکر دینی و اجتماعی دوران خود بودند و نظرات و تفکرات و اندیشههای ایشان هنوز هم ناب و قابل اجرا در کشور است. نسل جدید ما بار دیگر باید شهیدبهشتی را بشناسد و اندیشههای ایشان را مورد تحلیل قرار دهد و به کار بندد و این میسر نمیشود مگر با خواندن آثار ایشان که به همت بنیاد نشر آثار شهید بهشتی به صورت کتاب و سیدی در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است. هنوز هم بدخواهان ایشان درصددند از انتشار این افکار جلوگیری کنند. امیدواریم در این سالها که گشایشی ایجاد شده است، رسانهها و بویژه صداوسیما با پخش صدای گرم و دلنشین ایشان و ارائه بحثهای ضبط شده در آرشیو صداوسیما جوانان این مرز و بوم را از نظرات ایشان بهرهمند گردانند و نگذارند در روزگار ما به دست منافقصفتان ظلمی مضاعف در حق ایشان روا داشته شود. والسلام. *** «دُگمهای حکومتی» در اندیشه سیاسی شهید آیتالله بهشتی عدالت، آزادی، مسؤولیتپذیری آگاهان دکتر شریف لکزایی*: در اندیشه سیاسی شهید بهشتی که مبتنی بر منابع اصیل دین اسلام است، نگاه تشکیلاتی به مسائل اجتماعی برجستگی ویژهای دارد. ایشان در کتاب خواندنی «مواضع حزب جمهوری اسلامی»، اصلی را تحت عنوان اصل انضباط تشکیلاتی مطرح و سپس پیرامون این اصل گفتوگو و نظریهپردازی میکند. دکتر بهشتی با اشاره با آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُواالله وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» بیان میدارد که انسانها و مومنان باید از خدا و رسول و صاحبان امر اطاعت کنند. با توجه به امثال این آیات، درمییابیم که اسلام به دنبال ایجاد نوعی انضباط تشکیلاتی در جامعه است که این انضباط تشکیلاتی ۲ طرف دارد؛ طرف اول آن حاکمان اسلامی هستند و طرف دوم مردم و امت هستند. در اندیشه سیاسی شهید بهشتی، طرف دوم این رابطه یعنی مردم بسیار مهم هستند؛ در صورتی که در بسیاری از نظامهای اجتماعی و سیاسی غیراسلامی دنیا صرفا به طرف اول یعنی حاکمان اهمیت داده میشود و به طرف دوم توجهی نمیشود. دکتر بهشتی میگوید در طول تاریخ بشر، حقوق طرف اول مسالهای همیشه مشخص بوده است و آن اینکه مردم و شهروندان پیوسته باید تابع و مطیع تصمیمات و دستورات حاکمان و مقامات باشند. اما سوالی که شهید بهشتی مطرح میکند این است: برای جلوگیری از تبدیل مردم به ابزار کارهای فاقد شعور و صلاح مقامات و مسؤولان، چه اقدامی باید کرد؟ در جواب به این سوال شهید بهشتی اصول و ارکانی را مطرح میکند که از اینها با عنوان دگم یاد میکند. این دگمها رابطه بین حاکمان و مردم را دوطرفه و متعادل کرده و حقوق مردم را نیز در کنار حقوق حاکمان استیفا میکند. دگم یا اصل اول در اندیشه ایشان، اصل عدالت است. شهید بهشتی معتقد است اصل عدالت باید ویژگی اول همه مسؤولان و حاکمانی باشد که قدرت و مسؤولیت به دست آنان سپرده میشود. البته اصل عدالت را باید به صورت عام تلقی کنیم، یعنی هر کسی که در جامعه اسلامی زندگی میکند باید عدالت در رفتار و اعمالش مشهود و ملموس باشد اما کسی که قدرت در اختیار دارد، مسؤولیت او از سایر افراد جامعه بیشتر است، چرا که تصمیمات و رفتار او حوزه اثرگذاری بیشتری دارد. مسؤولان و حاکمان اسلامی باید هم خودشان عدالت اخلاقی داشته باشند و هم بتوانند عدالت را در 3 حوزه قضا، اداره و اجرا برقرار کنند. اصل دوم را شهید بهشتی آزادی سیاسی و آزادی انتقاد میداند. آزادی سیاسی حوزههای گستردهای دارد که انتخاب و پذیرش مردم برای تأسیس یک نظام سیاسی و همچنین انتقال قدرت به شیوهای آزادانه و انتخابی و با رای مردم و انتخابات در درون این نظام و آزادی انتقاد به حاکمان بویژه آزادی مطبوعات و رسانهها از شاخههای آزادی سیاسی است. نکتهای که آیتالله بهشتی تاکید ویژهای روی آن دارد آزادی انتقاد از رهبران و حاکمان است. همانطور که امروز هم در جامعه مشاهده میشود این مساله، مبتلابه جامعه ما و محل معرکه آرا و نظرات مختلف و متضاد است لکن شهید بهشتی صریحا انتقاد به رهبران را جایز و بعضا در برخی موارد واجب میداند. شهید بهشتی این آزادی را منبعث از تعالیم اسلامی میداند و میگوید: «بنا بر آنچه ما از اسلام میشناسیم، هیچ حکومتی تحت هیچ شرایطی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از دست مردم بگیرد. این در اسلام دُگم است». یا در جای دیگر از قول امیرالمومنین میگوید: «آن روزی فساد در جامعه رخنه میکند و زمامداران به صورت بت درمیآیند که رابطه مستقیم میان مردم و زمامداران به کلی بریده شود. اصل سوم که توسط شهید بهشتی مطرح میشود، اصل مسؤولیت طبقه آگاهتر است. شهید بهشتی تعمدا از واژههای روشنفکران و روحانیون استفاده نمیکند، چرا که این واژهها را مناسب نمیداند و به جای روشنفکر از واژه طبقه آگاهتر استفاده میکند و به جای روحانیون از کلمه علمای اسلام استفاده میکند. در مکتب اسلام یک اصل مهم و اساسی وجود دارد و آن اینکه علمای اسلام نباید در مقابل آنچه در جامعه میگذرد بیتفاوت باشند و سکوت کنند. حضرت علی(ع) میفرمایند: «وَ مَا أَخَذَالله عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ»؛ «خداوند از دانشمندان پیمان گرفته که در برابر سیری بیاندازه ظالم و گرسنگی بیاندازه مظلوم آرام نگیرد». بنابراین دکتر بهشتی تاکید دارد که مسؤولیت طبقه آگاه و کسانی که دانش، آگاهی و فهم بیشتری دارند اقتضا میکند در مسائل اجتماعی ساکت نباشند و در مقابل آن سیری بیاندازه ظالم و گرسنگی بیاندازه مظلوم آرام نگیرند. طبقه آگاهتر باید روشنگری کنند و جامعه را از مفاسد و مظالم مصون کنند. آیتالله شهید بهشتی با توجه به 3 اصل پیشین بر مسالهای بنیادین در آثار خود تاکید دارد و آن مساله حق تعیین سرنوشت است. دکتر بهشتی با تکیه بر مبانی دینی اهمیت مسؤولیتپذیری انسان مسلمان را در آثار خود برجسته کرده و تاکید دارد که مسلمانان باید در امور اجتماعی و سیاسی خود مشارکت فعال داشته باشند. روش و سازوکار وی برای انجام مسؤولیت مسلمانان نسبت به جامعه و حکومت، ایجاد تشکیلات و نظام برای جلوگیری از هرجومرج و نیل به اهداف مشخص اسلامی است. شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی این نظام اسلامی به وجود آمده را متکی به آرای عمومی میداند و به تعبیر ایشان رای مردم پشتوانه قدرت، قانونیت، نفوذ و تأثیر حکومت است. ایشان از همین جا نتیجه میگیرد که نمیتوان یک حکومتی را بر مردم تحمیل کرد، چرا که این نوع حکمرانی مبتنی بر زور و سرنیزه است و روش حکمرانی اسلامی، همانگونه که رهبر معظم انقلاب تصریح کردند، اینگونه نیست. هر چه آرای عمومی افزایش پیدا کند و حضور مردم در عرصه اجتماعی افزایش یابد، پشتوانه قدرت، قانونیت و نفوذ حکومت مستحکمتر میشود. بنابراین ایشان با تاکید بر اینکه اتکا به آرای عمومی ضرورتی اجتنابناپذیر دارد، در آثار خود به تفصیل به این مساله مهم و مسائل پیرامونی آن پرداخته است. * عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی