روزنامه آرمان ملی
1400/04/07
از باستیهیلز تا گورخوابی
نعمت احمدی حقوقدان هر زمان یک خبر بد که تا عمق استخوان آدمی نفوذ میکند به قول صادق هدایت مثل خوره روح آدمی را آزار میدهد. اگر روزی خبرنگار باحوصلهای از گورخوابی پرده برداشت یا خبرنگار دیگری مسئول شهرداری را به منطقهای برد که تعدادی از مردان و زنان بیسرپناه در کانالهای قدیمی آب شب را به روز میرساندند، اینک خبر تلخ دیگری روح آدمی را آزار میدهد. خبری که حاکی از زندگی اجباری در انبارهای بزرگ حاشیه تهران است. انبارهایی که 99 درصدشان پر است. اگر روزی هدف دولتمردان این بود که همه را صاحبخانه کنند و یا آقای محمود احمدینژاد با سربلندی میگفت زندگی در شهرها را رها کنید، مگر تعداد خانوار ایرانی چقدر است. به هر خانوار یک هکتارزمین میدهیم و پول ساخت مسکن را در اختیارشان میگذاریم تا در زمین واگذاری، احداث بنا کنند و در باقیمانده زمین کشت و زرع کنند، هم خرج زندگی خود را درآورند و هم بر تولیدات ملی افزوده شود، خیالهای خامی بود که هیچکدام دوای درد مسکن نشد. نبود مسکن برای طبقه فقیر جامعه از یک طرف و احداث بناهایی آنچنانی که با قیمت یک متر آن میتوان، خانوادهای را صاحب مسکن کرد، ویلاهای چندصد میلیاردی که فقط برای تعطیلات آخر هفته در مناطقی مثل لواسان و دماوند و کردان و دیگر جاها سر برآوردهاند، آشفته بازار تضاد طبقاتی در ایران را چون خار در چشم هر تحلیلگری فرو میکند. آیا پذیرفتنی است در منطقه باستیهیلز لواسان ویلای چند صد میلیاردی ساخته شود که همه تجهیزات آن از خارج وارد شود، با دستگیره و قفل طلایی و شیرآلات نقرهای و طلاکوب اما عدهای از بیخانمانها در گورها یا در بیغولههایی که نمیتوان محل زندگی به آن اطلاق کرد، روزگار بگذرانند. اگر تا دیروز فقط مردان و زنان مجرد وامانده در جامعه در گورها و کانالها میخوابیدند، امروزه از حلبیآبادها به کانتیرهایی رسیدهایم که چند متر جا دارد و در این گرمای وانفسا و سرمای استخوانسوز خانوادههایی بیسرپناه شدهاند که به علت عدم توان اجاره مسکن اسباب و وسایل آنها به وسیله موجرین بیرون ریخته شده و تهمانده وسایل خود را در این کانتینرها به صورت انباری نگهداری میکنند. کیان خانواده را چگونه میتوان حفظ کرد؟خانواده مرکز ثقل اجتماع و تشکیلدهنده هویت یک کشور است. وقتی خانواده از هم میپاشد، وقتی که پیش چشم فرزندان خردسال اسبابالبیت خانواده درون کانتیرها، انبار میشود و به اجبار والدین یا زنان و مردانی که هنوز صاحب فرزندی نشدهاند در گورها میخوابند یا در خانه این و آن مدتی سر میکنند، چه باید گفت؟ وقتی که فقر همه جا یکسان باشد امکان تحمل آن میسر است. نگارنده به علت علاقه تاریخی که به سرزمین هندوستان دارم، سفرهایی به این کشور داشتهام. در حاشیه شهرها گروهی از مردم هند که به نجسها معروفند و تا یکی، دو دهه قبل اجازه نزدیک شدن به شهرها را نداشتند، امروزه با رفع این موانع تا شهرها پیش رفتهاند. در اتاقهای نمور و تاریک چندین نفر زندگی میکنند اما فقر بالسویه بین این گروههای اجتماعی تقسیم شده است و تضادی بین افراد دیده نمیشود. اما در جامعهای که ما قصد آن داشتیم با زیرساخت اقتصاد توحیدی جامعه فاقد طبقه اجتماعی را به عنوان الگوی اسلامی در جهان معرفی کنیم چه شد که به اینجا رسیدیم؟ کجای برنامه را درست نخواندیم؟ چه کسانی املا و انشای غلط نوشتند و بهبه گویان این تضاد را ندیدند. اگر در گذشتهای دور در فیلمفارسیها جوانی از طبقه پائین، عاشق میشد و در کوچه باغهای شمال شهر آوازهخوان نگاهی به بلندای ساختمانها میانداخت، امروزه دیگر این وضع هم حاکم نیست. کافی است سری به مناطق شمالی شهر تهران بزنیم. باورنکردنی است! سردر ساختمانها، لابی مجتمعها و فضای درونی آپارتمانها را در گرانترین نقطه شهرهای مهم حتی لندن و نیویورک هم نمیتوان دید. قیمت یک متر آپارتمان در این مناطق نزدیک به دویست میلیون تومان است که با این مبلغ میشود برای چند نفر خانههای ارزان ساخت. واحدهای آپارتمانی که در این مناطق عموما بالای 500 متر با چندین اتاق خواب که هر اتاق با سرویسی مستقل و وسائلی که عموما از کشورهای اروپایی وارد شده است، میباشند. چه باید کرد؟ آیا گوش شنوایی نیست؟ آیا چشم بینایی نیست؟ میگویند در دوره برژنف که به عنوان صدر هیات رئیسه اتحاد جماهیر شوروی مدتها مانع رونق این کشور شده بود، به اتومبیل علاقه زیادی داشت و کلکسیونی از اتومبیلهای جورواجور غربی را در بخشی از کاخ کرملین نگهداری میکرد. روزی مادرش را برای تفریح به محل پارک اتومبیلهای گرانقیمت خود برد و سوار یکی از اتومبیلها شد. مادر برژنف ظاهرا با ترس و وحشت نیمنگاهی به پسرش انداخته و گفته که از خشم مردم نمیترسی؟ نمیترسی که کمونیستها سر برسند و این بساط سرمایهداری تو را از نزدیک ببینند. نمیدانم این واقعه اتفاق افتاده یا مثل هزاران گفته، ساخته تخیل ذهن گوینده آن است. اما حقیقت تلخی پشت این واقعیت، نهفته است. برجهای سر به فلک کشیده شمال تهران، ویلاهایی که در اطراف تهران سر برافراشتهاند، شکاف عمیقی از بهشت تا جهنم را بین ساکنین آن بهوجود آورده است. یک لحظه تصور کنید! پسر و دختر جوانی که با هزاران آرزو تصمیم به تشکیل زندگی مشترک گرفتهاند. پسر کارمند شرکتی است که دو تا سه میلیون تومان حقوق میگیرد و دختر منشی شرکتی است که کمتر از این مبلغ دریافتی دارد. همه توان خود و کمک خانواده را جمع کرده تا سرپناهی در یکی از کوچههای تنگ و تاریک جنوب تهران برای ادامه زندگی پیدا کنند. هنوز سالی از ازدواجشان نگذشته، صاحبخانه که اتفاقا زندگی او از همین اجارهبها میگذرد، با نگاهی به تورم 50 درصدی از این زوج جوان میخواهد یا اجاره را بالا ببرند یا ملک را تخلیه کنند. کاخ آرزوی این زوج جوان ناگهان فرو میریزد. جهیزیهای که سالها با اندوخته خانواده و کارهمین دختر تهیه شده، روی دستشان میماند و چارهای جز انتقال به همین کانتینرها ندارند. دوباره سرگردانی، دوباره دادگاه و دوباره طلاق و افزودن شدن بر خیل ناراضیان جامعه. فیالواقع چه باید کرد؟ این شکاف عظیم بین طبقات اجتماع ظرف این دههها چگونه بهوجود آمد؟ زمانی که تنها برادر و خواهر شده بودیم و کسی جرات نمیکرد از زندگی پرزرق و برق نامی و یادی بر زبان آورد. نگارنده در سال 57 یعنی ماههای قبل از انقلاب با حقالوکالههایی که دریافت کرده بودم، ماشین بنزی خریداری کردم. با وقوع انقلاب خجالت میکشیدم ماشین را در خیابانها به حرکت درآورم و سرانجام به توصیه پدرم ماشین را فروختم و ماشین داخلی خریدم. همین الان از پشت پنجره اتاقم به بیرون نگاه میکنم با اینکه در مرکز شهر هستم و جولانگاه ماشینهای لاکچری آنچنانی نیست اما نظارهگر عبور و مرور ماشینهای میلیاردی هستم که در پشت چراغ قرمز بچههای کار بیمحابا در میانشان میلولند. چه اتفاقی افتاده و چگونه این فاصله عظیم را ظرف این چند سال ایجاد کردهایم که یکی در ویلایی چندین اتاقه با وسایل خارجی و طلاکوبی شیرآلات و دستگیرهها زندگی میکند و آن سوتر پسر و دختر جوانی اشکریزان وسایل اندک زندگی خود را به کانتینری در حاشیه تهران حمل میکنند تا شاید روزی، روزگاری بتوانند دوباره سرپناهی پیدا کنند اما این فاصله زمانی چه فجایعی را بین این زوج جوان پیش خواهد آورد؟ یکی باید صدای شکستن حرمت خانوادهها را بشنود. یکی باید شکاف عمیق طبقاتی را حس کند. یکی باید بر بلندای جامعه فریاد بزند. آیا از فقرمردم نمیترسید؟
سایر اخبار این روزنامه
لبنياتيها از آب كره ميگيرند!
رئيسي از افراد درجه٢ درکابینه استفاده نكند
دستور بازگشايي مدارس در مهر بدون واكسن؟
کمک کنید کوثری نره مجلس!
دوري از قدرت فرصت است؛ نه تهديد
٤٠ميليارد دلار صادرات در بدترين شرايط تحريمي
آشفتگي واكسيناسيون در ايران تمام ميشود؟
طالبان، وصل به عربستان؛ - تنش در مرزهاي ايران
تغییر اتوبوسی مسئولان، آفت دولتها
برسد بهدست آیتا... رئیسی
از باستیهیلز تا گورخوابی
دست کارگر کوتاه تر از قبل
بازار رنگارنگ واكسن