روزنامه جوان
1400/04/08
داستان حیرتآور فقر و تباهی در «قتل بهخاطر فلاسک چای»!
مرد معتادی که به خاطر یک فلاسک چایی یکسال قبل مرد جوانی را به قتل رساندهبود، وقتی در طرح جمعآوری معتادان متجاهر دستگیر شد فکر نمیکرد خاطره گویی در جمع معتادان راز قتل او را برملا میکند.به گزارش جوان، اوایل تابستان سال قبل بود که به مأموران پلیس تهران خبر رسید مرد جوانی در خانهای در جنوب تهران به قتل رسیدهاست.
محل حادثه خانه قدیمی بود که تعداد زیادی اتاق دور حیاطش قرار داشت و هر اتاق هم در اجاره فرد یا افرادی بود. مأموران پلیس در یکی از اتاقها با جسد مرد جوانی به نام بهمن روبهرو شدند که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیدهبود. مأموران پلیس در تحقیقات میدانی دریافتند مقتول همراه زن صیغهای خود در یکی از اتاقها زندگی میکرده و محل قتل هم که اتاق کوچکی است که در اجاره پسر جوان مجردی به نام رحمت بوده که پس از حادثه از محل گریخته است.
بررسیها نشان داد رحمت پسر شهرستانی است که چند سال قبل برای کار به تهران میآید، اما در دام اعتیاد گرفتار میشود و این حادثه مرگبار را به خاطر یک فلاسک چایی با همسایهاش رقم میزند.
بدین ترتیب با اعلام این خبر بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران همراه تیمی از کارآگاهان ادارهدهم پلیسآگاهی در محل تحقیقات خود را آغاز کردند.
فلاسک چای
همسر مقتول درباره حادثه به تیم جنایی گفت: من و همسرم یکی از اتاقهای این خانه را اجاره کردهبودیم و رحمت هم در اتاق روبهروی ما زندگی میکرد. یک روز قبل ما فلاسک چای او را امانت گرفتیم و قرار بود برای تفریح به پارک برویم و با خودمان چایی ببریم، اما امروز رحمت به خانه ما آمد و فلاسک چایی را با خودش برد. وقتی شوهرم از بیرون آمد به رحمت اعتراض کرد که چرا بدون اجازه وارد خانه ما شده و فلاسک چایی را برداشته است که با هم درگیر شدند و رحمت هم با چاقو شوهرم را به قتل رساند و از محل گریخت.
همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی مأموران پلیس تحقیقات گستردهای را برای شناسایی و دستگیری قاتل فراری آغاز کردند، اما دریافتند متهم پس از قتل به شهرستان محل زندگیاش گریخته است.
بدین ترتیب مأموران برای دستگیری قاتل فراری راهی شهرستان محل زندگی او شدند، اما در بررسیها مشخص شد متهم برای اینکه دستگیر نشود هر چند روز یک بار محل زندگیاش را تغییر میهد.
یکسال بعد
پس از این مأموران تحقیقات خود را برای دستگیری متهم ادامه دادند، اما هیچ ردی از وی پیدا نکردند تا اینکه پس از گذشت یکسال از حادثه چند روز قبل به مأموران پلیس خبر رسید رحمت ۳۰ ساله که به اتهام قتل تحت تعقیب مأموران پلیس بوده در طرح جمعآوری معتادان متجاهر بازداشت و برای ترک اعتیاد به مرکز نگهداری معتادان در جنوب تهران منتقل شدهاست. بررسیهای مأموران پلیس نشان داد متهم که با هویت جعلی زندگی میکردهاست پس از دستگیری هنگام خاطره گویبرای یکی از دوستانش راز قتل را برملا کردهاست و دوست او هم موضوع را به مأموران پلیس خبر داده است.
دستگیری متهم
بنابراین با بهدست آمدن این اطلاعات مأموران راهی مرکز نگهداری معتادان شدند و رحمت را که با هویت جعلی خود را به مسئولان کمپ معرفی کردهبود بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند.
متهم پس از انتقال به دادسرای امور جنایی تهران با اظهار پشیمانی به قتل اعتراف کرد و مدعی شد در این مدت زندگی با ترسی را تجربه کردهاست به طوریکه حتی از سایهاش هم میترسیده است. وی گفت: سهسال قبل برای کار به تهران آمدم، اما خیلی زود معتاد شدم. کارگری میکردم و هرگز فکر نمیکردم که مرتکب قتل شوم، اما ناخواسته به خاطر یک فلاسک چایی قاتل شدم. در ادامه قاتل برای تحقیقات بیشتر به دستور قاضی محمد وهابی، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران در اختیار تیمی از کارآگاهان ادارهدهم پلیسآگاهی قرار گرفت. گفتگو با متهم
در بازجوییها گفته بودی که به خاطر فلاسک چایی مرتکب قتل شدی، درسته؟
بله، من قصد قتل نداشتم، اما متأسفانه درگیری مرگبار ما به خاطر یک فلاسک چایی بود و ایکاش که اصلاً این فلاسک را نداشتم.
چرا؟
مقتول و همسرش در اتاق روبهرویی من زندگی میکردند و من هم ارتباط خوبی با آنها داشتم و گاهی هم وسایلمان را به هم امانت میدادیم. چون همه کسانی که در آن خانه زندگی میکردند افراد فقیر و گرفتاری بودند که وسایل زندگیشان کامل نبود. یک روز قبل از حادثه مقتول گفت که قرار است همراه همسرش برای تفریح به پارک بروند و فلاسک چایی من را امانت گرفت تا چایی داخل آن بریزند و به پارک ببرند. من فلاسک چایی را لازم نداشتم، اما روز حادثه متوجه شدم که زن همسایه به خانه مقتول رفته و به همسر مقتول گفته بودکه فلاسک چایی متعلق به آنها است. او گفته بود که من فلاسک چایی را از خانه آنها دزدیدهام در صورتی که من چند ماه قبل فلاسک را از بازار خریده بودم. زن و مرد همسایه هر دو معتاد بودند و میدانستم که توهم زدهاند، اما از طرفی هم احساس میکردم که آنها فلاسک چایی مرا از خانه مقتول بردارند و به همین خاطر به خانه بهمن رفتم و فلاسک چایی را برداشتم و به خانهام آوردم. بهمن در خانه نبود که همسرش به من اعتراض کرد و گفت حق ندارم فلاسک چایی را با خودم ببرم. او حرفهای زن همسایه را باور کردهبود و خیال میکرد که من فلاسک را دزدیدهام.
وقتی بهمن به خانه آمد همسرش موضوع را به او گفته بود که به سراغ من آمد و گفت چرا بدون اجازه فلاسک چایی را برداشتهام. به او گفتم که فلاسک متعلق به خودم است و کسی حق ندارد به من دستور بدهد که با هم درگیر شدیم. وقتی درگیری ما بالا گرفت با چاقو چند ضربه به او زدم و از ترس فرار کردم، اما فکر نمیکردم که او به قتل برسد.
چند روز بعد متوجه شدی به قتل رسیدهاست؟
دو روز بعد به صورت مخفیانه به کوچه محل زندگیام آمدم که دیدم پارچه سیاه به در خانه زدهاند و فهمیدم که او به قتل رسیده و از ترس به شهرستان فرار کردم.
در این مدت چطوری زندگی میکردی؟
وقتی به شهرستان فرار کردم متوجه شدم که مأموران در تعقیب من هستند و به همین خاطر به تهران آمدم و در ساختمانهای در حال ساخت کارگری میکردم، اما خودم را با هویت جعلی معرفی میکردم و حتی چهرهام را تغییر میدادم، مثلاً موهایم را رنگ میکردم که شناسایی نشوم تا اینکه چند روز قبل در پاتوق معتادان در حال مصرف مواد بودم که مأموران پلیس مرا دستگیر کردند و در کمپ راز قتل من برملا شد.
چه شد که رازت بر ملا شد؟
در کمپ با مردی آشنا شدم که ادعا میکرد مثلاً فلان خلاف را انجام داده است و میخواست بگوید که خلافکار بزرگی است. او همیشه برای من خاطره میگفت تا اینکه یک روز از من خواست خاطرهای تعریف کنم. من جو گیر شدم و خاطر قتل را برای او بازگو کردم. پس از این او هر روز از من اخاذی میکرد و میگفت اگر به او پول ندهم راز مرا بر ملا میکند. من مقداری پول داشتم و به او دادم، اما او دوباره هم پول میخواست که با هم درگیر شدیم و راز مرا به پلیس گفت.
عذاب وجدان نداشتی؟
عذاب وجدان داشتم به طوریکه هر شب کابوس میدیدم، اما از ترس پلیس و اینکه قصاص شوم خودم را معرفی نمیکردم. من در این مدت حتی از سایهام میترسیدم.
سایر اخبار این روزنامه
آقای رئیسی اعتماد مردم را زنده کرد
آقای روحانی از کدام توافق سخن میگوید
تلسکوپ ایرانی، فخر ملی پروژههای علمی کشور
جلسه فوری برای مدیریت صفهای طولانی واکسیناسیون سالمندان
جلسهای برای پایان خوش
حشدالشعبی: از امریکا انتقام میگیریم
نگاه بایدن: برجام بدون لغو تحریم!
المپیک و المپیکی سیری چند؟!
یکی از سران ساواک درباره او میگفت این جوان ۲ مغز دارد!
سهمخواهی یا مشورت چالش دولت سیزدهم مقابل مشتاقان خدمت!
داستان حیرتآور فقر و تباهی در «قتل بهخاطر فلاسک چای»!