خرید فقط به وقت سفر

مریم طالشی
گزارش نویس
بازارچه برای روز پنجشنبه و آخر هفته زیادی خلوت است. نزدیک غروب است اما مغازه‌ها تک و توک بسته‌اند و آنهایی هم که باز هستند مشتری چندانی ندارند.
پشت ویترین مغازه انواع دستبندهای رنگی و صنایع‌دستی دیگر به چشم می‌خورند. رنگ و لعابش جوری است که نمی‌شود نادیده‌اش گرفت و راحت از کنارش گذشت.فروشنده با خوشرویی برخورد می‌کند و درباره صنایع‌دستی مغازه‌اش توضیح می‌دهد. می‌گوید همه‌شان کار دست زنان ترکمن است که معمولاً در روستا ساکن هستند.


دختر جوانی یکی از دستبندها را برمی‌دارد و روی دستش امتحان می‌کند. کمی سبک و سنگین می‌کند و بعد دستبند را سر جایش می‌گذارد، قیمت بالا نیست اتفاقاً خیلی هم مناسب است البته صاحب مغازه می‌گوید :« ما اینجا در تهران مجبوریم کمی گران‌تر از شهرستان بدهیم ولی باز خیلی ارزان تر از جنس‌های وارداتی و جنس‌های مشابه درمی‌آید، تازه اینها صنایع دستی هم هست.»
 صاحب فروشگاه از فروش صنایع‌دستی در تهران راضی نیست. او می‌گوید: «اینجا باید کلی جنس بخوابد اما فروش نداریم. وقتی جنس زیادی از شهرستان می‌آورم و روی دستم می‌ماند چرا باید جنس جدید بیاورم؟ نهایتش 4، 5 میلیون جنس می‌گذارم در مغازه و اگر فروش رفت باز می‌آورم. باور کنید همین 4، 5 میلیون هم فروش نمی‌رود.
در شهر خودمان فروش بیشتری داریم. آنجا مردم خودشان از صنایع‌دستی محلی استفاده می‌کنند و علاقه بیشتری نشان می‌دهند، مسافر هم که می‌آید دوست دارد خرید کند. مسافرها عاشق کارهای ما هستند حتی به همدیگر آدرس می‌دهند که اگر به شهر ما آمدند سراغ فلان فروشگاه بروند و فلان چیز را بخرند یا سفارش می‌دهند برایشان خرید کنند، حالا یا برای هدیه یا برای مصرف خودشان. اما نمی‌دانم همین مسافرها چرا وقتی به تهران برمی‌گردند دیگر علاقه‌ای به خرید صنایع دستی ندارند. همان دستبندها و صنایع‌دستی را ما در تهران هم می‌فروشیم اما آنجا که می‌آیند دیگر میلی به خرید نشان نمی‌دهند. انگار در سفر آدم شرایطی دارد که دوست دارد خرید کند اما در شهر خودش به وسایل زینتی و چیزهای تزئینی و صنایع‌دستی اهمیتی نمی‌دهد.»
حمید اهل اصفهان مغازه کوچکی در تهران اجاره کرده و کار معرق انجام می‌دهد. در اصفهان پیش استاد خوبی آموزش دیده و کارش هم خوب است. فکر می‌کرد در تهران فروش خیلی خوبی داشته باشد با توجه به اینکه در اصفهان مشتری‌های زیادی به فروشگاهی که در آن کار می‌کرد می‌آمدند و توجه زیادی به‌ کارهای دستی نشان می‌دادند اما در تهران اوضاع فروش خوب نیست. او می‌گوید:«اینجا خیلی به صنایع‌دستی علاقه ندارند و این برای من با توجه به شهری که در آن بزرگ شده‌ام عجیب است. در اصفهان مردم میناکاری و معرق را می‌خرند و در خانه‌شان می‌گذارند یا سفره قلمکار را به‌صورت رومیزی استفاده می‌کنند. می‌خواهم بگویم صنایع‌دستی در زندگی روزمره‌شان جای دارد اما اینجا توجه خاصی نشان نمی‌دهند. من می‌بینم که در تهران مردم بیشتر تابلوهای نقاشی خارجی دوست دارند  یا چیزهایی که کار دست نیست. خیلی بد است که بعضی‌ها می‌آیند و کارهای معرق را می‌بینند و می‌گویند قشنگ است اما قدیمی شده و دیگر مُد نیست. مگر صنایع‌دستی قدیمی می‌شود؟! من سعی می‌کنم طرح‌های جدیدی را به‌ کارهایم اضافه کنم اما باز خیلی مورد توجه قرار نمی‌گیرد، البته بخشی از آن به شرایط اقتصادی مردم هم برمی‌گردد ولی من می‌بینم همین مردمی که اینجا علاقه خاصی به صنایع دستی ندارند اگر اصفهان بروند حتماً یک تکه صنایع دستی تهیه می‌کنند. این نشان می‌دهد که خرید صنایع دستی به‌صورت فرهنگ درنیامده و ما در فرهنگمان این را نداریم و گاهی فقط از سر عادت به اینکه حتماً در سفر سوغات آن شهر را بخریم، به خرید صنایع‌دستی اقدام می‌کنیم.»
مهدیه امینی اهل یزد و در کار بافت پارچه و منسوجات است. او می‌گوید: «وقتی که به تهران آمدم فکر می‌کردم نتیجه خیلی خوبی بگیرم چون چند بار در نمایشگاه‌های صنایع‌دستی تهران شرکت کرده بودم و بازدیدکنندگان بافته‌های مرا خیلی دوست داشتند. من شال و حوله و دستمال و چیزهایی از این دست می‌بافم. دستگاه بافندگی‌ام را به تهران آوردم و مغازه اجاره  و شروع به کار کردم. به‌نظرم آمد اینجا خیلی باید استقبال بشود اما این‌طور نشد. حوله‌های آبگیر که در نمایشگاه صنایع‌دستی می‌فروختیم و خیلی طرفدار داشت، در مغازه که می‌آید دیگر توجه را جلب نمی‌کند. حالا شاید به‌خاطر جو نمایشگاه است که مردم علاقه نشان می‌دهند یا فقط کسانی که نمایشگاه می‌آیند صنایع دستی دوست دارند. شال‌های دارایی بافی که می‌بافتم در نمایشگاه همه‌اش فروش رفت و اتفاقاً خیلی‌ها می‌آمدند و می‌گفتند کاش شما دوباره اینجا نمایشگاه بگذارید یا آدرس فروشگاه مرا در یزد می‌گرفتند اما وقتی در خود تهران مغازه زدم کار و بارم کساد شد. خیلی عجیب است که مردم در برابر یک محصول در دو مکان، واکنش متفاوت نشان می‌دهند. شاید هم به خاطر این است که صنایع دستی جایگاه خاصی در زندگی ما ندارد البته چیزهایی که من تولید می‌کنم مصرف روزانه دارد ولی می‌بینم همین دختر‌های جوانی که در نمایشگاه از طرح‌های من خوش شان می‌آید الان ترجیح می‌دهند شال و روسری‌های چینی وارداتی بخرند یا طرح‌هایی که برگرفته از طرح‌های روز دنیا باشد. در کل اجناسی که در نمایشگاه‌های صنایع دستی مورد علاقه و استقبال مردم قرار می‌گیرند در حالت عادی با استقبال مواجه نمی‌شوند. کسی که خوراکی می‌فروشد هرجا باشد خوراکی‌اش را می‌فروشد مثلاً کسانی که در این نمایشگاه‌ها ترشی و مربا می‌فروشند هر جای شهر باشند کارشان به همان شکل است اما در مورد صنایع دستی این‌طور نیست.»
حسام اکبری کارشناس صنایع دستی هم در این باره حرف‌های جالب توجهی دارد. او می‌گوید:«ما به بسیاری از شهرها و استان‌ها می‌رویم و با کارهای شاغلان در عرصه صنایع‌دستی آشنا می‌شویم اما مسأله این است که تمام صنایع دستی استان‌ها لزوماً در تهران و مرکز طرفدار ندارند. شاغلان این حوزه اگر می‌خواهند در تهران برای خود بازاری پیدا کنند باید با سلیقه روز حرکت کنند و این چیزی است که در طرح‌ها و نقش‌هایشان باید رعایت کنند. مثلاً ما الان صنایع‌دستی بلوچ را داریم که بسیار مورد توجه مردم قرار گرفته است. این دستبندها و گردنبندهای بلوچ سوزن دوزی چیزی نبوده که خود زنان و دختران بلوچ استفاده می‌کردند اما سوزن دوزی‌هایی که روی لباس‌هایشان بوده آمدند تبدیل کرده‌اند به دستبند که در تمام شهرها بسیار مورد توجه قرار گرفته است. اگر بخواهند همان پیراهن بلوچی خودشان را تولید کنند و بفروشند شاید در تهران طرفدار چندانی نداشته باشد یا آنقدر گران دربیاید که مردم نتوانند آن را خریداری کنند اما به شکل دستبند و گوشواره هم قیمتش مناسب می‌شود و هم کاربردی‌تر است. یا گلدوزی‌ها و جاجیم بافی‌های خراسان به‌شکل کوسن درآمده که در شکل زندگی شهری مورد استفاده است در حالی که در روستاها از اینها برای پشتی یا زیر‌انداز استفاده می‌کنند. در روستا پارچه‌های گلدوزی شده را رورختخوابی می‌کنند اما در تهران اخیراً مصرف پرده پیدا کرده و اتفاقاً خیلی هم طرفدار دارد. پس باید کاری کنیم که صنایع دستی مورد استفاده قرار گیرد و فقط یک جنس زینتی نباشد.»