جهنم منتظر رامسفلد

دونالد رامسفلد، رئیس پیشین پنتاگون که چهارشنبه گذشته در 88‌سالگی در خانه‌اش در نیومکزیکو  بر اثر سرطان مغز استخوان مُرد، سیاهه‌ای از جنایت‌های بی‌حد و مرز علیه بشریت بویژه در عراق و افغانستان را به عنوان وزیر دفاع آمریکا طی ۲ کابینه متوالی جرج بوش پسر در کارنامه دارد، بدون آنکه سازمان ملل یا هیچ‌یک از نهادهای بین‌المللی حقوق بشری و طبعا مراجع قضایی - نظارتی یا قانون‌گذاری آمریکا او را به خاطر جنایات مزبور مقصر شناخته باشد. بویژه مقطع مرگ او همزمان با قدرت‌گیری دوباره گروه طالبان که او و دستگاه جنگ آمریکا به مدت ۲ دهه افغانستان را به بهانه تهدیداتش اشغال کرده بودند، بسیار نمادین بود؛ مرگی بیهوده در پایان ۲ دهه عملیات بیهوده!  اسپنسر آکرمن، سردبیر تارنمای آمریکایی «دیلی بیست» مقاله زیر را بدین مناسبت نوشته است. * * * عزادار وزیر دفاع [ایالات متحده] نباشید. برای قربانیان عزا بگیرید. تعدادشان برای شمارش، خیلی زیاد است. پنتاگون تحت مدیریت او حتی حاضر نشد تعداد آنها را بشمارد. تنها نکته غم‌انگیز درباره مرگ دونالد رامسفلد این است که در یک زندان در عراق رخ نداده است. با این حال از قبل مشخص بود که رامسفلد با توجه به گذران زندگی خود در تو در توی حوزه‌های امنیت ملی آمریکا، از عواقب تصمیماتش برای پایان دادن خشن و ترسناک زندگی صدها هزار نفر فرار کرد.  جمع‌آوری یک جدول حسابرسی برای مرگ‌هایی که دونالد رامسفلد مسؤول آنها بوده است دشوار است. تا حدی، این نتیجه سیاست او به عنوان وزیر دفاع [۲ کابینه بوش] از 2001 تا 2006 مبنی بر عدم صورت‌برداری یا انتشار آمار تعداد قربانیان است. این یک راهبرد روابط عمومی است و درسی از افشای عوارض جنگ ویتنام که به افت حمایت از آن انجامید.  نکته تأسف‌برانگیز آنجاست که ما نمی‌توانیم حتی نام یک نفر را ببریم، چه رسد به اینکه بخواهیم همه آن مقتولان را بازشناسیم.  سال 2018 اما پروژه «هزینه‌های جنگ» دانشگاه براون چیزهایی را کنار هم قرار داد که به عنوان پایه‌ای برای یک تخمین عمل می‌کند. به گفته «ندا سی کرافورد» استاد کرسی بخش علوم سیاسی دانشگاه براون، جنگ افغانستان تا آن زمان (2018) 147000 کشته بر جا گذاشته بود که شامل 38480 غیرنظامی می‌شد، همچنین 58596 سرباز و پلیس افغانستان-تقریبا به همان تعداد سربازان آمریکایی که در ویتنام کشته شدند- و 2401 نیروی وظیفه آمریکایی.  به سختی می‌توان گفت رامسفلد تنها فردی در دولت بوش بود که مسؤول جنگ افغانستان به حساب می‌آمد اما باید به خاطر آورد که دسامبر 2001 طالبان تحت حمله قرار گرفته در قندهار - جایی که نیروهای آمریکا پیشروی کرده بودند و ائتلاف مجاهدان شمال عقب‌نشینی کرده بود - تلاش کرد تسلیم شود و این امر مورد قبول رهبر منصوب آمریکا بر افغانستان، حامد کرزی قرار گرفت، در پنتاگون اما دونالد رامسفلد قبول نکرد و گفت: «من فکر نمی‌کنم [مساله افغانستان] یک پایان قابل مذاکره داشته باشد، این برای ایالات‌متحده غیرقابل قبول است!» این بیانیه یک جنگ 20 ساله را به بار آورد و منصفانه است اگر بگوییم او مقصر مرگ‌های بعدی است، حتی با اینکه رامسفلد تنها معمار واقعی این نزاع نبوده است.  خانم کرافورد سال 2018 نیز تعداد کشته‌شدگان جنگ عراق را بین 267792 تا 295170 نفر تا آن زمان تخمین زده بود. تقریبا می‌شود مطمئن بود این یک کم‌شماری است که شامل رقم محافظه‌کارانه حدود 182000 تا 204000 قربانی غیرنظامی، بیش از 41000 سرباز و پلیس عراقی و 4550 نیروی وظیفه آمریکایی می‌شود. رامسفلد به عنوان یکی از نیروهای محرک حمله و اشغال، در کنار ارشد خود، دیک چنی و رئیس‌جمهور جرج دبلیو بوش، در رده بالای مسؤولیت این مرگ‌ها قرار دارد.  تحقیرهای رامسفلد در کوتاه‌مدت در رابطه با جنگ‌های انتخابی که بر آنها نظارت داشت- نسبت به پاسخ او به واقعه 11 سپتامبر با جنگ در افغانستان که کمتر از تجاوز بی‌پروا و غیرمجاز به عراق نبود- از شدت کمتری برخوردار نبودند.  بی‌تفاوتی او نسبت به رنج دیگران بعد از 11 سپتامبر در بین سیاست‌گذاران آمریکایی آنچنان هم بی‌همتا نبود اما بی‌حوصلگی‌اش در این باره، بیانگر ذات بی‌رحمانه شراکت[بوش و همدستانش] بود.  وقتی رامسفلد ورق کاغذی [لایحه] را که به زبان بروکراتیک روش شکنجه‌ای را رسمیت می‌بخشید که بر اساس آن مردان اسیر‌شده در زندان گوانتانامو را مجبور به ایستادن برای ساعت‌های متمادی می‌کرد، روی آن پاراف کرد: «من هم 8 تا10 ساعت در روز می‌ایستم». ماه‌ها قبل از آن، هنگامی که رامسفلد مشغول تدارک ارتش آمریکا برای حمله به عراق بود، یک گزارشگر درست پیش از آنکه طالبان در هم بشکند، درباره استفاده از نیروهای آمریکایی برای تأمین امنیت به منظور بازسازی افغانستان سوال کرد. پاسخ رامسفلد این بود: «آه! صلح‌بان». بعد با تمسخر توضیح داد: چنین کاری در اصل ذیل وظایف نیروهای آمریکایی تعریف شده است.  اما در برابر آن نیروهایی که مسؤولیت آنها برعهده‌اش بود نیز کمتر بی‌تفاوت نبود. دسامبر 2004 در کویت، نیروهای گارد ملی که برای اعزام[به عراق] آماده می‌شدند، با رامسفلد روبه‌رو شدند به این امید که درخواست‌شان برای کمک در شرایط ناگوار را اجابت کند. آنها در حال جمع‌آوری قراضه‌های فلزی برای جوشکاری روی وسایل نقلیه‌شان با زرهی ناکافی بودند تا آرپی‌جی‌هایی که مطمئنا با آنها روبه‌رو می‌شدند نابودشان نکند. رامسفلد در مقابل این موضوع را به آنها تفهیم کرد که جنگ مهم است، نه جنگجو. او به نظامیان تحت امرش پاسخ داد: «شما با ارتشی که تدارک دیده‌اید به جنگ می‌روید، نه ارتشی که ممکن است بخواهید یا می‌خواهید بعدا داشته باشید». اینکه رامسفلد از پرسشگری نظامیان عصبانی شد، نشان‌دهنده این واقعیت بود که او در محیطی غیرواقعی به سر می‌برد و به همان راحتی دروغ می‌گفت که نفس می‌کشید. او خود را در سطحی از معرفت‌شناسی محدود کرده بود (معلوماتی معلوم وجود دارند؛ چیزهایی هستند که ما می‌دانیم که می‌دانیم. همچنین می‌دانیم که نامعلوماتی معلوم وجود دارند...) که مطبوعات تعارفی را باید باهوش و فراست جلوه داد.  او ماسکی از اطمینان به چهره می‌زد -که حربه کلاهبرداران است- تا چیز‌هایی بگوید که هیچ ارتباطی به واقعیت ندارد، چنان که سپتامبر سال 2002 – چند ماه پیش از حمله به عراق به بهانه مبارزه با تروریسم – مدعی شد شواهدی دارد که هیچ ارتباطی بین صدام و القاعده نیست. تابستان بعد (2003) رامسفلد مدعی شد مقاومت عراق در مقابل اشغال آمریکایی‌ها نمی‌تواند «چیزی مانند جنگ چریکی یا یک مقاومت سازمان‌یافته باشد» اما این مقاومت تا امروز به مدت 18 سال باعث فرار تدریجی آمریکا از عراق شده است. حتی گزارشگر معتقد به دکترین ارتش ایالات متحده نیز نمی‌تواند توضیح ‌دهد چرا او اصرار داشت بگوید پنتاگون در باتلاق ‌گیر نکرده، در حالی که گیر کرده بود. ابعاد مرگ‌و‌میری که رامسفلد – و البته بوش و چنی – باعث و بانی‌اش بوده‌اند، آنها را در زمره خون‌ریز‌ترین آمریکایی‌های دوران خود معرفی می‌کند.  شاید هنری کیسینجر با آنها قابل قیاس باشد که «گرگ گرندین» مورخ برآورد کرده مسؤول مرگ 3 تا 4 میلیون نفر بوده است. ۲ سال بعد از اینکه بوش استعفای رامسفلد را پذیرفت، یک روز صبح سر راهم به اتاق خبر، او را دیدم که با یک عصای چوبی خودش را به زحمت از خیابان کانکتیکات واشنگتن بالا می‌کشید و در همان حال محافظش طوری نگاهم کرد که یعنی راهت را‌ بگیر و برو. این مرد چقدر نحیف بود که بتواند ادعای مرگ حداقل 415،000 نفر را داشته باشد و چقدر تلخ است که بر خلاف تمام آن قربانیان، نام او اگر چه به بدنامی به یادگار مانده است. ***     مرگ مشکو فرماندهان آمریکایی و اسرائیلی در کمتر از  هفته      طی یک هفته اخیر 2 ژنرال آمریکایی و اسرائیلی به طور مشکوکی در پایگاه‌های نظامی تحت ماموریت خود کشته شدند. بر اساس گزارش اسپوتنیک به نقل از «آیرفورس تایمز»، جسد «جیمز سی.‌ ویلیس» (James C. Willis) 55‌ساله فرمانده اسکادران «رد هرس» آمریکا روز 26 ماه ژوئن در اقامتگاهش در پایگاه هوایی «العدید» در شهر «دوحه» در قطر پیدا شد. پنتاگون مدعی شد مرگ این فرمانده ارشد آمریکایی مرتبط با حوادث نظامی نبوده و تحقیقات در این زمینه در دست بررسی است. فرمانده افسر متوفی، کلیفورد تونی گفت که همکاران سرهنگ دوم ویلیس از همه منابع برای کمک به خانواده، دوستان و واحد وی استفاده کردند. پیش از این برخی منابع امنیتی «ویلیس» را از جمله افرادی عنوان کردند که در عملیات تروریستی آمریکا در به شهادت رساندن سپهبد حاج‌قاسم سلیمانی، شرکت داشت. از سوی دیگر منابع خبری رژیم صهیونیستی از مرگ مشکوک یک ژنرال ارتش رژیم صهیونیستی در پایگاهی در غرب فلسطین اشغالی خبر دادند. رسانه‌های رژیم صهیونیستی اعلام کردند ژنرال «شارون اسمان» فرمانده تیپ پیاده‌نظام موسوم به «ناحال» در ارتش این رژیم صبح پنجشنبه در جریان تمرینات رزمی در پایگاهی در نزدیک شهر «نتانیا» مرد. بر پایه این گزارش، شارون اسمان دوشنبه گذشته فرماندهی تیپ ناحال را بر عهده گرفته بود. رسانه‌های رژیم صهیونیستی مدعی شدند ژنرال اسمان در جریان تمرین آمادگی جسمانی در داخل پایگاه نظامی سقوط کرد و روی زمین افتاد و پس از آن وی فورا تحت مراقبت‌های پزشکی قرار گرفت اما اندکی بعد مرد. به گفته این رسانه‌ها، ارتش رژیم صهیونیستی تحقیقات درباره این حادثه را آغاز کرده است.