ماجرای یک سرقت هولناک به خاطر هیجان پلیسی
اواخر خرداد بود که پلیس در جریان این سرقت خشن قرار گرفت. شاکی در شکایت خود به مأموران چنین گفت: «ساعت 12 شب بود. از رستورانی در شمال تهران به مقصد خانهام اسنپ گرفتم. در راه بودم به سعادتآباد که رسیدیم ناگهان یک خودروی پرشیا آژیرکشان به ما نزدیک شد. سه سرنشین مرد داشت. آنها از ما خواستند خودرو را متوقف کنیم. بعد هم به بهانه اینکه مأمور هستند و من مورد اخلاقی دارم، مرا با خود بردند. آنها مرا به جایی در احمدآباد مستوفی بردند، در آنجا کتکم زدند، مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند و بعد هم طلاها، ساعت، عینک و پولم را سرقت و بعد از گذشت 4 ساعت مرا در جاده رها کردند.»
سرقت به خاطر حسادتبا اعلام این ماجرا به پلیس موضوع در دستور مأموران پلیس قرار گرفت و تلاش در این خصوص آغاز شد. تجسسها در این زمینه ادامه داشت تا اینکه مأموران پلیس به یکی از دوستان صمیمی شاکی مظنون شدند. او دختری جوان بود که در شب حادثه با پسر مورد علاقهاش رفتارهای مشکوکی داشتند. دختر جوان دستگیر شد و در بازجوییها به جرم خود اعتراف کرد. او گفت: «همیشه به سارا حسودی میکردم. او مرتب طلا و جواهرات مختلف به خودش آویزان میکرد برای همین وسوسه شدم و موضوع را با شاهین در میان گذاشتم. او هم قبول و با سه نفر از دوستانش هماهنگ کرد. درنهایت نقشه این دزدی را اجرا کردیم.»
با اعترافات این دختر، همدستان او نیز دستگیر شدند. حالا شاهین دستبند به دست در پلیس آگاهی پایتخت ایستاده و ماجرای این سرقت خشن را روایت میکند: «خیلی پشیمانم. نمیدانستم کار به اینجا میکشد. با نیلوفر یک سال قبل در فضای مجازی آشنا شدم. نیلوفر مرتب در گوشم زمزمه میکرد و میگفت که سارا طلاهای زیادی دارد. اگر نقشه دزدی را اجرا کنیم پولدار میشویم تا اینکه من هم قبول کردم. موضوع را با سه نفر از دوستانم در میان گذاشتم.»
اعترافات سارق تحصیلکردهآنها با بیسیم و آژیر و یک حکم جلب جعلی نقشه این سرقت را کلید زدند. در رستوران تولد برپا شد، میهمانی به پایان رسید و سارا اسنپ گرفت. او وقتی از آنها جدا شد، نیلوفر و شاهین با همدستانشان هماهنگ کردند. همه چیز طبق نقشه شوم آنها پیش رفت: «زمانی که سارا سوار خودروی اینترنتی شد، مشخصات خودرو را به همدستانم دادم. آنها هم چند خیابان آن طرفتر با خودروی پرشیا راه را بر خودروی اینترنتی سد کردند. همدستانم درست مثل پلیسها رفتار کرده و تجهیزات پلیسی را هم به همراه داشتند. بعد از آن شاکی را از خودروی اینترنتی پیاده و سوار بر خودروی خود کردند و به سمت احمدآباد مستوفی رفتند. در آنجا شاکی را اذیت و طلاهای شاکی را سرقت و او را رها کردند.»
شاهین که لیسانس مکانیک دارد، عشق پلیسبازی و هیجان سرقت را انگیزه خود از این دزدی خشن بیان می کند: «من وضع مالی بدی ندارم. نمیدانستم این ماجرا تا این حد بزرگ میشود. واقعا از کاری که کردهام پشیمانم، اشتباه کردم و حالا که گیر افتادهام دلم میخواهد اشتباهم را جبران کنم. وسوسههای نیلوفر و از طرفی هیجان سرقت و پلیسبازی باعث شد تا نقشه این سرقت را طراحی کنیم. ما اموال شاکی را ۷۰ میلیون تومان فروختیم؛ اما میدانم که مبلغش خیلی بالاتر بود و پول آن را بین خودمان تقسیم کردیم. همان شب هم همگی با هم به تفریح رفتیم و برای خودمان میهمانی برپا کردیم. ولی حالا خیلی پشیمانم و اگر زمان به عقب بازگردد هرگز این کار را انجام نمیدهم.»