عباس بوعذار!
یاسر نوروزی| از وزیر ارتباطات پرسیدند به چه کسی رأی میدهی؟ نوشت: «عباس بوعذار» وزیر نفت را دوباره آتش داد! قصه برمیگشت به یکی از مصاحبههای علی دایی، زمانی که سرمربی نفت تهران بود. فاصله سالهای 95 تا 96. دایی اعتراض به اخطار داور داشت و عذر بدتر از گناه داور این بود که نام بازیکن تیم دایی یعنی عباس بوعذار را به اشتباه «محمدی» خوانده بود. اعتراض دایی همان زمان دست به دست چرخید و بعد هم رسید به دست طنازان شبکه اجتماعی که در پسزمینه ریتم گرفتند و آهنگ ساختند و جملات دایی را شبیه به نوعی رپرخوانی در هم کردند و به هم بافتند. به این ترتیب موزیک ویدیوی «عباس بوعذار» شهرت گرفت و پابهتوپ، گوی سبقت حتی از خود بازیکن ربود! بعد هم که طنز وزیر جوان پرسپولیسی گل کرد و در روزهای پیش از برگزاری انتخابات در پاسخ به سوال کاربر مربوطه در صفحه مجازیاش نوشت: «عباس بوعذار»! اما این ختم ماجرا نبود و از آنجا که آسمان در مملکت ما به ریسمان بافته میشود و گلیم سیاست روزبهروز پهنتر، قصه سیاسی شد. تصاویری بعد از برگزاری انتخابات در شبکههای مجازی پر شد از انواع و اقسام اسامی روی برگههای رأی؛ علیالخصوص نامی آشنا به نام عباس بوعذار! به این ترتیب بوعذار که حالا در نفت مسجد سلیمان توپ میزند، در زمین سیاست هم پابهتوپ شد.
در این میانه کامنتهای کاربران و تعابیر فعالان فضای مجازی را هم نباید نادیده گرفت. بهعنوان نمونه محمدمهدی حاجی پروانه، فعال رسانه، در توییترش از خاطرات 19 سال کار در کنار صندوق آرا گفت و در بخشی از مطلبش نوشت: «پرکردن برگه رأی انتخابات با اسامی و عبارات غیر، همیشه سوژه جذابی برای مردم و رسانههاست. به این اسامی و عبارات، معمولا هر دوره اضافه میشه. بسته به شرایط سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و البته سوژههای شبکههای اجتماعی. معروفترینش امسال این بود: عباس بوعذار.» حاجی پروانه هرچند تصویر برگه رأی را هم به مطلبش اضافه کرده و قصد طنزپردازی نداشت اما ماجرا هر خوانندهای را به سمت طنازی میکشاند. این وسط اما کمتر کسی به فکر تحلیلی جامعهشناختی و سیاسی از این پدیده نوظهور بود. تعداد آرای باطله به 4میلیون رأی رسیده بود و بین تمام ادوار انتخابات ریاست جمهوری در ایران رکورد زده بود. در کارزار انتخاباتی در واقع «آرای باطله» دوم شده بود. با این حال آنچه مطرح میشد، همچنان حدس و گمان بود. پای احمدینژاد هم حتی به نامهای ثبتشده در آرای باطله کشیده شد، بهویژه زمانی که حمیدرضا ترقی، فعال سیاسی اصولگرا و عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی گفت: «بر روی حدود ۲میلیون و خردهای از رأیهای باطله نام احمدینژاد بوده.» هرچند ترقی در ادامه از همراهی نکردن طرفداران احمدینژاد به کمپین تحریم سخن گفته بود اما وزارت کشور در پاسخ به چنین ادعاهایی عنوان کرد آمارش مربوط به کلیت آرای باطله بوده و تفکیکی روی این 4 میلیون رأی باطله انجام نداده است. روحالله جمعهای، مشاور وزیر کشور در توییتی در واقع خطاب به این ادعا پاسخ داده بود: «شایعات مربوط به تفکیک اسامی آرای باطله کاملا کذب بوده و آرای باطله شامل آرای سفید و با نام های متفرقه میباشد که حجم آرای سفید بیش از دو برابر آرای با نام بوده است.»
اینجا بود که بحث همزمان از دو سو در جریان بود؛ اول اینکه چرا؟ دوم اینکه چگونه؟ در واقع سوال اصلی این بود که این میزان آرای باطله به چه دلیلی به صندوقهای اخذ رأی ریخته شده؟ و پرسش کنجکاوانه بعدی اینکه چه نامهایی به جای اسامی نامزدها نوشته شده؟ در پاسخ به اولین سوال واکنشهای زیادی مطرح شد. روزنامه «جمهوری اسلامی» نوشت: «تازهترین واقعیت، پیشگامی آرای باطله در انتخابات شوراهای ۱۴۰۰ بر آرای نامزدهاست... در فهرست ۲۱ نفره انتخابشدگان، فقط نفر اول اندکی بیش از آرای باطله رأی داشته و بقیه بعد از این آرا قرار دارند. به عبارت روشنتر، آرای باطله در جایگاه بالاتر از این ۲۰ عضو شورای شهر تهران هستند.» و روزنامه «شرق» از قول حسن رسولی، عضو شورای شهر پنجم نوشت: «رفتار افرادی که رأی باطله میدهند هوشمندانه است و کسانی که پای صندوقها حاضر میشوند و رأی باطله میدهند، بیمناک هستند که اگر شناسنامهشان مهر نخورد، برایشان آثار و عوارض بدی در پی داشته باشد.» از آن طرف، محمد حسینی، وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد، توپ را به میدان دیگری فرستاده بود: «احتمالا در انتخابات ۱۴۰۰ رأی به صورت اشتباهی به یک صندوق دیگر انداخته شده و از همینرو آرای باطله زیاد شده است. اگر این افراد نمیخواستند در انتخابات شرکت کنند، اصلا برگه رأی را دریافت نمیکردند و همه افرادی که برگه رأی را دریافت کردند، پاسخ منفی به افرادی بود که میگفتند نباید در انتخابات شرکت کرد.»
نقطه مشترک تمام این نظرات اما همچنان یک مؤلفه بود. حسین کنعانیمقدم، دبیرکل حزب سبز میگفت: «افراد بسیاری در این دوره از انتخابات شرکت کرده و به وظیفه خود عمل کردند، اما حاضر نشدند به افراد خاص رأی دهند. این یعنی نظام را قبول داشتند، ولی نامزد مورد علاقه خود را پیدا نکردند.» و از آنسو پرویز امینی، جامعهشناس در توییتی نوشت: «آرای باطله را نمیتوان یکپارچه تحلیل کرد و انگیزههای پشت آن از نارضایتی از حکمرانی تا اعتراض به انتخابات تا نداشتن نامزد مورد قبول در میان نامزدها، مختلف است. اما همگی در ترجیح مشارکت بر تحریم است و بهطور مضاعف نسبت به سایر آرا، به نفع مشارکت و علیه تحریم انتخاباتاند.» هرچند برخی اظهارنظرها هم از حضور جریانی به نام جریان سوم نام میبرد؛ چنانچه تقی آزاد ارمکی گفت: «من از این موضوع بهعنوان ظهور جریان سوم در حوزه سیاسی در ایران یاد کردم... یعنی اصلاحطلبی غایب بود و دو کاندیدای شبهاصلاحطلب وجود داشت... میشود گفت که جریان سوم، جریان نقد این دوگانه اصلاحطلبی و اصولگرایی است.» به موازات آن، ناصر ایمانی، فعال سیاسی اصولگرا هم نوشته بود: «شاید نزدیک به 10 برابر متوسط انتخاباتهای گذشته ما آرای باطله داشتیم... و باید در مورد آن تدبیری اندیشید... آرای باطله به مسأله نارضایتی مردم از ناکارآمدی حکومت برای رفع مشکلات کشور برمیگردد که عمدتا مسائل معیشتی و اقتصادی و همینطور نابرابریها و فساد است.»
در کنار این صحبتها، گلایههایی هم درباره شیوه تأیید صلاحیتها در شورای نگهبان همچنان دیده میشد. مسعود پزشکیان درباره رأیدهندگان آرای باطله گفت: «این افراد به انقلاب معتقد هستند ولی به کسانی که به عنوان کاندیدا معرفی کردند، اعتقاد نداشتند.»
با تمام این احوال اما همچنان کمتر کسی به فحوای آرای باطله چشم داشت. محمدحسین صفار هرندی، وزیر فرهنگ و ارشاد پیشین گفت: «در صندوقهای رأی ما یکسری آرای مخدوش (وجود دارد) از نوع نمیدانم... طرف فحش نوشته یا اسم یک کسی را گذاشته که هیچ ربطی به انتخابات ندارد.» هرچند خطاب به آقای صفار هرندی باید گفت اتفاقا ربط دارد چراکه پای موضوعی بسیار قابل تأمل از مباحث جامعهشناسی سیاسی را به میان میآورد. همچنین میتواند سرآغاز مباحث دقیقتر و تحلیلهای سازندهتر باشد. چنانچه علی ربیعی، سخنگوی دولت گفت: «پاسخ دادن به علت سهم آرای باطله در این دوره ، به اندازه دو واحد درسی یک ترم است.»