آنچه امروز می‌خواهیم

دکتر تورج فرهادی‪-‬ در سال‌های اخیر و به خصوص پس از عصر حاکمیت فضای مجازی که هژمونی و نفوذ رسانه‌های مکتوب را به چالش کشیده است، شاهد ظهور بحرانی زیر پوستی در متن ساختار مدیریتی و بافت اجتماعی و فرهنگی جامعه هستیم که محتوا و معنای بسیاری از کلمات و مفاهیم را به نفع سطحی نگری و ساده‌سازی استحاله کرده است و اگر فکری به حال آن نشود، می‌تواند با تداوم خود و مزمن شدن عوارض آن عملا ساختار فرهنگ و اندیشه را با مشکلات و بحران‌هایی عجیب و پر دامنه مواجه کند.
یکی از مصادیق مفاهیمی که مورد هجوم و حمله این ساده‌سازی و سطحی نگری قرار گرفته است را در سیاسی شدن و سیاسی دیدن پدیده‌ها و تحولات اجتماعی می‌توان سراغ گرفت، به گونه‌ای که از فرهنگ تا اقتصاد، از اجتماع تا ورزش، از ادبیات تا سینما و از هنر تا فلسفه، به جای نگاه حرفه‌ای و تخصصی و فنی به هر کدام از عرصه‌های مهم اجتماعی، سیاست زدگی مزمن و ساده‌سازی مفهومی به مثابه بدیل و آلترناتیو قرار گرفته و همین موضوع به عنوان کاتالیزور و محلل بحران‌ها سبب شده است.
در هم تنیدگی و پیچیدگی خود ساخته و مصنوعی بحران‌ها عملا کار را به جایی رسانده است که فکر می‌کنیم تنها راه اصلاح و تقویت سیستم‌های اجتماعی و اقتصادی موجود غلبه و سیطره سیاست با قرائت و خوانش‌های روشنفکرانه و در پیش گرفتن کلبی مسلکی در مواجهه با مشکلات و نواقص و کاستی هاست.
از کمترین اثرات چنین نگاهی، رواج تحلیل‌های تخت و


تک بعدی و تک ساحتی است که راه حل برطرف شدن مشکلات کشور را فقط در عرصه رسمی قدرت می‌بیند و چشم خود را بر ظرفیت‌ها و استعداد‌ها و حتی مسئولیت و نقش اجتماعی می‌بندد.
به جرات می‌توان ادعا کرد این نگاه نادرست و گزینشی که در اکثر موارد و مقاطع همراه با انگیزه‌های سیاسی خاص و جهت دار بوده است مبنا و اساس به هدر رفتن وعدم بهره وری
سالم و درست از نیروی اجتماعی در بحران‌های ملی
و مشخصا مشکلات فرهنگی و معیشتی مردم است، توجه به این مسئله و تلاش برای زدودن آثار این تفکر می‌تواند با کمک به نمود و ظهور مفاهیمی مانند اقتصاد اجتماعی در دل راهبرد‌های کلان جامعه شناختی نیروی عظیم اجتماعی را در یک همسویی استراتژیک که از تداخل و تزاحم به دور باشد در کنار مجموعه حاکمیت و نهاد‌های حاکمیتی قرار دهد و در یک جهش بزرگ فکری و گفتمانی، ایران را در جایگاه و مرتبه‌ای از توسعه یافتگی و پیشرفت قرار دهد که ضعف‌ها و اهمال‌های صورت گرفته در سالهای اخیر را جبران کند.
شرط اصلی این شیفت فکری و تحول گفتمانی، بسترسازی، تسهیل و آگاه‌سازی جامعه‌ای است که این روز‌ها در مظان و معرض سیل اطلاعات درست و غلطی قرار است که در بستر شبکه‌های مجازی در حال انتقال و چرخش هیولاوار خود است.
این سخن به معنای پذیرش تحدید و انسداد فضای مجازی در جامعه ایران نیست، بلکه به این مفهوم است که اگر نگاه‌های درست و رویکرد‌های علمی و فنی در حوزه‌های کلانی مانند فرهنگ به رسمیت شناخته نشود و تکثر از یک واژه به یک فضیلت تبدیل نشود و انحصار طلبی در مفاهیم و معانی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی پایان نپذیرد، می‌تواند جامعه غنی و ریشه دار ما را در سطحی از آگاهی‌های کاذب و قشری گرفتار کند و قدرت تحلیل و توان تفکر و اندیشه ورزی را از بخش‌های مهمی از جامعه و حتی طبقات مسلط اجتماع سلب نماید. در این راستا می‌توان مدیریت شهری و اصولا شهر به عنوان سوژه اصلی و مفهوم کلی مورد توجه دستکاه مدیریت شهری را به عنوان مثال برگزید.
سالهاست توافق و تفاهم عرصه غیر رسمی شهر و ساحت رسمی مدیریت شهری به توافقی مشترک بر سر مفاهیم کلان شهری نرسیده‌اند و اندیشه و تفکر شهری یا همان الهیات شهری و محکمات فلسفی و علمی آن در بستر بی‌توجهی به حال خود رها شده است، این مسئله توانسته است جریان‌شناسی فرهنگ شهری و تبارشناسی شهرسازی و شهر نشینی را در انحصار محیط‌های آکادمیک و تئوریک صرف و مطلق گرفتار نماید و عملا مدیریت شهری را از یک ظرفیت مهم محروم نماید و نگاه سیاسی به شهر و بدل کردن شهرداری به عنوان نهادی اجتماعی را به مجموعه‌ای سیاسی را
به دنبال بیاورد.
آنچه امروز می‌خواهیم تلاقی و مفاهمه شهروند و شهردار بر شهر است که سیاست را فرو می‌کاهد و مشارکت را فربه می‌سازد، از همین جاست که مشارکت اجتماعی مقوم سیاست‌گذاری شهری مطلوب و کارآمد خواهد شد.