مرکل و شام آخر در واشنگتن

محمد زارعی‪-‬ آنگلا مرکل در طول دوران ۱۶ سال صدراعظمی خود، با چهار رئیس جمهور امریکایی (جورج بوش، باراک اوباما، دونالد ترامپ و جو بایدن) دیدار و همکاری داشت. این اتفاق به ندرت برای یک مقام اجرایی در یک دولت غربی رخ می‌دهد. در طول این چهار دوره، امریکا با هیچ کدام از شرکای قدرتمند غربی خود به اندازه آلمان دچار چالش و درگیری نشده است. علیرغم وجود روابط گرم و دوستانه‌ای که در دوران مرکل بین این دو کشور شدت گرفت، آلمان همواره به عنوان یکی از شرکای دشوار برای ایالات متحده محسوب شده است. ویژگی‌های متنوع آلمان در طول یک قرن اخیر باعث شده تا این کشور روابط بسیار خاص، نزدیک و همچنین سخت و دشواری با امریکا داشته باشد. این مقاله به بررسی برخی از این ویژگی‌ها از منظر تاریخی و سیاسی در سطح دوجانبه و بین‌المللی می‌پردازد.
> وقایع مهم «۹ نوامبر» در تقویم مشترک آلمان و امریکا
روز ۹ نوامبر ۲۰۲۰، زمانی که پیروزی جو بایدن در انتخابات امریکا به عنوان چهل و ششمین رئیس جمهور این کشور قطعی شد، آنگلا مرکل در حالی که لباس آبی رنگ (رنگ مخصوص حزب دموکرات‌ها در امریکا؛ آنگلا مرکل در سال ۲۰۱۶ پس از پیروزی دونالد ترامپ لباسی به رنگ قرمز به تن داشت که مخصوص حزب جمهوری خواهان است) پوشیده بود، پس از چهار سال زمستان سرد در دوران ترامپ از امید به بهبود روابط در دوران بایدن سخن گفت. مرکل قبل از اینکه پیروزی جو بایدن را تبریک بگوید، به صورت کلیشه‌ای اهمیت این روز در انتخابات امریکا را به وقایع تاریخی آلمان و پیشینه روابط میان دو کشور پیوند زد و گفت: «امروز در تاریخ ۹ نوامبر ۲۰۲۰ ما به این روز در تاریخ آلمان فکر می‌کنیم. به وقایع فجیعی که رخ داد و اتفاقات خوبی که در این کشور رقم خورد. ما به ۹ نوامبر ۱۹۳۸ و اقدامات شرم‌آور علیه یهودیان که مورد تعقیب قرار گرفتند، کشته شدند، مغازه‌هایشان آتش گرفت و همچنین به کنیسه‌هایی که تخریب شدند، فکر می‌کنیم؛ ما همچنین به روز ۹ نوامبر ۱۹۸۹ فکر می‌کنیم. زمانی که در نزدیکی همین محل دروازه براندنبورگ گشوده شد و بعدا نیز فرو ریخت. ما همچنین به شادمانی غیر قابل وصف مردم
در پی فروپاشی این دیوار می‌اندیشیم. چند هفته پیش ما ۳۰ سالگی


اتحاد مجدد دو آلمان را در اینجا جشن گرفتیم. این اتفاق بدون حمایت و اعتماد امریکایی‌ها ممکن نبود. من شخصا همیشه از این بابت نزد آن‌ها سپاسگزارم. ما آلمانی‌ها کاملا بی‌واسطه شاهد این بودیم که امریکایی‌ها چه نقش مهمی در ایفای آزادی و دموکراسی در جهان ایفا می‌کنند. ما کاملا تجربه کردیم که روابط دوستانه میان ایالات متحده و آلمان چه اهمیتی برای همکاری‌های فراآتلانتیک، اروپا و جهان در پی داشت».
مرکل در ادامه گفت: «ایالات متحده و آلمان به عنوان بخشی از اتحادیه اروپا باید در مقابل چالش‌های بزرگ کنار یکدیگر بایستند؛ شانه به شانه در کنار هم در آزمون سخت فعلی در بحران کرونا، در کنار هم علیه تغییرات اقلیمی و گرمایش زمین و پیامدهای آن؛ و در کنار یکدیگر علیه تروریسم، برای حمایت از یک اقتصاد باز و تجارت آزاد. چرا که اینها جزئی از ارزش‌های اساسی و مشترک ما هستند. ما و اروپایی‌ها می‌دانیم که در قرن بیست و یکم مسئولیت بیشتری باید بر عهده بگیریم. امریکا مهمترین متحد ما بوده و هست و به درستی انتظار دارد که برای امنیت خود تلاش بیشتری داشته باشیم. رای دهندگان امریکایی در عصری پر از درگیری و چالش این مسئولیت‌ها را بر عهده جو بایدن و کاملا هریس قرار داده‌اند و من امیدوارم که بتوانیم با همکاری با یکدیگر از پس آن‌ها بر بیاییم».
در این پیام، آنگلا مرکل به طور خلاصه از اهمیت روابط دو جانبه، اهداف، منافع و تهدیدهای مشترک میان آلمان و امریکا سخن گفت. اما آنچه که در سخنان او پنهان ماند، چالش‌هایی بود که طی چهار سال ریاست جمهوری دونالد ترامپ، روابط میان دو کشور را به شدت مورد آسیب قرار داده بود. برخی از این چالش‌ها عبارتند از: توافق هسته‌ای ایران که در دولت اوباما با همکاری آلمان و اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل امضا شد و دونالد ترامپ در ادامه راه از آن خارج شد؛ خط لوله نورداستریم ۲ که تقریبا رو به اتمام است و از منظر اقتصادی، ژئوپولیتیکی و امنیت انرژی مورد مناقشه سه ضلع آلمان، امریکا و روسیه است؛ هزینه‌های دفاعی آلمان که علیرغم پرداخت‌های بیشتر همچنان زیر دو درصد (از کل بودجه این کشور) است؛ و همچنین توافقنامه‌های تجاری میان دو سوی آتلانتیک که از دید امریکا، اتحادیه اروپا و آلمان از آن سود بیشتری می‌برند و چند مورد دیگر.
> آلمان در خط مقدم جنگ سرد و روسیه؟
علیرغم بدبینی‌هایی که در بین افکار عمومی و نظرسنجی‌های مختلف در خصوص روابط میان آلمان و امریکا وجود دارد، نقش تاریخی امریکا در بازسازی، توسعه و پیشرفت آلمان در دوران پس از جنگ قابل انکار نیست. آلمان با توجه به پیشینه جنگ جهانی دوم و رقابت‌های بدبینانه دو قدرت بزرگ اروپایی، از جمله فرانسه و بریتانیا، هیچ گاه بدون تکیه به امریکا توان بازسازی خود وهمگرایی در مسیر غرب را نداشت. بدون حمایت امریکا، آلمان قطعا نمی‌توانست به اتحاد نظامی-دفاعی ناتو بپیوندد و در رقابت بزرگ میان دو بلوک شرق و غرب به تنهایی دوام بیاورد. از همان آغاز جنگ سرد، آلمان در خط مقدم مبارزه با شوروی و کمونیسم بود. با وجود پایان جنگ سرد، این جایگاه هنوز برای امریکا و بلوک غرب اهمیت فراوانی دارد. بدون حضور یک آلمان قوی در مقابله با روسیه، بلوک غرب و امریکا دچار تهدیدهای فراوانی می‌شوند. و همچنین بدون حمایت امریکا از آلمان، تهدیدهای روسیه می‌تواند این کشور را به دردسر بیندازد. با توجه به توسعه خط لوله گاز نورداستریم ۲، از منظر امریکا (دست کم در دوران ترامپ) آلمان دیگر آن نیروی قوی در برابر تهدید شرق به حساب نمی‌آید و طی سال‌های گذشته تا اندازه‌ای لهستان جای آن را در این جبهه گرفته است. با این وجود عکس العمل‌های اولیه از سوی دولت بایدن نشان داد که امریکا تا آینده مشخص قصد پرداختن به این چالش را ندارد. از همین رو تحریم‌های پیشین علیه برخی شرکت‌های همکار در خط لوله نورداستریم ۲ از سوی امریکا لغو شدند. به بیانی دیگر می‌توان نتیجه گرفت که جو بایدن در پی مهار روسیه به کمک آلمان است تا تحریک روسیه علیه غرب و اروپا. از این نظر می‌توان جایگاه آلمان (برای امریکا) در برابر روسیه را مهم‌تر از فرانسه و بریتانیا دانست. این جایگاه حساس همزمان می‌تواند از فرصت به یک تهدید و یا بالعکس تغییر مسیر داشته باشد.
> کِنِدی، ریگان و اوباما در مقابل دروازه براندنبورگ و برلین
انتخاب روسای جمهور در امریکا همواره بر روی روندهای داخلی بسیاری از کشورهای متحد و غیر متحد آن تاثیر گذاشته است. از سال ۱۹۶۱ و با روی کار آمدن جان اف کندی در کاخ سفید، آلمان از یک سو فرصت یافت تا به اجبار سهم بیشتری در موضوعات بین‌المللی از جمله کمک‌های زیرساختی و توسعه‌ای پرداخت کند و از سوی دیگر توانست پس از ساخت دیوار برلین، با استفاده از حضور تبلیغاتی جان اف کندی تا اندازه زیادی وحشت، ناامیدی و ترس را از چهره برلین غربی بِزُداید. کِنِدی ابتدا در مقابل ساخت دیوار منفعلانه برخورد کرد. این نقل قول کندی که «ساخت دیوار را بهتر از وقوع یک جنگ» خوانده بود، همچنان در خاطر بسیاری از سیاستمداران و مردم آلمان به جای مانده است. اما این موضع، حدود دو سال بعد تنها با ابراز سه کلمه تلطیف پیدا کرد. کِنِدی در سفر خود به برلین، سخنرانی خود در مقابل ساختمان شهرداری منطقه شونِبِرگ را با گفتن این جمله به پایان رساند: «من یک برلینی هستم!». این جمله آثار تبلیغی فراوانی علیه بلوک شرق داشت. علاوه بر کِنِدی مقامات زیادی از جمله رئیس جمهور فرانسه و ملکه الیزابت بریتانیایی در برلین غربی حضور یافتند و کم کم این دیدارها به جزء مهمی از پروتکل‌های دیپلماتیک مقامات بلندپایه از آلمان غربی تبدیل شدند. در طول تاریخ روابط دوجانبه میان آلمان و امریکا، دو رئیس جمهور دیگر امریکایی نیز تاثیر مهمی در روابط دو جانبه داشتند و با سخنرانی‌های خود آثار تبلیغی فراوانی بر جای گذاشتند. رونالد ریگان، در تاریخ ۱۲ ژوئن ۱۹۸۷ در جریان یک سخنرانی در برلین، در پیامی خطاب به میخائیل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی، گفت: «آقای گورباچف، این دیوار را فرو بریز». سخنرانی ریگان در آن زمان بیشتر در رسانه‌های آمریکایی و غربی منعکس شد. ولی دو سال بعد و در جریان فروپاشی دیوار برلین، این سخنرانی به صدر رسانه‌های جهان بازگشت و در تاریخ ثبت شد. این سخنرانی را می‌توان با سخنرانی‌های اوباما در سال ۲۰۰۸ و ۲۰۱۳ مقایسه نمود. اولین سخنرانی باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ در جریان کمپین‌های تبلیغاتی انتخابات ریاست جمهوری امریکا انجام شد. این رویداد منحصر به فرد در هیچ کدام از پایتخت‌های اروپایی در هیچ دوره‌ای تکرار نشد. مردم و مسئولان آلمان پس از چندین سال روابط سخت و پیچیده و جنگ‌های مناقشه برانگیز امریکا علیه افغانستان و عراق، با آمدن اوباما به یک رابطه‌ی قوی با امریکا امیدوار شدند. هر چند که در سال‌های بعد این رابطه با افشای اقدامات نهادهای اطلاعاتی امریکایی علیه شخص مرکل کمی به چالش کشیده شد، اما از زمان ریگان به بعد، هیچ گاه سطح روابط میان آلمان و امریکا تا این اندازه پیشرفت نکرده بود.
> آلمانِ پسا مرکل و روابط با امریکا
آنگلا مرکل در حالی آخرین دیدار رسمی خود از امریکا را انجام داد که هر دو کشور پرونده‌های باز بسیاری در دست بررسی دارند. این پرونده‌ها در دوران ریاست جمهوری ترامپ به مراتب پیچیده‌تر شدند. علاوه بر مسائل دوجانبه، روندهای سیاسی در سطح منطقه‌ای و
بین‌المللی نیز کار را برای همکاری‌های مشترک بین دو سوی آتلانتیک دشوارتر کرده اند. تحولات خاورمیانه از یک سو و رشد درگیری و رقابت در شرق دور از سوی دیگر باعث شدند تا در دوره جدید، موضوعات بین‌المللی اولویت بیشتری در روابط میان آلمان و امریکا داشته باشند. پاندمی کرونا نیز طی یک سال اخیر بر این چالش‌ها افزوده است. آلمان از سال ۲۰۱۴ به طور جدی تلاش کرد تا با طرح گفتمانی نو، جایگاه خود از یک «قدرت اقتصادی» یا اصطلاحا «دیپلماسی دسته چکی» را تغییر دهد و سهم و «مسئولیت بیشتری» را بر عهده بگیرد. این اتفاق با امضای توافق هسته‌ای ایران و همکاری آلمان همراه شد، اما با روی کار آمدن دونالد ترامپ می‌توان گفت که مسیر دیپلماسی و سیاست بین‌الملل آلمان نیز تغییر کرد. در این دوره، به ویژه در دوران کاری هایکو ماس آلمان صرفا روی «چندجانبه‌گرایی» متمرکز شد. بحران‌های بین‌المللی و منطقه‌ای طی سال‌های اخیر نشان دادند که آلمان همچنان از توان کافی برای نقش آفرینی در صحنه بین‌الملل برخوردار نیست. این رویه دست کم تا آینده نزدیک استمرار خواهد داشت. با توجه به نظرسنجی‌های فعلی جانشین مرکل در دولت بعد، احتمالا آرمین لاشت از همان حزب مسیحی دموکرات خواهد بود. رئیس فعلی حزب مسیحی دموکرات نزدیک‌ترین فرد و گزینه مناسب و مطابق با سلیقه مرکل است. مرکل فاقد سیاست‌های راهبردی بود و به گام‌های بزرگ
در سیاست بین‌الملل علاقه چندانی نداشت. ازاین‌رو آرمین لاشت میراث‌دارِ پرونده‌های بزرگ و حل نشده‌ای چون همکاری و رقابت با روسیه و چین خواهد بود که اصلی‌ترین دغدغه‌های فراآتلانتیک نیز محسوب می‌شوند. با این حال دولت آینده آلمان می‌تواند امیدوار باشد که در سایه همکاری با دولت بایدن کمی از مشکلات گذشته در روابط دو جانبه را حل نماید.