روزنامه جوان
1400/05/04
جامعه ایرانی نمیتوانست به عنوان زائده نظام سرمایهداری به کارش ادامه دهد!
سرویس تاریخ جوان آنلاین: آنچه در پی میآید، حلقهای دیگر از گفتوشنودهای ما در باب امکان یا امتناع اصلاح رژیم پهلوی است که به پارهای از مقولات مورد چالش در حوزه شناخت انقلاب اسلامی اشاره دارد. دکتر محمد شفیعیفر تاریخپژوه ایران معاصر و استاد دانشگاه تهران در این مصاحبه با اشاره به شواهد متعدد و تحلیل مبسوط آن، به علل و پیشینه اصلاحناپذیری حکومت پهلوی پرداخته است. امید آنکه محققان این حوزه و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.آیا به نظر شما، انقلاب اسلامی یک پدیده غیرقابل اجتناب بود؟ و مثلاً امکان نداشت که از رویکرد اصلاح برای تغییر شرایط دوران پهلویها استفاده کرد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. اگر به صورت کلی بخواهیم بگوییم، در یک کلام انقلاب باید رخ میداد و دیگر امکان نداشت که آن سیستم قدیم ادامه یابد. در واقع در آن شرایط تاریخی، راه دیگری وجود نداشت؛ چراکه رژیم پهلوی همه راههای موجود به سمت اصلاح را کاملاً بسته بود. توجه کنید که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در چه شرایطی اتفاق افتاد. در آن دوران دولتی کشور را اداره میکرد که نه مذهبی بود و نه غیر از ملی کردن صنعت نفت، کار بزرگی برای کشور انجام داد. تنها خواسته مردم در آن روزگار هم وجود یک دولت مردمی بود. ولی باز هم امریکاییها اجازه ندادند که آن دولت، فعالیتش را ادامه دهد. به همین دلیل از اوایل دهه ۴۰ به بعد شرایط به گونهای شد که نیروهای اجتماعی به رهبری امام خمینی (ره) به سمت نفی سلطنت یا عبور از سلطنت حرکت کردند، چون واقعاً راه بازگشت و اصلاحی باقی نمانده بود. حضرت امام خصوصاً از یکی دو سال قبل از تبعیدشان، تمام راههای مسالمتآمیز برای تغییر رفتار رژیم پهلوی را طی کرده بودند. ایشان هم از باب امربهمعروف و نهیازمنکر، تمام مراتب آن را از پند و اندرز و نصیحت، اعمال فشار و انذار، مبارزه منفی و... طی کردند و هم از همه روشهای مسالمتآمیز استفاده کردند که سیستم اصلاح شود. اما رژیم، بعد از لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که طی آن با اعمال فشار و انذار امام خمینی کوتاه آمده بود، در جریان رفراندوم انقلاب سفید و اجرای اصلاحات امریکایی، دیگر توجهی به مخالفتها و هشدارهای حضرت امام نداشت و صریحاً به نماینده علما گفته بود: «اجرای این برنامه، خواست امریکاست و راه دیگری وجود ندارد!»
همانطور که اشاره کردم، انقلاب باید اتفاق میافتاد. دقت کنیم! بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، امریکا شرایط کاملاً ویژهای در ایران پیدا کرد. در واقع این شرایط، به واسطه پاداشی بود که رژیم پهلوی، بابت اجرای کودتا به امریکاییها داد! لذا از آن زمان، امریکاییها در امور داخلی ایران کاملاً مسلط شدند و دست برتر را پیدا کردند. اجرای اصلاحاتی که تحت عنوان اصلاحات امریکایی معروف است، از اوایل دهه ۱۳۴۰ آغاز شد. اجبار رژیم برای انجام این اصلاحات، به گونهای بود که حتی شاه به نماینده علما، آیتالله حاجآقا روحالله کمالوند گفته بود: «امریکا میخواهد که این برنامههای اصلاحی اجرا شود. اگر من این دستورات را انجام ندهم، خودم هم نباید باشم! آنوقت کسی روی کار خواهد آمد که نه شما را قبول دارد و نه این آب و خاک را اینطور پاس میدارد! همه مساجد را هم بر سر شما خراب خواهد کرد. به همین دلیل بهتر است که شما هم با این برنامه اصلاحی کنار بیایید!» بنابراین بعد از اجرای رفراندوم انقلابسفید، دیگر وقوع انقلاب کاملاً غیرقابل اجتناب بود و امکان نداشت که رژیم اوضاع را به عقب برگرداند. از اوایل دهه ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲، مطالبات مردم بیشتر در قالب ایجاد یک حکومت مردمی بود، ولی حتی رژیم، همین مقدار را هم نتوانست بپذیرد و امریکاییها اجازه ندادند که در آن شرایط معمولی، دولت دکتر مصدق به کار خودش ادامه دهد. مردم و رهبران نیروهای اجتماعی هم به این جمعبندی رسیدند که در چارچوب موجود، دیگر به هیچ وجه امکان ادامه کار وجود ندارد و باید کاملاً، اساس حاکمیت را تغییر داد. به همین دلیل، با تثبیت دولت کودتا و از اوایل دهه ۱۳۴۰، براندازی سلطنت در دستور کار قرار گرفت. البته نیروهای اجتماعی که معتقد به این کار بودند، ابتدا تعدادشان کمتر بود. ولی کمکم به تعداد آنها نیز افزوده شد و بعد از سرکوب قیام ۱۵ خرداد، همه گروههای سیاسی که در عرصه مبارزه حضور داشتند، به این نتیجه رسیدند که دیگر امکان ادامه مبارزات مسالمتآمیز وجود ندارد؛ لذا مبارزات مسلحانه از آن زمان در ایران آغاز شد و به همین دلیل فکر میکنم که وقوع انقلاب غیرقابل اجتناب بود و نمیشد از راه و روش دیگری برای ایجاد تحول در رژیم پهلوی استفاده کرد.
آیا رژیم پهلوی اصلاحپذیر بود و در نگاهی فراتر از آن، آیا میتوان رژیم هایی، چون پهلوی را به پذیرش اصلاح و رفرم وادار کرد؟
از ۱۹ دیماه سال ۱۳۵۶ -که فرایند انقلاب اسلامی شروع شد- رژیم سعی کرد با انواع روشها و برخوردها، انقلاب مردم را مهار کند. اولین واکنش رژیم، مقابله و سرکوب بود که تا ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ نیز ادامه یافت، ولی نتیجهای در بر نداشت. بعد از آن، رژیم مسیر آشتی را در پیش گرفت و سعی کرد برای اینکه زمان بخرد، به انقلابیون و مردم امتیاز دهد؛ لذا دولت شریفامامی با شعار آشتی ملی، به قدرت رسید. این دولت پس از روی کار آمدن، بحث آزادی احزاب و مطبوعات و بازگشت دولت و مجلس به جایگاه حقیقی خود را مطرح کرد، اما با کشتار ۱۳ آبان جلوی دانشگاه تهران، مجدداً رژیم به سرکوب روی آورد و این بار با مشت آهنین و تشکیل دولت نظامی، سعی کرد کشور را اداره کند. اما این مشت آهنین همراه با گریه و توبه شاه بود و اینکه «صدای انقلاب شما را شنیدم و با آن موافقم!» از این نظر در ۱۴ آبان ۱۳۵۷، صحبت کردن از اصلاحات دیگر فایدهای نداشت. اگر رژیم پهلوی، این امتیازات را سال ۱۳۳۲ به مردم میداد، مشکل حل شده بود. ولی دیگر از اوایل دهه ۴۰ به بعد، مردم از این نوع امتیازات عبور کرده بودند، یعنی تقاضاهای جامعه خیلی فراتر از این بود که حالا به مردم یکسری آزادیهای معمولی داده شود. بله! اینکه در تابستان ۱۳۵۷ دولتی روی کار بیاید که به قولی میان جامعه و حاکمیت آشتی ملی ایجاد کند، از سر ضعف و استیصال بود، ولی واقعاً مردم در آن برهه از این نوع اصلاحات عبور کرده بودند. هر چیزی زمان خاص خودش را دارد. اصلاح فقط آن چیزی بود که در دهه ۱۳۳۰ میتوانست اتفاق بیفتاد و دکتر مصدق هم درواقع همان کار را میخواست انجام دهد، یعنی در آن موقع، نیروهای مذهبی جامعه ما هم تقریباً راضی بودند به اینکه یک حکومت مردمی معمولی بر سر کار باشد، به همین دلیل هم در جریان ملی شدن صنعت نفت، مراجع دینی از جمله آیتالله بروجردی ساکت بودند و در امور اجرایی کشور خیلی دخالت نکردند. اما امریکاییها وجود چنین حکومت معمولیای را هم نتوانستند تحمل کنند؛ چراکه آن حکومت، چارچوبهایی برای خود داشت و دکتر مصدق، مسئله موازنه منفی را مطرح کرده بود که به مذاق امریکاییها خوش نمیآمد! امریکاییها ایران را در چارچوب اردوگاه غرب میخواستند. آنها نمیخواستند ایران را به حال خود رها کنند که برای خود برنامههای مستقل سیاسی داشته باشد. به همین دلیل، اگر آن زمان شاه اصلاح امور را میپذیرفت و به سمت مردم میآمد، مردم اصلاحاتش را میپذیرفتند، ولی شاه به سمت برنامهها و سیاستهای امریکا رفت و از اوایل دهه ۱۳۴۰ با مطرح شدن لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و بعد هم انقلابسفید، حضرت امام با انجام دو آزمایش و دو تجربه، به این نتیجه رسیدند که اصلاح دیگر امکانپذیر نیست و رژیم فرایندهای اصلاحی را برنمیتابد. چون برنامههای رژیم در چارچوب سیاستهای امریکا تنظیم شده بود و باید طبق آن پیش میرفت؛ سیاستهایی که بدون توجه به نیازها و خواست جامعه ایران بود. جان فوران در کتاب «مقاومتشکننده» میگوید: «ایران یک زمانی در دوره صفوی در عرصه نظام جهانی، قدرتی در مقابل قدرتهای غربی بود، اما در دوره قاجاریه در فرایند وابستگی افتاد. در دوره پهلوی، این وابستگی کاملاً تشدید شد و بخشی از اقتصاد و جامعه ایران در چارچوب فرایند نظام سرمایهداری قرار گرفت.» به همین دلیل، فوران مفهوم «توسعه وابسته» را برای ایران دوره پهلوی به کار میبرد. چون ایران توسط سلسله پهلوی در چارچوب و فرایند نظام سرمایهداری جهانی قرار گرفته بود، اما جامعه ایرانی نمیتوانست به عنوان زائده نظام سرمایهداری به کارش ادامه دهد. به همین دلیل در آن دوران، بحث استقلال به شدت مطرح شد. از طرف دیگر شاه، چون نمیتوانست اصلاحات اساسی را بپذیرد، وعده میداد که آزادیهایی را برای مردم فراهم میکند، ولی این آزادیها دیگر مورد پذیرش جامعه قرار نگرفت. در حالی که اگر دهه ۱۳۳۰ این آزادیها را به مردم میداد، آن را میپذیرفتند. اما همانطور که اشاره کردم، در شرایطی که دیگر انقلاب شروع شده و در آبانماه ۱۳۵۷، کشتار عظیمی از دانشآموزان جلوی دانشگاه تهران اتفاق افتاده بود، جایی برای اصلاحات باقی نمیماند. اتفاقاً خیلیها معتقدند که یکی از دلایل سقوط رژیم پهلوی، همین مسئله بود، یعنی رژیمهایی که در چنین شرایطی قصد دارند به مخالفانشان امتیاز بدهند، از قضا بیشتر مشکل درست میکنند! به عبارت دیگر، اگر رژیم پهلوی در آن مقطع هم محکم در برابر مردم میایستاد و از موضع خودش دفاع میکرد، برایش آبرومندتر و بهتر بود!
با فرض پذیرش اصلاح توسط رژیم پهلوی و همگنان آن، آن هم در مدتی معین، چه تضمینی وجود دارد که رژیمهایی اینچنین به محض قدرتمند شدن تمام دستاوردهای اصلاحی را از بین نبرند؟
همانطور که گفتم، اصلاح دیگر امکانپذیر نبود. اصلاحی که مورد نظر رژیم پهلوی بود، در چارچوب همان سیاستهای امریکا قرار بود اجرا شود. این اصلاح در ایران به «انقلاب از بالایی که امریکا میخواست» یا «اصلاحات امریکایی» معروف بود. پیامی که جان اف کِندی (رئیسجمهور وقت امریکا) به شاه داده بود، این بود: «در کشورهای جهان سومی که وابسته به غرب هستند، باید یکسری برنامههای اصلاحی اجرا شود تا دچار انقلابهای کمونیستی از پایین نشوند!» مبنای این برنامههای اصلاحی این بود که بافت اجتماعی و اقتصادی کشورهای مورد نظر را طوری تغییر دهند که با ساختار نظام بینالملل و خواست امریکا هماهنگ باشد. طبق این برنامه، علاوه بر اینکه ایران در نظام جهانی سرمایهداری ادغام میشد، بازار آمادهای برای ورود تولیدات و کالاهای امریکایی در ایران به وجود میآمد. شاه هم، چون سلطنت و هویتش وابسته به امریکا بود، نمیتوانست این دستور را نپذیرد. به همین دلیل، اصلاً راه اصلاحی برای رژیم وجود نداشت. به قول جان فوران: «رژیم پهلوی همه برنامهاش این بود که ایران را در نظام سرمایهداری جهانی ادغام و آن را از جایگاه منطقه حاشیهای به نیمهحاشیهای تبدیل کند»، یعنی شاه در زیر چتر اتمی و حمایت امریکا قصد داشت کمی وضعیت جامعه را بهتر کند. به همین دلیل برنامههایی که رژیم پهلوی در دستور کار داشت، کاملاً در چارچوب مفهوم «توسعه وابسته» قرار میگرفت. این «توسعه وابسته» اصلاً در ارتباط با رفع نیازهای جامعه ایران نبود. در واقع سیاستها و برنامههای رژیم پهلوی کلاً به گونهای بود که ارتباطی با جامعه پیدا نمیکرد! به همین دلیل حاکمیت کار خود را میکرد و جامعه هم کار خودش را! انگار مردم و حاکمیت، دو خطی بودند که نه تنها اصلاً به هم نمیرسیدند، بلکه مدام از هم دور میشدند و در نهایت هم ادامه این سیستم، منجر به انقلاب مردم شد.
واقعاً آنطور که ادعا میشود، در دوره پهلوی دوم درآمد حاصل از نفت، تأثیری در اقتصاد و زیرساختهای کشور داشت و وضعیت معیشتی مردم مطلوب بود؟
البته بعضی از زیرساختها را در دهه ۱۳۵۰ ساختند، ولی همه پولی که از طریق فروش نفت به دست میآمد، وارد جامعه نمیشد! واقعاً خیلی بیشتر از این زیرساختها را باید در کشور میساختند. ضمن اینکه بالاخره وقتی شما اصل و اساس را درست نکنید، اگر صد نوع خرج هم که بکنید، مردم آن را نمیپذیرند! اگر مردم واقعاً رژیم پهلوی را میخواستند که انقلاب نمیکردند، یعنی بزرگترین علت در مورد اجتنابناپذیر بودن انقلاب، همین مسئله است که اکثر قریب بالاتفاق جامعه، برخاستند و شاه را از کشور فراری دادند! چون اگر واقعاً برنامههای رژیم پهلوی خوب بود و برای مردم نفع داشت، مردم اتفاقاً باید از آنها استقبال میکردند، نه اینکه ناگهان در رفراندوم ۱۲ فروردین، ۲/۹۸ درصد جامعه به جمهوری اسلامی رأی دهند! این یعنی اینکه مردم آن سیستم را به هیچ وجه نمیخواستند. در واقع رژیم پهلوی از دهه ۱۳۴۰ در سراشیبی سقوط افتاده بود. تصور کنید ماشینی را که از بالای جاده رها شده و به سمت دره میرود، مسلماً در میانه راه نمیتوان ماشین را برگرداند! رژیم پهلوی هم به سمت سقوط میرفت و هر کاری هم که میکرد، قابل بازگشت نبود و این برنامهها روی مردم نمیتوانست تأثیر عمدهای داشته باشد.
ویژگیهای رهبری حضرت امام در پیروزی انقلاب اسلامی چه بود؟ و آیا این تفاوت رهبری موجب به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی شد؟
در انقلابها، رهبری نقش بسیار مهمی دارد. از این جهت نقش حضرت امام هم در پیروزی انقلاب، بیبدیل بود. در اوایل دهه ۱۳۴۰، حضرت امام ابتدا همراه با دیگر علما، نسبت به تصویب لایحه انجمنهای ایالتی ولایتی، به اعتراض پرداختند. منتها پس از این اعتراض و فشار یکپارچه علما، اسدالله عَلم (نخستوزیر وقت) در مصاحبهای اعلام کرد: طرح مورد بحث لغو شده است! اما حضرت امام این نحوه اعلام را نپذیرفتند و فرمودند: «اینطور که نمیشود! اگر این طرح لغو است، آنچه در هیئت دولت تصویب شده، باید لغو آن هم رسماً مصوبه هیئت دولت را داشته باشد.» هیئت دولت لغو مصوبه را تصویب کرد و آن را طی نامهای برای مراجع فرستاد، اما نه برای حضرت امام! سایر مراجع آن را کافی دانستند و پذیرفتند، ولی وقتی برخی در خصوص این موضوع از حضرت امام استفتا کردند، ایشان فرمودند: «این مصوبه از نظر من اعتبار ندارد! تا رژیم رسماً در مطبوعات آن را اعلام نکند، این مصوبه از نظر ما کانلمیکن است.» حضرت امام یکتنه در برابر خواست رژیم پهلوی ایستاد و او را مجبور کرد که آن مصوبه هیئت دولت را در مطبوعات رسماً اعلام کند. یا مثلاً بعدها در بحث به قدرت رسیدن بختیار، امریکا تصور میکرد که اگر بختیار را به قدرت برساند، مردم به خاطر اعتماد و احترامی که برای دکتر مصدق و جنبش ملی شدن صنعت نفت قائل هستند، آرام میشوند. اما به محض اینکه بختیار روی کار آمد، حضرت امام نسبت به این توطئه به مردم هشدار دادند و فرمودند: «این توطئه جدیدی از سوی رژیم است.» به همین دلیل همان موقع مردم شعارهایشان را تغییر دادند و گفتند: «ما میگیم خر نمیخوایم، پالون خر عوض میشه!» همین مسئله هم باعث شد که امریکاییها به پاریس بروند و حضرت امام را تهدید کنند که بگذارید دولت بختیار پا بگیرد! اما حضرت امام خصوصاً روی این قضیه خیلی حساس بودند و پیامهای بسیاری هم بابت آن دادند. همین مسئله هم باعث شد که بسیاری بگویند: «فقط حضرت امام بود که باعث سقوط دولت بختیار شد و نگذاشت موفق شود.»
شاید همان زمان بعضی افراد بودند که تصور میکردند میشود بختیار را پذیرفت. اما حضرت امام به عنوان رهبر این حرکت، به شدت تأثیرگذار بودند و اجازه ندادند طرحهای اصلاحی و پیشنهادی غرب پذیرفته شود. از این جهت، سازشناپذیری و قاطعیت حضرت امام، یکی از فاکتورهای اساسی برای روند تحولات انقلابی بود. اگر غیر از حضرت امام شخص دیگری رهبر بود، چنین پیروزی حاصل نمیشد. چون معمولاً در موارد اینچنینی، رژیمها سعی میکنند کسانی را که در رأس قضیه هستند، تطمیع یا تهدید کنند. اگر بتوانند آنها را مردد کنند یا از نفس بیندازند، ممکن است حرکت منحرف شود. ولی حضرت امام تا روز آخر در برابر طرحها و توطئههای رژیم پهلوی و امریکا ایستاد و اجازه نداد هیچ کدام از برنامهها و توطئههایی که طراحی کرده بودند، موفق شود. قسمت عمده این مسئله هم به خاطر هوشیاری حضرت امام بود. چون حضرت امام کاملاً اهل بینش و تدبیر سیاسی بودند و فرایندهای سیاسی را به خوبی میفهمیدند. بیانیههایی که ایشان در ایام تظاهرات صادر کردهاند، نشان میدهد که چقدر با تحولات جهانی و مسائل داخلی کشور آشنا بودهاند. ایشان تقریباً متناسب با شرایط زمان، موضعگیری میکردند و بیانیه و رهنمود میدادند. هدایتهای حضرت امام، یکی از فاکتورهای اصلی برای وقوع و پیروزی انقلاب اسلامی بود. اگر رهبری ایشان نبود، قطعاً به این سادگی انقلاب رخ نمیداد و پیروزیاش محل تردید بود.
آیا انقلاب امکان استقرار ساختارهایی بهتر از ساختارهای پیشین را دارد؟ یا آنگونه که برخی ادعا میکنند، انقلاب امکان جایگزینی سیستمها، فرمولها و چهرههای مجرب و بهینه نسبت به گذشته را ندارد؟
باید این مسئله را از مقوله انقلاب جدا کرد. یک بحث خود انقلاب است که باید در جای خودش مطرح شود. یعنی اصل انقلاب، کاملاً حرکت درستی بود و برخورد دیگری به غیر از آن روش، با رژیم پهلوی نمیشد داشت. به همین خاطر هم کسی نمیتواند آن نسل را سرزنش کند که چرا انقلاب کردید! اما تجربه بعد از انقلاب ما، میتواند محل بحث و آسیبشناسی باشد. چون اینطور نیست که همه کارهای ما بعد از انقلاب درست بوده یا همه چیز مطابق نقشه و خواست انقلابیون پیش رفته باشد. البته ما بعد از انقلاب اسلامی، تعداد زیادی از ساختارهای گذشته را عوض کردیم. قسمت بسیاری از آرمانهایی را هم که طرح میکردیم، پیاده کردهایم. مثلاً بحث استقلال را در نظر بگیرید، انقلاب این بحث را در عمل نشان داده است. در طول تاریخ معاصر و از اوایل دوره قاجاریه تا انتهای رژیم پهلوی، کیمیای گمشده در فرایند جامعه ما بحث استقلال بوده است. از سوی دیگر در بحث آزادی -که مردم در شعارهای انقلاب مطرح کردند- حکومت ما از یک حکومت و رژیم کودتایی، به سیستمی تبدیل شده است که با رأیگیری و آرای عمومی اداره میشود. این جزو آرمانهای بزرگی بود که اتفاق افتاد. در بحث عدالت، شاید جامعه حس کند شرایط آنچنان مطلوب نیست، اما این مسئله را نسبت به گذشته بخواهید مقایسه کنید، امروزه وضعیت ما نسبت به قبل از پیروزی انقلاب، ۱۸۰ درجه تفاوت پیدا کرده و سطح عدالت در جامعه، بالاتر رفته است. یعنی آن آرمانهایی را که انقلاب میخواست اجرا کند، قسمت اعظمشان را تحقق بخشیده است. قطعاً انقلاب باید میشد و مردم در آن شرایط تاریخی، کارشان را درست انجام دادند. البته همانطور که اشاره کردم، ایرادات و اشکالاتی هم وجود دارد. بخشی از این مشکلات هم مربوط به تحولات و مسائل جهانی و اقتضائات روز است که به وجود آمده و این معنایش این نیست که اگر انقلاب نمیکردیم، شرایطمان بهتر بود. از این مهمتر اینکه انقلاب، مسیر حرکت جامعه را تغییر داده است. این مهمترین اتفاقی است که در اثر انقلاب رخ داده است. به تعبیر دکتر منوچهر محمدی در کتاب «دستاوردهای کلان انقلاب اسلامی»، دستاوردهای انقلاب، ساخت پل، جاده، بیلان عملکرد و... نیست، اصل مسئله این است که در سطح ملی، نظام سیاسی کاملاً جدیدی، متکی بر مردم و اعتقادات و باورهای آنها ایجاد شده است. چون در طول تاریخ معاصر، حکومتهای ما همیشه مشکلشان این بود که با مردم بهخصوص به لحاظ اعتقادی فاصله داشتند. اما این انقلاب، حکومتی را برپا کرده که به لحاظ اعتقادی با باورها و اعتقادات مردم همپاست. از آن طرف به لحاظ سیاسی هم با رأی و مشارکت مردم اداره میشود و این یک دستاورد بزرگ است. از طرفی ایران امروز، جایگاه اسلام و شیعه را در میان مسلمانان و در سطح منطقه و جهان، کاملاً تغییر داده است. به تعبیر دکتر منوچهر محمدی، انقلاب اسلامی در سطح کلان نظام بینالملل، اردوگاه جدیدی را در مقابل اردوگاه غرب درست کرده است. قبلاً اردوگاه مارکسیستی در مقابل اردوگاه سرمایهداری غربی وجود داشت، ولی امروزه محور مقاومت در مقابل امریکا و غرب شکل گرفته است. محور مقاومت، مرکزش ایران است. به همین دلیل انقلاب اسلامی، فضای کلی جامعه و جهان را تغییر داده است. حال در جزئیات و برخی موارد، نواقص و ایراداتی هم در کار ما وجود دارد، ولی این مسائل باعث نمیشود که بگوییم اگر آن رژیم بود، اوضاع بهتر میشد! در آن دوره، آب استخر جامعه گندیده بوده و انقلاب، آب آن استخر را عوض کرد و باعث شد آب تازهای در شریان جامعه جریان پیدا کند. همانطور که گفتم، در بعضی از موارد هم ممکن است عملکردمان ایراداتی داشته باشد، چون همه سیستمها، ایراداتی به عملکردشان وارد است. اما انقلاب اسلامی، دستاورد اصلیاش، تحول اساسی است که ایجاد کرد و مردم این تغییر را حس میکنند. تغییری به وجود آمده که رفتار امریکا نسبت به ایران تغییر کرده است. اگر این تغییر نبود، واقعاً امریکا با ما چه مشکلی داشت؟!
پشیمانی برخی از افراد دارای سوابق انقلابی نسبت به دستاوردهای انقلاب اسلامی و روی آوردن به تئوری اصلاح تدریجی رژیم پهلوی را چگونه ارزیابی میکنید؟
این مسئله، به مراحل انقلاب ارتباط پیدا میکند. بالاخره شما مبارزهای را شروع کردید و این مبارزه چهار دهه ادامه پیدا کرده و عدهای خسته شدهاند: «که عشق آسان نمود اول؛ ولی افتاد مشکلها.» در واقع از میان مبارزان انقلابی، آنهایی که در دهه ۱۳۶۰ اتفاقاً خیلی تندرو و رادیکال بودند، در ذوقشان خورده است! به همین دلیل، قسمتی از این بازگشت به خاطر آن افراطی است که در آن دهه داشتند. کسانی که در آن دهه، تصورشان این بود که یک شبه میشود همه مشکلات کشور را حل کرد و حالا برخی موانع و مشکلات را میبینند، از انقلاب زده شدهاند! مسلماً انقلاب معنایش این نیست که یک شبه همه مشکلات حل میشود. انقلاب اصل، هدف و فلسفهاش این است که آن شرایط را تغییر دهد. اما اینکه واقعاً ما بتوانیم به واسطه انقلاب، به سرعت همه امکانات را فراهم کردیم و برنامه خودمان را پیش ببریم، طبیعی است که در هیچ جای دنیا، این اتفاق نخواهد افتاد. ایدهآل این است که ما همه چیز را تغییر دهیم. انقلاب، فقط شرایط تغییر را فراهم میکند، ولی بعداً مسائل و مشکلاتی به وجود میآید که باعث میشود برخی آرمانها در انقلابها تحقق نیابد. تمام انقلابهای دنیا را بررسی کنید، میبینید که معمولاً در ۴۰ سال اولشان، تکانهای شدیدی را تجربه کردند و انقلاب اسلامی از این جهت نادر است! دکتر منوچهر محمدی در کتاب «انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای روسیه و فرانسه»، انقلاب ایران را با انقلابهای فرانسه و روسیه مقایسه و ثابت کردهاند که از این جهت، انقلاب ما اتفاقاً وضعیتش خیلی از آنها بهتر بوده است. اما همانطور که گفتم، بالاخره برخی افراد بعضاً خسته و زده میشوند. البته برخی از این افراد هم انگیزههای قدرتطلبی دارند و معلوم است که منافعشان برآورده نشده است؛ بنابراین علت این نوع پشیمانیها به خاطر این است که بخشی از افراد خسته شدند که البته تعدادشان کم است. اینها آرمانهایی در ذهنشان بوده و، چون افراطی فکر میکردند، حال که با بعضی واقعیتها برخورد کردهاند، جا خورده و عقب زدهاند! اما بخشی دیگر، پای منافع اقتصادی و سیاسیشان مطرح است. البته بخشی هم واقعاً دلسوز انقلاب هستند و انتقاد و اعتراض میکنند که ما باید برخی اصلاحات یا تغییرات را انجام دهیم. واقعاً هم بعضی از انتقاداتشان بحق است و واقعیت دارد و باید این تحولات را انجام داد. بالاخره بعد از ۴۰ سال، بخشی از فرایندها ممکن است ایراداتی داشته باشد و طبیعی است، چون انسان اشتباه میکند و ما هم خطا کم نداشتهایم. به همین دلیل انتقاد و ایراد نسبت به این اشکالات و خطاها، اگر با نیت خیرخواهی باشد، باید پذیرفته شود.
سایر اخبار این روزنامه
۳ نکته درباره ۳ دستور اژهای
مردم خوزستان بسیار فهیم و دقیق عمل کردند
بی اختیار، بی تقصیر، بی مسئولیت!
رسوب ناکارآمدیها در مشکلات خوزستان
تعطیلات به کرونا ساخت!
ورود فناوری نانو ایرانی به سبد غذایی مردم
دستور آزادی دستگیرشدگان اعتراضات خوزستان صادر شد
قاهره دنبال بازگشت به فلسطین از کانال حزب الله
حشدالشعبی: دوربینها «هلیبورن» امریکایی داعش را ضبط کردهاند
جامعه ایرانی نمیتوانست به عنوان زائده نظام سرمایهداری به کارش ادامه دهد!
مهجوریت قانون حجاب و عفاف
نازنین مثل ملایی
رئیسی: وزارت نیرو از نخبگان دانشگاهی در حل بحرانهای برق کمک بگیرد