آن روز منافقین نوزادان را در کنار مادران به آتش کشیدند

  دفتر پژوهش‌های موسسه کیهان
صدام در هشتم تیر 1367 طی یک سخنرانی گفت که از طریق ایرانی‌ها جمهوری اسلامی را نابود خواهد کرد و افزود:
«قهرمانی‌های مجاهدین خلق در مهران موید این سخن است... بعد از مدتی خواهید دید که چگونه مجاهدین خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همین طور پیوستن مردم ایران به صفوف آنها را خواهید دید.»
و در ۳۱ تیرماه، مسعود رجوی (سرکرده منافقین) کلیه نیروهای این گروهک تروریستی را در سالن اجتماعات پایگاهشان در عراق موسوم به شهرک‌اشرف جمع کرد، طی یک سخنرانی مفصل آغاز «عملیات فروغ جاویدان» و «فتح تهران» را اعلام نمود و گفت:


«براساس تقسیمات انجام شده، ۴۸ ساعته به تهران خواهیم رسید... کاری که ما می‌خواهیم انجام دهیم در حد توان و اِشِل یک ابرقدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت می‌تواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند... از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید؛ هر سه ساعت به سه ساعت دستور می‌دهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران کنند. پایگاه هوایی تبریز را هم با هواپیما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهیم داد... علاوه‌بر آن، ضد هوایی و موشک سام ۷ هم که داریم... هوانیروز عراق تا سرپل ذهاب به همراه ستون‌ها خواهد بود. از نظر هوایی ناراحت نباشید چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند و تمام ماشین‌ها به صورت ستون حرکت می‌کنند... در این عملیات نیروهای زیادی به ما کمک خواهند کرد. از طرفی درب زندان‌ها که باز شود آنها هم با ما هستند و با ما همراهی خواهند کرد. نیروهای زندان بالقوه با ما هستند.»
كمتر از یك ماه قبل از این عملیات، «مروین دایملی»، نماینده‌ كنگره‌ آمریكا در روز 27 ژوئن 1988میلادی/ 6 تیر 1367 در تظاهراتی كه منافقین در واشنگتن بر‌پا نموده بودند، طی سخنانی كه از یك شبكه‌ تلویزیونی آمریكا پخش می‌شد، اظهار داشت:
«نباید دست از تلاش كشید، مطمئن باشید كه با كمی صبر و تلاش بیشتر به زودی از مهران به تهران رژه خواهید رفت.»
همچنین یکی از اعضای رده بالای منافقین كه در جریان عملیات مرصاد توسط رزمندگان اسلام دستگیر شد، اذعان داشت:
«چند روز قبل از تهاجم منافقین به كرند و اسلام آباد، یك عضو ارشد مركزیت سازمان پس از نشستی با حضور مسعود رجوی و دو تن از افسران ارشد دایره استخبارات ارتش عراق، از بغداد به واشنگتن رفت و بعد از شركت در جلسه خصوصی یكی از كمیسیون‌های كنگره آمریكا به عراق بازگشت و سه روز بعد عملیات منافقین آغاز شد.»
از همین روی شش روز پس از قبول قطعنامه ۵۹۸، ارتش صدام توافقات این قطعنامه را زیر پا گذاشته و در منطقه خرمشهر حملات جدیدی را آغاز کرد که نیروهای ایرانی را به جبهه جنوبی کشانده و از جبهه غرب که قرار بود نیروهای منافقین وارد کشور شوند، غافل گرداند.
ستون نظامی منافقین در ساعت 15830 روز دوشنبه سوم مرداد ماه سال 1367 با حمایت کامل ارتش عراق و با عبور از مرز در محور سرپل ذهاب، حمله خود را از گردنه پاتاق به سوی کرند آغاز کرد. در این شرایط ارتش صدام با توپ این گردنه را هدف قرار داده و از طرف دیگر هواپیماهای عراقی منطقة شمال گردنه موسوم به «ریجاب» و چند روستای پرجمعیت آن حوالی را بمباران شیمیایی نموده، که عدة زیادی شهید و مصدوم بر جای گذاشت.
با پیشروی منافقین به سمت اسلام آباد، این شهر به تصرف در آمد. آنگاه تا گردنه حسن آباد در شرق اسلام آباد پیشروی ادامه یافت تا برای تجدید سازمان در آنجا مستقر شده و منتظر شکست مقاومت نیروهای ایرانی در تنگه «چهار زبر» باشند تا پس از آن، به سوی کرمانشاه پیشروی کنند.
پس از ورود نیروهای منافقین به کرند و اسلام آباد، درگیری تا چند ساعت در شهر ادامه داشت و شماری از نیروهای مردمی و سپاه با آنان درگیر شدند، اما تلاش آنها به دلیل نداشتن آمادگی بی‌ثمر بود و شهر به‌اشغال درآمد. منافقین در اسلام آباد به کسی رحم نکردند و هر فردی که ته چهره بسیجی داشت را به رگبار گلوله بستند. حتی در بیمارستان امام خمینی اسلام آباد و در فجیع‌ترین جنایت، مجروحان را از روی تخت به محوطه بیمارستان برده و همه آنها را به رگبار گلوله بستند.
«ایران ترابی» از پرستاران مناطق جنگی و شاهد عینی فاجعه یاد شده در خاطراتش چنین نقل می‌کند:
«... بیمارستان را که آتش زدند، بعد هم هرچه مجروح در بیمارستان بود با کادر درمان بیمارستان، آوردند بیرون بیمارستان، اعدام کردند. ما را بردند اسلام آباد برای بازدید از بیمارستان امام خمینی، وارد بیمارستان که شدیم، بیمارستان که نبود، واقعا یک میدان جنگ بود، رگبار گرفته بودند، همه در و دیوار بیمارستان، خراب و ویران، وارد بخش‌ها که شدیم، بخش‌ها همه ویران شده... آنچه که برایمان خیلی تاسف آور بود و همه مان بدون استثنا نشستیم و فقط‌گریه کردیم، بخش نوزادان بود، وقتی وارد بخش نوزادان شدیم، آن تخت‌های کوچولو همه سوخته بودند و جنازه‌ها در این تخت‌ها مانده بود... بخش را آتش زده بودند، تمام نوزادان با مادرانشان را آتش زده بودند... مادرها پای تخت‌ها، همه یک تکه ذغال سیاه بودند و (بچه‌ها هم) مثل یک تکه عروسک سوخته روی تخت‌ها... آنجا دیگه طاقت نیاوردیم و نشستیم خیلی‌گریه کردیم... یعنی برایشان مهم نبود که حالا این نگهبان است، این مریض یا مجروح است، این بسیجی یا سپاهی و یا ارتشی است، از همه قشرها در میان سوخته‌ها دیده می‌شد که آتش زده و به شهادت رسانده بودند...»
براساس آمار بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)، حدود 1100 نفر از مردم بی‌دفاع در تهاجم منافقین به ایران، به شهادت رسیدند که خردسال‌ترین آنها، کودک 3 ساله اهل اسلام آباد غرب به نام «نوشین شریفی» بود که بر اثر اصابت گلوله مستقیم در مقابل چشم مادرش شهید شد و مسن‌ترین شان «قاسم ترکمانی» اهل قم با 89 سال سن که به عنوان نیروی داوطلب در عملیات مرصاد شرکت کرد و بر اثر اصابت ترکش به کمر به شهادت رسید. در تجاوز منافقین به کشور، صدها نفر دیگر زخمی و مجروح شدند و اماکن بسیاری تخریب گردید.
اگرچه در هنگام تجاوز مشترک منافقین و صدام به میهن اسلامی، اغلب نیروهای ارتش و سپاه به دلیل حمله ارتش صدام در جنوب، در محور فوق حضور داشتند اما نیروهای مدافع و رزمندگان مستقر در محورغرب با متجاوزین درگیر شده و آنها را در تنگه موسوم به «چهارزبر» بر سر راه کرمانشاه متوقف کردند.
با طلوع خورشید چهارشنبه پنجم مرداد ۱۳۶۷ عملیات «مرصاد» به فرماندهی شهید صیاد شیرازی با رمز مبارک یا علی ابن‌ ابیطالب‌(علیه‌السلام) و به منظور مقابله با منافقین در منطقه اسلام آباد و کرند، در غرب استان کرمانشاه آغاز شد.
روز 6 مرداد و پس از دو روز درگیری عده بسیاری از نیروهای منافقین که در محاصره گرفتار شده بودند، به هلاکت رسیده و بقیه پا به فرار گذاشته یا در روستاهای اطراف مخفی شده که با اقدامات بعدی، تمامی آنها دستگیر و به مقامات قانونی تحویل داده شدند.
اما همان گونه که رجوی در سخنرانی‌اش نسبت به هماهنگی تشکیلات و نیروهای داخل زندان منافقین با عملیات به اصطلاح «فروغ جاویدان» و پیوستن آنها به نیروهای سازمان تصریح کرده بود، «بی بی‌سی» هم در گزارش خود نوشت:
«... مجاهدین از قبل به نیروهای خود در زندان‌ها اطلاع داده بودند که قرار است به زودی عملیات فتح ایران صورت گیرد و آنها باید خود را آماده کنند تا به محض رسیدن ارتش سازمان به آنها بپیوندند و علیه رژیم در جنگ مسلحانه شرکت کنند. زندانی‌های مجاهدین هم با آغاز عملیات فروغ جاویدان جشن و سرور در زندان‌ها برپا کرده بودند...»
این در حالی بود که در آستانه عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان، تعداد زیادی از زندانیان به مرخصی رفته بودند و برخی آنها هم دیگر مراجعه نکردند و بعدا به مجاهدین خلق پیوستند.
در خاطره‌های منتشره برخی افرادی که در همان سالها به جرم عضویت در گروهک منافقین زندانی بوده و پس از آزادی، از ایران خارج شده و اینک به عنوان ضد انقلاب مشغول فعالیت هستند (مانند ایرج مصداقی) نیز همین سخنان رجوی تایید شده که تشکیلات داخل زندان منافقین در آن سالها آمادگی لازم برای پیوستن به نیروهای تروریست و متجاوز این گروهک را داشته است.
در کتب منتشره اغلب این افراد آمده که تشکیلات موجود در زندان با سازمان منافقین در بیرون زندان ارتباط فعال داشته و از آن برای مقابله با نظام از درون زندان خط می‌گرفته است. ایرج مصداقی در کتابش علنا به این موضوع‌اشاره دارد که از یک طرف بچه‌های تشکیلات زندان در مرخصی‌ها با عناصر سازمان ارتباط می‌گرفتند و از طرف دیگر پیک‌های سازمان از خارج کشور به ایران آمده و با تلاش برای دستگیر شدن، خود را به زندان رسانده و خط و خطوط لازم را به تشکیلات داخل بندها می‌رساندند.
آنچه مسلم است پس از حمله گسترده منافقین به کشور و تصرف و قتل و غارت تعدادی از شهرهای مرزی و هجوم تا آستانه کرمانشاه و همراهی تشکیلات سازمان در زندان که بنا به تصریح مسعود رجوی و همچنین نوشته‌های اعتراف گونه ذکر شده (که همگی در خارج از کشور به چاپ رسیده و نمی‌توان تبلیغات جمهوری اسلامی قلمدادشان کرد) این تشکیلات در جریان آخرین اخبار یورش نیروهای منافقین قرار داشت و بنا بود با رسیدن آنها به نزدیکی تهران، از درون زندان شورش کرده و با به تسخیر درآوردن زندان‌ها، سپس آزاد کردن هم‌قطارانشان و به مجازات رساندن به اصطلاح خیانت کاران تواب و نادم، فرش قرمز برای رجوی و دار و دسته‌اش پهن کنند.
سایر اخبار این روزنامه