ایدئولوژی تصویری و ویرانی سازمان قدرت

ایدئولوژی تصویری و ویرانی سازمان قدرت کیومرث اشتریان پیش‌از‌این در سرمقاله «دموکراسی توده‌ای دیجیتال و جنبش زرد» درباره رسانه‌های اجتماعی سخن گفته‌ام. امروز در پی آنم که سویه‌های دیگری از رسانه‌های اجتماعی را بازگویم. جانِ سخن این است: امروزه توده‌ها برای کنش سیاسی از عکس، پیام، «فایل ویدئو»، نمادها، سخن‌های کوتاه و تمایلات لحظه‌ای خود به‌مثابه نیروی محرکه استفاده می‌کنند. در بسیاری از کشورها، توده‌ها جنبشی جنون‌آفرین به جانشینی سیاست برمی‌گزینند. البته آنان مقصر نیستند. این ماییم که رسم سودا درافکنده‌ایم و از باروهای بلندِ رسانه‌های رسمی به باورهای خرافه پرداخته‌ایم. این ماییم که رابطه توده را با متفکران بریده‌ایم، سازمان اجتماعی قدرت را از کارآمدی تهی کرده و پیوند دولت را با اندیشمندان سست کرده‌ایم‌ تا به خیال خود مردمان را به سیاق خویش بسازیم. غافل از اینکه توده، «خوابی» که رسانه رسمی ما برایش دیده را با «خیالی» که از رسانه‌های اجتماعی برساخته بر هم می‌زند. و اما شرح سخن این است که امروزه توده‌های جوان نیازی به خواندن متون ایدئولوژی‌های سیاسی نمی‌بینند و مانند هم‌نسلان ما برای پیکار سیاسی منتظر نظریه‌پردازی ایدئولوگ‌ها نمی‌مانند. به این عبارت‌ها که از برخی توییت‌ها برگرفته شده، توجه کنید: «چرا اصلا برای اعتراض باید اهدافمون والا باشه؟ رک و پوست‌کنده بگم من یکی خیلی از دردام اینه فلان چیز تو کشورم نیست، ‌سینما فیلم روز نمی‌ذاره، استریمر نداریم، نمی‌تونم برم کمیک کان، نمی‌تونم ... بشم، همین چیزای کوچولو و سطحی. من هیچ هدف آسمانی والایی ندارم». یا توییت دیگر: «بچه‌ها ببینید راستش رو بگم من دلم نمی‌خواد مهاجرت کنم. دلم می‌خواد تو شیراز زندگی کنم. همین‌جا بی ... باشم. همین‌جا «نوشیدنی سیف» بتونم تهیه کنم. و همین‌جا از سفورا و آمازون خرید کنم. در‌حالی‌که عصر می‌رم خونه مامانم و هفته‌ای یه شب داداشم و پسرش رو ببینم. من دلم می‌خواد همین‌جا باشم». محتوای رسانه‌های مجازی، خود جای ایدئولوژی را می‌گیرد. تصویر‌های «نوستالژیک» که در پیام‌رسان‌های اجتماعی پراکنده است، احساس گنگ و غریبی به گذشته را در افراد پدید می‌آورد که حقانیتی دم‌دستی برای کنش سیاسی فراهم می‌کند. این احساس حقانیت سرپوشی بر تناقض‌های فکری می‌گذارد. هم‌زمان با شعار «مرگ بر ...» از یک سوژه تاریخی حمایت می‌کند‌ و اساسا هیچ تناقضی را هم احساس نمی‌کند. همان که نوزادهای مدنی مانند مجلس و احزاب و متفکرانِ پسا‌مشروطه را نابود کرد و فرصتی تاریخی را که برای نخستین بار در عصر جدید برای ایران پدیدار شده بود، سرکوب کرد؛ اما نکته مهم در تناقضات درونی یا غنای فکری چنین گرایش‌هایی نیست. مهم این نیست که این گرایش‌ها ایدئولوژی هستند یا نیستند یا چه میزان استحکام نظری و غنای «انتلکتوئل» دارند یا ندارند. مهم این است، تکرار می‌کنم، مهم این است که این «ایدئولوژی»های صوری و تصویری توان سیاسی‌کردن توده‌های غیرسیاسی را دارند. چنین رویکردهایی جریان‌ساز و موج‌خیز و شهرآشوب‌اند. سرخوشان عشق و جویندگان شادی را به سربداران افسانه‌ای حرکت اجتماعی تبدیل می‌کنند. ساختار فکری جوامع را می‌توان در قالب یک هرم نمایان کرد. در رأس این هرم حاکمان، در میانه آن نخبگان و سرآمدان فکری و در قاعده هرم انبوه مردمان‌اند. 
 خواسته‌ها و نیازهای مبهم مردم توسط کادرهای فکری نخبگان سر‌و‌سامان نظری می‌یابد، تبدیل به ایدئولوژی می‌شود، «به خورد» توده داده می‌شود و جنبش‌های مردمی را ایجاد می‌کند و به کار پیکار می‌آید. نویسندگان، روشنفکران، کنشگران سیاسی و احزاب را می‌توان یک «جامعه مدنی فکری» نامید که در تنور داغ نیازهای مردمان نان ایدئولوژی می‌پزند و به خورد آنان می‌دهند تا جانی و جایی و انگیزه‌ای برای کنش سیاسی بیابند. آن‌گاه که این نان نباشد، آنها به رؤیایی خام بسنده می‌کنند. به دیگر سخن، اگر جامعه را تشنه اندیشه‌ورزی و کنشگری کردید، آماده باشید که توده به هر سرابی دل ببندد و به هر سرایی پای نهد.
 در این روزهای دامن‌گستری رسانه‌های اجتماعی همین حکایت است که تکرار می‌شود.
 مردمان، دیگر علاقه و حوصله‌ای برای خواندن ایدئولوژی‌های چپ و راست و اصلاح‌طلب و اصولگرا و جامعه‌شناس و متفکر ندارند. همان «کلیپ»های تصویری که آنها را خیالاتی کند و به آرزوهای رؤیایی برساند، کافی است. 
اگر جامعه را از فکر و اندیشه و تحزب خالی کردید و خود به واعظی بسنده کردید، سوی مقابل شما نیز چنین خواهد کرد. او نیز برای ایدئولوژی سیاسی خویش دست از دامان کوتاه فکر شما برخواهد داشت و به دامن‌های کوتاه «تمدن گذشته» روی خواهد آورد. سازمان قدرت که از آن به حکمرانی همه‌گیر می‌توان نام برد، مجموعه‌ای است از مجلس، دولت، قضا، احزاب، عرف، هنجارها، ارزش‌ها و... . این سازمان قدرت نسبت به حاکمیت ملی در میانه هرم قدرت قرار می‌گیرد.


 این میانه هرم شبیه همان میانه هرم فکری است که در بالا به آن اشاره شد. این هر دو میانه هرم (یعنی قدرت فکری و قدرت سازمانی) به افول کشیده شده‌اند. سازمان قدرت از هویت کارکردی خود عاری شده است. میانجی‌های فکری و ایدئولوگ‌ها و روشنفکران و متفکران نیز، هرچند ارزشمندند؛ اما برای توده اعتباری ندارند.
 نتیجه روشن است: توده مستقیما با حاکمیت مواجه می‌شود... . رسانه‌های اجتماعی فرصت بی‌بدیل دیگری نیز برای توده فراهم کرده است که از آن در ادبیات فنی به «مسیریابی در حاشیه و برجسته‌سازی» (ROUTING AROUND AND GLOMMING ON) یاد شده است. مسیریابی در حاشیه به معنی این است که همگان بدون دروازه‌بان‌های سنتیِ خبر با مخاطبان ارتباط برقرار می‌کنند. شما می‌توانید محتوای مد‌نظر خود را با ابزارهای گوناگون رسانه‌های اجتماعی منتشر کنید.
 اجمال سخن در برجسته‌سازی این است که رسانه‌های جدید اجتماعی فرصتی را فراهم کرده است که توده خود به راهنما و دروازه‌بان خبر تبدیل شود.
 با استفاده از تکنولوژی ساده «بِبُر و بچسبان» (copy & paste)، به افزودن نظرات ساده خود می‌پردازد و رخدادهای سیاسی-اجتماعی را برجسته می‌سازد. «سخنان قصار» انفرادی و ایدئولوژی تصویری تولید می‌کند؛ دیگر چه نیازی به ایدئولوژی‌های غامض روشنفکران؟
 به طریقی متناقض‌نما، سیاست‌هایی که درپی قطع ارتباط نخبگان و متفکران و احزاب از توده است، آبی به آسیاب «مسیریابی در حاشیه و برجسته‌سازی» می‌ریزد و توده‌ای‌کردن سیاست و بی‌هویتی و افسارگسیختگی آن را تشدید می‌کند؛ بنابراین جای تعجب ندارد که ‌این توده زخم‌خورده همه را به یک چوب می‌راند و خود مستقیما با حاکمیت نردِ مبارزه می‌بازد. 
آن‌گاه که میانجی و قاصدی نباشد که دادِ مردمان و فریاد فکوران را به «پیامی مدنی» تبدیل کند، باید هم منتظر سیالیّتی اعتراضی بود که از هرج‌ومرجی کور سر بر‌آورد.