روزنامه وطن امروز
1400/05/14
امارات لکه ننگ منطقه
محمدرضا بابایی: امارات عربی متحده سال 1971 در نتیجه اتحاد ۷ شیخنشین، به طور رسمی استقلال خود را از بریتانیا اعلام کرد. موقعیت ژئوپلیتیک، ساختار جمعیتی و دموگرافی این کشور را در برابر تهدیدها و رقابت با همسایگان منطقهای آسیبپذیر کرده است. مناسبات سیاسی این کشور نیز مانند بقیه کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس با یکدیگر به نوعی متأثر از مرزبندیهای تصنعیای است که نتیجه سیاستهای قدرتهای بینالمللی از جمله انگلستان بود. ترسیم مرزبندیهای کنونی کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس، سیاست رقابت و تنش در روابط دیپلماتیک کشورهای مزبور را بویژه بعد از اکتشاف منابع جدید انرژیهای هیدروکربنی افزایش داد. اختلافات ارضی و مرزی و اختلاف بر سر میادین نفتی مشترک از مهمترین عوامل عدم همگرایی میان کشورهای منطقه است، البته نباید از این نکته غافل شد که تلاش کنشگران عرصه سیاست بینالملل از گذشته تاکنون بر مبنای ایجاد توازن سیاسی و نظامی میان کشورهای منطقه استوار بود. این استراتژی مانع برتریطلبی و هژمونی سیاسی یک کشور علیه دیگر کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس شد. از این رو کشورهای عربی جدیدالتاسیس با دیدگاه سوءظن به یکدیگر مینگریستند و این وضعیت مشروعیت لازم را برای قدرتهای خارجی فراهم کرد تا با کنشگریهای سیاسی در بحرانهای پیش روی این کشورها، ایفای نقش کنند. امارات عربی متحده در سالهای نخست استقلال خود، روابط پرتنشی را با عربستان، عمان و ایران بر سر اختلافات مرزی تجربه کرد. بحران استراتژیک و روابط متشنج امارات عربی متحده با همسایگان خود، یکی از اصلیترین چالشهای سیاسی این کشور از زمان استقلال تاکنون محسوب میشود. امارات به منظور حفظ سیاست بازدارندگی در برابر همسایگان خود، از طریق اتحاد با قدرتهای جهانی در برهههای زمانی مختلف از جمله بریتانیا و در حال حاضر ایالات متحده آمریکا، به دنبال حفظ موازنه قدرت در منطقه خلیجفارس و برونرفت از انزواگرایی منطقهای است. بنابراین وابستگی امارات عربی متحده به قدرتهای بزرگ بینالمللی، سیاست خارجی و داخلی این کشور را تحت تاثیر تحولات سیاسی- اجتماعی کشورهای منطقهای و ائتلافسازیهای جدید در منطقه، قرار داده است (1). سیاست همسویی ابوظبی با ناتو در افغانستان و حضور در ائتلاف بینالمللی ضدتروریسم به رهبری آمریکا از جمله مصادیقی هستند که به عنوان استراتژی بازدارنگی امارات در قالب کنشگری در چارچوب اهداف همسو با قدرتهای بینالمللی تحلیل میشود. * تحولات بهار عربی و گردش در سیاست خارجی امارات بهار عربی نقطه تحول مهمی در مناسبات روابط خارجی ابوظبی و همسایگان منطقهای آن ایجاد کرد. قیامهای جهان عرب، کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس را به ۲ جریان مخالف تغییر و موافق گذار تقسیم کرد. امارات عربی متحده و عربستان از جمله کشورهای محافظهکاری بودند که رویدادهای بهار عربی را با تردید نظارهگر بودند و آن را به مثابه تهدیدی تلقی میکردند که میتوانست در بلندمدت آینده سیاسی آنها را به خطر بیندازد(2). در مقابل قطر با حمایت از جریانهای طرفدار گذار بویژه جناحهای نزدیک به اخوانالمسلمین، از سقوط رژیمهای عربی استقبال کرد. سقوط رژیمهای سیاسی مصر، لیبی و یمن باعث ایجاد خلأ قدرت در سطح منطقهای و در درون این کشورها شد و جوامع سیاسی آنها را با چالشهای جدیدتری روبهرو کرد. این تحول جدید در قیامهای عربی، فرصت را برای نقشآفرینی امارات در منطقه فراهم کرد. در این دوره ابوظبی استراتژیای کاملا متمایز و به نوعی جدید را در سیاست خارجی خود اتخاذ کرد که از زمان استقلال این کشور بیسابقه بود. سیاست خارجی امارات عربی متحده در گذشته بیشتر حول ۲ محور کنشگری در چارچوب قدرتهای جهانی و منطقهای و همچنین اعطای کمکهای مالی به کشورهای عربی- اسلامی که دچار بحرانهای اقتصادی میشدند یا کمکهای انساندوستانه دیگر در چارچوب سازمانهای بینالمللی خلاصه میشد. بهار عربی و تحولات بعد از آن، فضای جدیدی را برای سیاست خارجی امارات ایجاد کرد تا بتواند به صورت یکجانبه برای مدیریت منازعات منطقهای حرکت کند(3). * یکجانبهگرایی امارات: سقوط دولت مرسی، جنگ داخلی لیبی و یمن جریانهای اسلامگرای نزدیک به اخوانالمسلمین از رقبای سنتی ابوظبی در داخل و خارج از کشور محسوب میشوند. امارات از آغاز استقلال، فعالیتهای احزاب اسلامگرای نزدیک به اخوانالمسلمین را ممنوع اعلام کرد. اسلامگرایان امارات در بین طبقه محافظهکار سنتی پایگاه اجتماعی قوی دارند، از این رو ابوظبی نگران تکرار حوادثی بود که توسط جریانهای اخوانی در سوریه و مصر در دهه 1970 و 1980 رقم خورده بود. پیروزی اسلامگرایان در مصر و تونس، ظهور جریانهای سلفی جهادی در لیبی بعد از قذافی و حضور برجسته حزب اصلاح (شاخه اخوانالمسلمین یمن) در تحولات یمن، ابوظبی را به تلاش برای مداخله در تحولات این کشورها سوق داد. امارات پیروزی اسلامگرایان اخوانی در منطقه را به سود رقیب سنتی خود یعنی قطر میدید. از این رو با حمایتهای سیاسی، اقتصادی و نظامی از جریانهای سیاسی- نظامی سکولار و ملیگرا تلاش کرد اسلامگرایان را از معادله جدید قدرت حذف کند(4). مهندسی کودتای نظامی در مصر، حضور نظامی و حمایتهای نظامی از نیروهای تحت امر خلیفه حفتر، برای مقابله با اسلامگرایان و مشارکت در ائتلاف عربی به رهبری عربستان در جنگ یمن، رقبای منطقهای ابوظبی را نسبت به پیامدهای منفی سیاست مداخلهجویانه امارات در منطقه آگاه کرد. به عنوان نمونه سقوط اخوانالمسلمین در مصر که از متحدان اصلی ترکیه و قطر بود، روابط میان ابوظبی و آنکارا را متشنج کرد، این مساله باعث شد در سالهای بعد، ترکیه استراتژی حمایتهای نظامی و سیاسی از جریانهای سیاسی نزدیک به اخوانالمسلمین بویژه در لیبی را در دستور کار خود قرار دهد، که این امر باعث شد ابوظبی در تحقق اهداف خود در لیبی ناکام بماند. امارات در یمن نیز اهداف مشابهی را دنبال کرد، یکی از اصلیترین اهداف ابوظبی در یمن مقابله با حزب اصلاح یمن و دیگر جریانهای اسلامگرا بود. از این رو امارات با تقویت جریانهای تجزیهطلب در جنوب یمن و ایجاد شبهنظامیان متشکل از قبایل جنوب توانست نیروهای حزب اصلاح یمن که از متحدان اصلی و استراتژیک عربستان بود را تضعیف کند. این مساله باعث شد تا عربستان بازی دو سر باخت را در یمن تجربه کند. امارات با وجود اختلافات دیرینهای که با ایران دارد، از درگیری مستقیم با ایران و نیروهای متحد آن در یمن تا حدی پرهیز کرد. ابوظبی تا قبل از بهار عربی سیاست عملگرایی اقتصادی را در روابط خارجی خود با ایران در پیش گرفت اما این سیاست به تدریج همزمان با تحولات بعد از بهار عربی دچار تغییر و تحول شد. از سوی دیگر وجود بخش قابل توجهی از جامعه ایرانیتبار در امارات و افزایش نقش منطقهای ایران بویژه بعد از سقوط طالبان و رژیم صدام از یک سو و رویکرد موازنهگرایانه امارات نسبت به ایران در برابر دیگر رقبای عربی خود باعث شد امارات از افزایش تنش مستقیم با این کشور پرهیز کند. البته این نکته مغفول نماند که ابوظبی سیاست خارجی تهاجمی علیه ایران را چه بسا در راهبرد بلندمدت سیاست خارجی خود در نظر گرفته باشد. * استراتژی عادیسازی روابط با اسرائیل روابط امارات عربی متحده با اسرائیل به پیش از توافقنامه عادیسازی آبراهام باز میگردد، با این تفاوت که در دوران قبل انعقاد این توافق صلح، بیشتر در قالب همکاریهای امنیتی و بعضا اقتصادی خلاصه میشد اما امروز این روابط شکل علنی به خود گرفته است و هر یک از طرفین اهداف مشخص خود را دنبال میکنند. حلقه وصل نزدیکی محور ابوظبی- تلآویو را میتوان گسترش نفوذ اسلامگرایان در منطقه بویژه بعد از قیامهای بهار عربی دانست. اسرائیل نیز از سقوط رژیم مبارک که از متحدان اصلی این کشور بود، ابراز نگرانی کرد. با وجود سیاست عملگرایی اخوانیها در مساله اعراب و اسرائیل و پایبندی به قرارداد کمپ دیوید، نگرانی از این جانب احساس میشد تا سیاستهای همسو با مقاومت فلسطین و رویکردهای ضداسرائیلی در جوامع مصر تقویت شود، از این رو اسرائیل نیز در طراحی کودتای نظامی علیه مرسی، کنار اماراتیها ایستاد(5). تجربه بیثباتی و ناامنی در منطقه که متأثر از فرآیند گذار سیاسی بود، برخی کشورها را با خلأ قدرت روبهرو کرد، از این رو افزایش خشونتها، ظهورگروههای سلفی- جهادی در سوریه و لیبی، افزایش آوارگان و گسترش موج مهاجرتها به اروپا باعث شد تا رویکرد غرب در قبال تحولات عربی تغییر کند. از این رو اتحادیه اروپا و آمریکا فرآیند گذار سیاسی در خاورمیانه را حرکتی به سوی موج جدید دموکراسی تلقی نمیکردند، بلکه آن را در سطح ملاحظات امنیتی مورد بررسی قرار میدادند که میتوانست امنیت جمعی آنها را تهدید کند. این تغییر رویکرد جوامع غربی در قبال انقلابهای عربی باعث شد تا اسرائیل و امارات به زعم خود مشروعیت لازم را برای سیاستهای مداخلهجویانه خود در منطقه کسب کنند و در صدد حمایت از روی کار آمدن جریانهای محافظهکار برآیند؛ خواه از طریق قدرت نرم یا نظامی. اسرائیل سیاست مقابله با آنچه که با عنوان نفوذ ایران در منطقه از آن یاد میکند را دستور اصلی سیاست خارجی خود قرار داد. روابط ابوظبی- تلآویو را میتوان در راستای سیاست مقابله با ایران در منطقه، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد که مورد اتفاق امارات و اسرائیل است. مذاکرات هستهای ایران و توافق برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال 2015 با واکنش منفی امارات و اسرائیل روبهرو شد زیرا این مساله به مثابه یک اقدام یکجانبه از سوی ایالات متحده آمریکا تعبیر شد که در آن کشورهای عرب حاشیه خلیجفارس و اسرائیل نادیده گرفته شدهاند. اما نگرانی اصلی اسرائیل و امارات عادیسازی روابط ایران با غرب و در نهایت حذف تدریجی تحریمهای ایران بود که این امر در صورت تحقق میتوانست نقش ترانزیتی و ظرفیتهای صادرات انرژی ایران را افزایش دهد. این مساله تأثیر منفی بر جایگاه اقتصادی امارات میگذاشت که با کنترل بر تنگه بابالمندب و بنادر جنوب غربی یمن سعی در تقویت نفوذ دریایی خود در منطقه شاخ آفریقا و مدیترانه داشت. خروج ایالات متحده از برجام در دوره ترامپ و سیاستهای فشار حداکثری علیه ایران، دستگاه سیاست خارجی آمریکا را بر آن داشت با استفاده از شرایط پیش آمده، سیاست عادیسازی روابط با اسرائیل توسط کشورهای عربی را تسریع بخشد. ابوظبی با وجود پیشگامی در عادیسازی روابط با اسرائیل با چالشهای مهمی در سطح داخلی و منطقهای روبهرو است، که میتواند تاثیر منفی بر جایگاه این کشور بگذارد. در داخل کشور، سیاست عادیسازی با واکنشهای منفی مردم روبهرو شد و افکار عمومی علیه سیاستهای حاکمان ابوظبی بسیج شدند. استمرار تضادها و چالشهای حکومت و مردم در بلندمدت میتواند امارات را در برابر موجهای جدید قیامها و اعتراضات مردمی آسیبپذیرتر کند و در نتیجه سقوط نظام سیاسی حاکم را تسریع بخشد. در بعد منطقهای نیز در صورت حضور احتمالی نظامی اسرائیل در مناطق تحت کنترل امارات در یمن از جمله تنگه بابالمندب، ایران استراتژی بازدارنده را علیه اسرائیل اتخاذ خواهد کرد. در صورت نزاع میان ایران و اسرائیل در منطقه، ابوظبی متضرر خواهد شد زیرا بخش عمدهای از اقتصاد امارات به عنوان یک کشور بندری مبتنی بر تجارت است، از این رو در صورت تحقق سناریوی مقابله احتمالی با اسرائیل، ابوظبی ضررهای جبرانناپذیری خواهد کرد. در مجموع امارات سعی در بیطرف نشان دادن خود در منازعه میان ایران و اسرائیل دارد. با وجود اختلافات ابوظبی با تهران بر سر حاکمیت جزایر سهگانه، امارات ایران و بازدارندگی در قبال آن را جزو اولویتهای سیاست خارجی خود تلقی نمیکند اما با این وجود نگرانی خود را از گسترش نفوذ منطقهای ایران انکار نمیکند. اصلیترین هدف امارات از عادیسازی روابط با اسرائیل، حفظ توازن در برابر ترکیه و قطر که مانعی جدی برای ابوظبی در منطقه هستند، است. از سوی دیگر تلآویو نیز با استفاده از اختلافات میان امارات و همسایگان خود میتواند نقش بلانسر را ایفا یا در منازعات آتی با اعراب از این مساله به عنوان یک برگ برنده علیه رقبای خود استفاده کند. امارات از طریق اتخاذ اهداف همسو با اسرائیل در جهان عرب سعی دارد بتدریج خود را برای پر کردن خلأهای پیش روی خاورمیانه بعد از خروج تدریجی ایالات متحده آمریکا از منطقه آماده کند. از این رو روابط سیاسی با اسرائیل را در دستور کار خود قرار داده است. در واکنش به این اقدام ابوظبی، رقبای منطقهای امارات نیز در صورت احساس خلأ ناشی از عدم حضور آمریکاییها در منطقه، سیاستهای یکجانبه یا حتی اقدامی مشابه اقدام امارات، با هدف حفظ یا برقراری توازن، انجام میدهند، و این مساله به خودی خود منطقه را وارد صفآراییهای جدید خواهد کرد. ................................................................................... منابع 1- مجتهدزاده، پیروز، احمدیپور، زهرا و حیدری موصلو، طهمورث (1391) تبیین ادعاهای امارات عربی متحده نسبت به جزایر سهگانه ایرانی از سال 1992 میلادی، فصلنامه ژئوپلیتیک، 8 (1): 42-81. 2- Ulrichsen, L. (2016) The United Arab Emirates Power, Politics and Policy-Making, London: Routledge. 3- آدمی، علی و بخشی، رامین (1397). روندهای الگویی سیاست خارجی امارات عربی متحده از 2017– 1971، فصلنامه روابط خارجی، 10 (40): 143-167. 4- ناصر، کرار أنور (2019) دور الإماراتی فی صراعات الشرق الأوسط»، مرکز المستقبل الدراسات الإستراتجیه، 4 أکتبر 2019. 5- al-Ketbi, E. , Gold, D. , Leaf, B. and Makovsky, D. (2020) the UAE-Israel Breakthrough: Bilateral and Regional Implications and U. S. Policy, Washington Institute for Near East Policy, September 14, .2020