این «گاندو» را باید «دوبار» دید!

«گاندو» اگرچه در اصل نام نوعی «تمساح پوزه کوتاه» در نواحی شرقی ایران است اما در اذهانِ ایرانی ها، سریالی «امنیتی - اطلاعاتی» حاویِ پرونده‌ای مهم در ابعادِ ملی و بین المللی است که خطوط مشخصی را دنبال می‌کند. گاندو با مراحل دستگیری تا مبادله‌ی «جیسون رضائیان» فصل نخست خود را سپری کرد و از همانجا راهی پرونده‌ی مذاکرات هسته‌ای شد تا به یکی از پرچالش‌ترین سریال‌های دهه‌های اخیر تلویزیون تبدیل شود. در میانه‌ پخش، وقتی دعواها بالاگرفت صلاح بر این پایه استوار شد تا باقیمانده‌ی این سریال در هنگامه‌ای به میان مردم بازگردد که دولتِ حسنِ روحانی به تاریخ دولت‌های پس از انقلاب پیوسته و حال بعدِ جا به جایی قدرت در پاستور، «گاندو» روی آنتن می‌رود تا معلوم شود همه‌ی این سریال دروغ است یا فقط در بخش‌هایی بزرگنمایی شده تا حواس بعدی‌ها بیشتر جمع باشد!؟
آفتاب یزد - رضا بردستانی: به عقب بازگردیم، به ۹۵ سال قبل؛ به سال ۱۳۰۶ شمسی یا ۱۹۲۷ میلادی؛ زیر فشار شدید شورویِ سابق بر ایران برای کنترلِ تجارت با مسکو، تمام تلاش‌ها این بود که در قالب معاهده‌ای تجاری، سلطه‌ی تجاری به شکلی تضمین شده باقی بماند. در چنین حال و هوایی مذاکرات باید با هوشیاری و احتیاط بسیار زیاد انجام می‌شد. «علی قلی خان انصاری - مشاورالممالک - به عنوان سرتیم مذاکره کننده انتخاب شد. او به عنوان وزیر امور خارجه راهی مسکو شد تا با «کاراخان» همتای شورویایی خود به مذاکره و عقد قرار داد بپردازد اما...
«شوروی مصمم بود مذاکرات را به نفعِ خود پیش ببرد و بدین منظور تلاش کرد انتخاب مذاکره کننده‌ی کاردان از سوی شاه را بی‌اثر کند. مسکو برای تحقق این هدف، به فعالیت‌های جاسوسی در تهران دست زد. در حالی که «کاراخان» به «انصاری» از مقاصد خیرخواهانه‌ی شوروی در قبال ایران می‌گفت، کارگزاران شوروی در تهران کارشناس رمز کابینه‌ی دولت را اجیر کرده بودند. بر اساسِ گزارش «آگابکوف»، که گرداننده‌ی شبکه‌ی اتباع شوروی در ایران بود، گارشناس رمز کابینه «تمام دستورالعمل هایی» را که دولت ایران برای مذاکره کننده‌ی خود در مسکو می‌فرستاد، در اختیار شوروی قرار می‌داد... تاریخ سیاست خارجی در ایران، روح الله رمضانی، ص: ۲۶۰» این بازگشت به گذشته‌ای ۹۵ساله بدین خاطر بود که بگوییم؛ حتی اگر مدرن و پسامدرنیزه شدنِ جهان را بپذیریم، قاعده‌ی سیاست و مذاکره و جاسوسی بر همان قواعد ۱۰۰ یا حتی ۲۰۰ سال گذشته استوار است یعنی کشوری می‌تواند در مذاکرات دستِ بالا را داشته باشد که موفق شود از طرف‌های مقابل اطلاعات بیشتری در اختیار داشته باشد حال می‌خواهد «کارشناس رمز کابینه‌ی زمان رضا شاه» باشد خواه: «موسی پور» شخصیتی که در گاندو کلید بسیاری از مسائل است و گویا هم اکنون نیز فراری و ساکن انگلستان است.
> «محمدعلی موسی‌پور» گاندو کیست؟


فصل دوم سریال گاندو روایتی حول محور نفوذ و حضور افراد دو تابعیتی در وزارت خارجه و تیم مذاکرات هسته‌ای است. در گاندو فردی دو تابعیتی به نام موسی‌پور با نقش‌آفرینی شهرام قائدی به تصویر کشیده می‌شود که با سیستم اطلاعاتی انگلیس (MI6) ارتباط دارد. موسی‌پور با همکاری دستگاه جاسوسی انگلیس، قصد نفوذ در سرویس اطلاعاتی کشور و همچنین جاسوسی در مذاکرات هسته‌ای را دارد. آن طور که برخی نوشته‌اند و حتی «جواد کریمی قدوسی» نیز بر ان تاکید دارد؛ موسی‌پور سریال گاندوهمان محمد علی شعبانی، از مشاوران سابق محمدجواد ظریف و یکی از افراد دو تابعیتی تیم مذاکرات
هسته‌ای است.
در باره‌ی او نوشته اند: «شعبانی کارآموز سابق شورای ملی ایرانیان آمریکا یا نایاک در سال ۲۰۰۷ (۱۳۸۶) است. او همان سال به اسراییل سفر کرد و با نهادها و افراد بسیاری از جمله مئیر جاودانفر دیدار کرد. وی ۱۳۹۰ به ایران برگشت و «به‌رغم سفر به اسراییل و کار در نایاک» کارمند حسن روحانی در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت و سردبیر نشریه انگلیسی مرکز تحقیقات شد. شعبانی در مذاکرات هسته‌ای نقش مسئول رسانه‌ای و اطلاع‌رسانی تیم مذاکرات را برعهده داشته و در زمان مذاکرات هسته‌ای نیز از برجام در رسانه‌های غربی دفاع می‌کرد. بنا بر گفته جواد کریمی قدوسی، نماینده مشهد در مجلس، شعبانی در طول مذاکرات هسته‌ای جریان رسانه‌ای داخل و دیگر کشورها را هماهنگ می‌کرده و هم اکنون فراری است. طبق گزارشات، شعبانی اکنون ساکن انگلیس می‌باشد. »
> غلامرضا رحمانی؛ فردی با شش پست مهم و پسرعموی مقامات بالا
نفر بعدی، غلامرضا رحمانی است، فردی که گویا شش پست بسیار مهم در اختیار دارد و پسرعموی یکی از مقامات بالای کشور است، فردی که برای سفارت و سرویس‌های امنیتی و اطلاعاتی ایران و انگلستان شناخته شده و در عین حال مهم و حساسیت برانگیز است
> شارلوت والرِ گاندو کیست؟
پیشتر گمان می‌رفت که «شارلوت» همان «کایلی مور گیلبرت» است که با سه زندانی ایرانی مبادله شد اما با بررسی‌های دقیق‌تر مشخص می‌شود شارلوت افسر اطلاعاتی انگلیس (۳۲ساله) با نام مستعار «لوتی» است که در انتخابات سال ۹۴ ایران به صورت مخفیانه اقدام به فیلمبرداری از مجموعه‌های حساس کشور کرده بود. در باره‌ی او نوشته اند: «دارای سطح اطلاعاتی بالا بود به طوری که سفیر انگلیس در تهران و هیچ کدام از اعضای سفارت حق پرس‌وجو از اقدامات وی را نداشتند و به طور مستقل وارد عمل می‌شد. اهانت به سایر دیپلمات‌ها و معطل نمودن آن‌ها در امور دیپلماتیک، از شاخصه‌های رفتاری او است. «لوتی» یا همان «شارلوت» با دیپلمات کشورهای مصر، پاکستان، کویت، گرجستان، آلمان، فرانسه ارتباط داشته و شبکه جمع آوری گسترده اطلاعات را از دیپلمات‌های سایر کشورها فراهم کرده بود. نامبرده علاوه بر ایران، تمرکز ویژه‌ای بر حوزه یمن، سوریه و نقش ایران در این کشورها داشت و محل جلسات هماهنگی را در سفارت انگلیس و عموما با حضور دیپلمات‌های فرانسوی برگزار می‌کرد. «لوتی» همچنین در زمان حضور خود در ایران به طور جدی پیگیر بورسیه چونینگ (برای جذب نخبگان ایرانی توسط سرویس انگلیس) بود.
> چرا این «گاندو» را باید «دوبار» دید!؟
این روزها یا به تعبیری صحیح‌تر این شب ها، ادامه‌ی گاندو بی‌هیچ حرف و حدیثی (!) روی آنتن می‌رود. یک سریال تلویزیونی با انواع جلوه‌های سینمایی و داستان‌هایی که به صورتی موازی، کمک می‌کنند یک پرونده که سازندگان و نویسنده‌ی این سریال مدعی واقعی بودن آن هستند بازروایت شود.
سریال‌های جنایی - پلیسی یا سیاسی - امنیتی و نیز امنیتی - اطلاعاتی در هر صورت جذابیت‌های خاص خودش را دارد اما برای این عبارت که «این «گاندو» را باید «دوبار» دید! » دلایلی داریم:
= سریال‌های تلویزیونی در هر صورت نوشته شده‌اند برای سرگرمی، پرکردن اوقات فراغت و القای برخی مسائل اما، «گاندو» یک بیانیه‌ی سیاسی - امنیتی است که دستِ بر قضا در کنار سرگرم کردن و پرکردنِ اوقاتِ فراغت می‌کوشد به برخی از پرسش‌های افکار عمومی پاسخ دهد.
= سریال‌های تلویزیونی در نهایت بعدِ اتمام از خود چند تصویر باقی می‌گذارند و یکی - دو تکیه کلام، دیالوگ یا حتی چند چهره‌ی جدید اما «گاندو» گویا قرار نیست تمام شود و گویی می‌خواهد بخشی از زندگی مردم و تلویزیون باقی بماند.
= سریال‌هایی که در چندین و چند قسمت تهیه و تولید و پخش می‌شوند از یک جایی به بعد، بیننده را عادت می‌دهند به برخی کاراکترها، رفتارها و داستان‌هایی که حدس زدنِ بعضی از آن‌ها اصلاً سخت نیست و این یعنی «گاندو» می‌شود شبیهِ بسیاری از سریال‌های شبانه‌ای که هر شب از شبکه‌های سیما پخش و بارها بازتکرار می‌شود.
= سریال‌ها اگر شبیه هم و یک بار دیده شوند باعث خواهد شد تا حرف ها، نکته‌ها و دقایقی که باید، دیده و شنیده نشود فلذا معتقدیم سریال‌های پر حرف و حدیث و چالش برانگیز و پرحاشیه، دوبار باید دیده شود چه بسا حرف‌های ناگفته‌ای لا به لای سفیدخوانی‌های متن و دیالوگ‌ها و بازی‌ها دیده و شنیده شود!
> ۴ قسمت و چندین موضوع مهم
از بعدِ نیمه تمام ماندنِ گاندو در اسفند ۹۹ تا این روزها که باقیمانده‌ی گاندو در حالِ پخش است تنها نکته‌ای که در اذهان دست به دست می‌شود این که؛ سریالی ساخته شده، سفارشی برای زیر سوال بردن تیم مذاکره کننده‌ی هسته‌ای و یا شاید محکوم کردنِ دستگاه دیپلماسی و حتی حمله به دولتِ تمام شده‌ی «حسن روحانی» است اما نکته‌های دیگری نیز وجود دارد که شاید اشاره به آن ها، توجهِ بیشتری را معطوف به ریزه‌کاری‌های این سریال کند:
= فردِ محوری داستان، «محمدعلی موسی پور» یا همان محمدعلی شعبانی است. سریال گواهی می‌دهد نیروهای امنیتی - اطلاعاتی روی او کاملاً اشراف داشته و دقیقه‌ای از او غافل نیستند اما اینک او در لندن به سر می‌برد و این یعنی او توانسته از چنگ نیروهای امنیتی ایران فرار کند حال چرا، یا در ادامه‌ی ماجرا بدان خواهند پرداخت یا چیزی شبیه موضوع فرار «محمودرضا خاوری» به یک معما بدل خواهدشد!
تلخ‌تر این که در یکی از سکانس ها، یکی از فعالان «آی. تی» پوشه‌ی محتوی برخی مدارک را به موسی‌پور تحویل می‌دهد، پوشه‌ای که مربوط می‌شود به شبکه‌ی فیبر نوریِ «عسلویه»، بعدتر در یک کافه، این اسناد و دیگر اسنادِ مرتبط با فعالیت‌های هسته‌ای ایران به «شارلوت»، آن هم درست زیر نگاه امنیتی‌ها تحویل داده می‌شود.
= کشورهای جهان نمی‌توانند کتمان کنند که بدل به جولانگاهی برای جاسوس‌های یک یا چندجانبه هستند حتی حالا که به ظاهر دورانِ جنگ سرد به پایان رسیده است. «گاندو» نشان می‌دهد دستگاه امنیتی و اطلاعاتی ایران، نه تنها در سفارت انگلستان در تهران که در مقر اصلی «MI6» نیز نیرو و نفوذی دارد آن هم یک نفوذی کارکشته و آموزش دیده (!) بدل این ماجرا می‌شود این که ممکن است نفوذی در دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی ما نیز وجود داشته باشد که اگر نداشت، موضوعاتی که سال‌ها با آن دست و گریبان هستیم سامان گرفته بود.
= موضوع یا مورد موسی‌پور بسیار عجیب است؛ وی هدف اصلی است، در تور نیروهای امنیتی و اطلاعاتی است دفتر کار، منزل و تمامی تماس‌ها و رفت و آمدهای وی از نزدیک شنود و نظاره می‌شود اما همچنان با بسیاری ارتباط دارد، تبادل اطلاعات می‌کند و جمع‌بندی شده‌ی اطلاعات را به آسانی در اختیار «شارلوت» می‌گذارد (!) شوربختیِ ماجرا این که می‌دانند وی یک هدف بیشتر ندارد و آن ضربه زدن
به نظام است.
= دیالوگی در این سریال وجود دارد که ربطی به روحانی و رئیسی بودگی رئیس جمهور ندارد، یک «باگ» بزرگ است که هرگونه مبارزه با فساد و اخلال در امور اقتصادی را ناممکن می‌سازد؛ رحمانی از یکی از مقاماتِ بانک مرکزی بر اساس خواسته‌ی سفارت انگلستان می‌خواهد تا بازگشتِ دلارهای به دست آمده از صادرات با تاخیر به ایران بازگردد تا نظام آسیب ببیند، از سویی دیگر اخلال در بازار ارز به صورت شبکه‌ای دنبال می‌شود در یک سکانس وقتی آن مقام بانک مرکزی به رحمانی می‌گوید: «قوانین اجازه‌ی برخی مانورها را نمی‌دهد!» رحمانی در پاسخ می‌گوید: «تبصره‌ها را دریاب! قوانین قفل و تبصره‌ها کلید هر قفل بازنشدنی هستند.»
سفیدخوانیِ این دیالوگ و این سکانس می‌شود این که حتی اگر به ازای هر مدیر و مسئول و حتی مقام عالی رتبه، دو یا چند نیروی اطلاعاتی-امنیتی
به کار گیریم بازهم این تبصره ها، دالانی برای دور زدنِ قوانین هستند و این یعنی مبارزه با فساد و فاسدان، سرِکار گذاشتنِ اذهان است چون تا راه‌های شبه قانونی اصلاح نشود ره به جایی نخواهیم برد!
= یکی از مسائلی که در این سریال، خیلی پررنگ نشان داده می‌شود، حضور پیوسته‌ی مقامات حتی با مسئولیت‌های حساس در سفارت انگلستان و نیز اصرار طرف انگلیسی به این حضور‌ها است موضوعی که به دودوزه بازی بریتانیایی‌ها مربوط است آن‌ها با یک تیر چند هدف را مورد حمله قرار می‌دهند: به آن چه می‌خواهند دست پیدا می‌کنند - برای فردهمکاری کننده حاشیه‌ی امنی برجا نمی‌گذارند - از همان حضورها و ملاقات‌های مستقیم بر علیه همان فرد برای تهدید و ادامه‌ی همکاری استفاده می‌کنند - خیلی علنی به کسب اطلاعات می‌پردازند!
= «شارلوت» افسر کاربلدی است، تندخو است، بی‌ادب است و در کار با احدی حتی مقامات ارشدسفارت در ایران شوخی ندارد. شارلوت یک «زن» است گویی بیگانه فهمیده «دلار» و «زن» هر زبانی را می‌بندد!
= دیالوگ‌های شارلوت، تسلط او بر جامعه‌ی ایرانی و از همه مهم تر، گشت و گذارِ آزادانه‌ی او البته زیر نگاه مراقبِ امنیتی‌ها جای بررسی دارد؛ او می‌گوید: «ما و ایرانی‌ها به شرایط پیچیده عادت داریم.»، «او می‌گوید تغییر دولت در ایران یعنی به اتمام رسیدنِ یک پروسه و شروع پروسه‌ای جدید»، «او می‌گوید: کشتی‌ها را باید سوزاند تا به برگشتن فکر نکرد!»
لابد می‌پذیریم که انگلیسی‌ها تعهدی ندارند مبنی بر این که از دولت اعتدالی جاسوسی کنند اما از دولت اصولگرا جاسوسی نکنند پس لابد گاندو نباید نگاه گروهی و حزبی داشته باشد و گویا ندارد چون شارلوتِ گاندو می‌گوید: «ما به شرایط پیچیده عادت داریم!» چون شارلوتِ گاندو می‌گوید: «ایران برای لندن مهم است به ۱۰۰۱ دلیل» و این ربطی به تغییر دولت در ایران ندارد!
= دیالوگی دیگر موضوع را به تاریخ ربط می‌دهد؛ شارلوت به رحمانی می‌گوید: «ایران و انگلستان در جنگ به سر می‌برند.» شرایطِ جنگی تعاریفِ خاص خودش را دارد که گویا ما فراموش کرده‌ایم یعنی دولت متخاصم در پایتخت ما سفارتخانه دارد و کارمندانِ سفارت که از نظرِ «گاندو» تماماً از افسران زبده و کارآزموده‌ی MI6 هستند آزادانه در کشوری که با آن در نبرد است رفت و آمد دارند!
> نکته‌ی پایانی
در سکانسی به نظر منِ شاهکار، شارلوت و رحمانی رو در رو می‌شوند اما «رحمانی» یعنی «ایران» زمینگیر است اما «شارلوت» یعنی انگلستان، ایستاده و محکم است، انگلستان در قامت شارلوت، ایرانِ در قامتِ رحمانی را در خاک خودش تهدید می‌کند، مجبور به همراهی و خیانت به کشورش می‌شود آن هم فقط با یک ترفند ساده؛ شارلوت می‌گوید: «انتخاب با خود تو است یا سواحل انگلستان یا دادگاه‌های ایران!»
بغض می‌کنیم و باور نمی‌کنیم در سرزمینی زندگی می‌کنیم که مسئولانی اینچنینی دارد، می‌گذاریم به حساب بزرگنمایی اما از خودمان می‌پرسیم اگر ذره‌ای از این سریال حقیقت داشته باشد، ایران هرگز قد راست نخواهد کرد!
این سریال همچنان هر شب پخش می‌شود روی خطی مشخص، نیروهای امنیتی - اطلاعاتی به وظایف خود عمل می‌کنند اما گاهی از خط و خطوط قرمز و برخی شخصیت‌ها می‌ترسند و این یعنی قدرتی مافوق تمامی قدرت‌ها می‌کوشد قانون در این سرزمین ناقص اجرا شود و همین ناقص اجرا شدنِ قانون باعث می‌شود امنیتی که برای آن خون داده‌ایم به بازی گرفته شود، شهادت دانشمندان هسته ای، به یغما رفتن مدارکی مهم و نابود شدنِ بخشی از مسئولان حتی فهیم و با تجربه به ما می‌گوید برخی خط قرمز‌ها اگر شکسته نشود با تغییرِ صدباره‌ی دولت‌ها و وزرا و مسئولان، آب هم از آب تکان نخواهد خورد.
بهترین و زبده‌ترین تیمِ مذاکره کننده وقتی در مقابل دشمنی تا بنِ دندان مسلح قرار گیرد، دشمنی که «اسب تروا»ی او در ایران اطلاعاتِ دسته‌بندی شده را روی میز مذاکره کننده به نفع دشمن و به ضرر ایران چیده باشد عملاً دست بسته است، ظریف باشد یا جلیلی، ماجرا یکسان است و این یعنی، «گاندو» می‌کوشد به ما بگوید؛ خلاها را باید پرکرد، حفره‌ها را پوشانید راه چاره در مذاکره نکردن نیست در چگونه مذاکره‌کردن است. نمی‌شود وارد اتاق مذاکره‌ای شد که از قبل همه‌ی داشته‌های ما روی میز طرف مقابل چیده شده است. با همه‌ی این تفاسیر؛ حالا حق داریم که بگوییم: «این «گاندو» را باید «دوبار» دید! »؟!