از صدا افتاده تار و کمونچه!

امید مافی‪-‬ افاضه فرمودند واکسن خارجی گران است، اما احتمالا یادشان رفته که جان ایرانی این روزها بسی ارزان است. اینجا روزی یک قشون آدم پرپر می‌شوند و نه راهی به رویا می‌رسد و نه رویایی به راه. اینجا که جای مقصر و بی‌تقصیر عوض شده و وزیر بهداشتش خبر کشته‌های بیشتر را در روزهای پیش رو می‌دهد (!)
تا باور کنیم جامه‌ای که روی مرگ پوشیده‌ایم را باید از تن در بیاوریم و خونمان بیفتد به گردن مام میهن. آخ بمیرم برای مادر وطن با این همه دردانه تلف شده روی دامن گلدارش...بمیرم برای این سرزمین گربه‌ای شکل که دارد از فرط سوختن و ساختن و دم نزدن، هروله می‌کند. کمک. کمک. یک نفر برای این درد بی‌درمان که نَدیم لحظه‌هایمان شده و نفسمان را بریده چاره‌ای بیندیشد. یک نفر برای این روزهای سیاه و این خانه‌های سیاه و این تقدیر سیاه نسخه‌ای بپیچد. وطن مُرد
از بس که جان ندارد...و ما داریم در کوچه‌های همین سرزمین ناقوسِ نیستی را می‌شنویم و کم کم باور می‌کنیم اینجا بهای سدر و کافور از بهای زندگی بیشتر است. ما که حتی مجال بر دوش کشیدن مرده‌هایمان را نیز از دست داده‌ایم و اصلا یادمان رفته خانه دوست کجاست و تکلیف رنگ گیسوان یار چه خواهد شد؟ کمک، کمک...یک کرور دارند می‌سپارند جان، یک قشون دارند دست و پای دائم می‌زنند،‌ای مسئولان که در کار تماشایید، بگیرید دست بیچارگانی که بی‌اکسیژن و بی‌سرُم و بی‌تابوت خاموش می‌شوند، چون شمعی در باد...خوب نگاه کنید! کفن و کرباس یک ملت دارد در باد تکان می‌خورد و این تنها لوایی ست که ما می‌پرستیم. ما محتاجان هوای تازه و واکسنی که به قول جاهلان گران است. ما شوربختان در صف طویل مویه و ماتم و مرگ...
کوچه‌ها باریکن دکونا بستس خونه‌ها تاریکن، طاقا شکستس


از صدا افتاده تار و کمونچه مرده می‌برن کوچه به کوچه
نگا کن مرده‌ها به مرده نمیرن حتی به شمع جون سپرده نمیرن...