مرزبان توحید

سیدابوالقاسم آقایی میبدی، پژوهشگر مجموعه فرهنگی امام جعفر صادق (ع)
استاد حکیمی در چهاردهم فروردین ۱۳۱۴ (۱۳۵۴ ق)، در مشهد زاده شد. «استاد، تاریخ در گذشت خویش را به اصحاب سرّش گفته است (و«سرّ اهل السّرّ ممّا لا یباح»)؛ امّا امید است که با دعای همان اصحاب سر، آن تاریخ به تاخیر افتد و استاد دیرتر بزید. اِنَّ ذلِکَ عَلَی اللهِ یَسیرٌ. »
پدرش، حاج عبدالوهّاب حکیمی (م ۱۳۶۹ ش)، که از یزد به آستانه امام رضا (ع) پناه برده بود، از محترمین بازار مشهد و متشرّع و اهل مراقبه بود. و از شبهات می‌گریخت. حکیمی در سال ۱۳۲۰ به مکتب و سپس به مدرسه رفت. پس از فرا گرفتن قرآن و صد کلمه (از کلمات قصار امیرالمومنین علی (ع) با ترجمه منظوم) و نیز مقداری از دیوان حافظ، درسهای دوره ابتدایی را در مدرسه فرا گرفت. در سال ۱۳۲۶ به حوزه علمیّه مشهد وارد شد و بیست سال در آنجا به علم اندوزی و خودسازی پرداخت. هشت سال به درسهای مقدّمات و سطح و دوازده سال به درس خارج اشتغال داشت و در جنب آن، پانزده سال به تحصیل فلسفه و کلام پرداخت.
ادبیّات عرب را نزد شیخ محمّد تقی ادیب نیشابوری، معروف به ادیب ثانی (م۱۳۵۵ ش) فرا گرفت و تقریرات همه دروس او را نوشت. اصول فقه و فقه را در محضر آیت الله میرزا احمد مدرّس یزدی (م۱۳۵۰ ش) که خویشاوندش بود، و آیت الله علی نمازی شاهرودی (م۱۳۶۴ ش) و دیگر دروس سطح و مقداری از خارج را، از جمله خارج کفایه، در محضر آیت الله شیخ هاشم قزوینی (م ۱۳۳۹ ش)، آموخت. همچنین دوازده سال از افاضات آیت‌الله شیخ مجتبی قزوینی (م ۱۳۴۶ ش)، بهره برد و جلدین کفایه و خارج فقه و نیز درس معارف اعتقادی و اجتهادی و فلسفه (شرح اشارات و اسفار) و نقد فلسفه را از محضر او فرا گرفت و ضمن تماشای رواق اشراق، همراه مشّائیان تمشّی کرد. ده سال نیز در درس خارج فقه و اصول آیت الله العظمی سیّد محمّد هادی میلانی (م ۱۳۵۴ ش)، حاضر شد و تقریرات درس اصول وی را به تفصیل و تقریرات برخی از دروس فقه را به اختصار نوشت.


شرح باب حادی عشر را از بعضی از فضلا و شرح تجرید را در محضر شیخ عبدالنّبی کجوری (م ۱۴۱۹ ق) و شرح منظومه را از شیخ غلامحسین محامی بادکوبه‌ای (م ۱۳۳۳ ش) آموخت. در پی آموختن علوم مرسوم حوزه، سری هم در علوم دیگر کشید که مبادا چیزی را فروهشته باشد: نجوم و تقویم را نزد حاج شیخ اسماعیل نجومیان (م ۱۳۵۶ ش) و اوفاق و رمل را از محضر حاج سیّدابوالحسن حافظیان (م ۱۳۶۰ ش)، و حاجی خان مخیّری (م ۱۳۵۰ ش) و شیخ مجتبی قزوینی فرا گرفت. هنگامی که درسهایش در نزد ادیب ثانی پایان یافته بود، قصیده‌ای به عربی، در بیش از چهل بیت، پاس مقام استاد را سرود و در شب نوروز ۱۳۳۳، به وی پیشکش کرد. آنک که آن ادیب اَریب، آن قصیده عربی را، از آن طلبه نوجوان دید، انگشت تعجّب به دهان گرفت و او را، علی رووس الاشهاد، بر کشید و «متنبّی جوان» خواند.
استاد حکیمی دو جلد کفایه را در طیّ یک سالِ تحصیلی در نزد شیخ مجتبی قزوینی فرا گرفت. استاد قدم در سی سالگی نگذاشته بود که علاّمه شیخ عبدالحسین امینی (م ۱۳۴۹ ش)، در نامه‌ای که از نجف برایش نوشت، وی را با عنوان «العلاّمه الجلیل» مورد خطاب قرار داد. در همین سال‌ها (آذر ۱۳۴۲) بود که شیخ آقا بزرگ تهرانی (م ۱۳۴۸ ش)، در ضمن اجازه روایی به استاد حکیمی، از وی با القاب «الفاضل الکامل البارع الاریب و الاستاد المحقّق الماهر الادیب» یاد کرد.
استاد حکیمی سال‌ها در لباس روحانیّت بود، امّا هرگز روحانیّت را حرفه خود نکرد. زیرا پیش از آنکه لباس روحانیّت به تن کند، لباس زهد و اعراض به تن کرده بود. سرانجام در سال ۱۳۴۵، با رضایت استادش، شیخ مجتبی قزوینی، از حوزه و لباس روحانیّت بیرون آمد، امّا همواره نگاهش به حوزه است و مخاطبش، نسلهای جوان. (راه خورشیدی، اندیشه‌نامه و راه نامه استاد محمّدرضا حکیمی، بر داشت از صص، ۲۸-۲۳)
حکیمی حوزه مداری را برنگزید و پس از اینکه در حوزه «درس خارج» خواند، به جامعه رفت و «خارجِ درس» هم خواند و با »آفاق فکری برون حوزه ای» آشنا شد و به جای تحقیق در «وقایع سابقه» به «حوادث واقعه» پرداخت. و دین شناسی و زمان آگاهی را با یکدیگر آمیخت و، بدین ترتیب، از عهده دین یاری بیرون آمد. (همان، ص ۳۹، تعبیری است از استاد حکیمی)
> فعالیت اجتماعی و سیاسی استاد حکیمی
استاد حکیمی از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۷ در چند موسّسه فرهنگی- انتشاراتی در تهران، از جمله بنیاد فرهنگ ایران، شرکت سهامی انتشار و موسّسه انتشارات فرانکلین، اشتغال داشت. او، بدرستی و از سر اجتهاد، تشخیص داده بود که باید در موسّسه‌های فرهنگی داخل شد و تا آنجا که می‌توان «تعالی اندیشه اسلامی را روشن ساخت.» همچنین محض احتیاط و برای اطمینان بیشتر، از دو مرجع تقلید (آیت الله خمینی و آیت الله خوئی)، اجازه گرفت. پس از چند سال فعّالیّت هم که می‌خواست کناره بگیرد، با استاد مطهّری مشورت کرد و او نه تنها کناره‌گیری را صلاح ندانست، بلکه «حرام» شمرد.
به گفته یکی از همکاران او در انتشارات فرانکلین: «محمّد رضا حکیمی همه دانش و تجربه خود را معطوف به این می‌کرد که هیچ اصلی از اصول اسلام نقض نشود و نکته‌ای خلاف واقع در نوشته نباشد.» (نقل: از عبد الحسین آذرنگ)
از تعلیقاتی که استاد بر چند کتاب نوشته، دانسته می‌شود که چقدر جانب اسلام و تشیّع را داشته است. سه نمونه از تعلیقاتش بشرح ذیل بیان می‌گردد.
۱- تعلیقه بر کتاب اسلام در ایران، تالیف ایلیا پاولویچ پطروشفسکی، اسلام‌پژوه و ایران‌پژوه روس و استاد دانشگاه لنینگراد، ترجمه کریم کشاورز.
۲- تعلیقه بر کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، تالیف حنّا الفاخوری و خلیل الجُر، ترجمه عبدالمحمّد آیتی.
۳- تعلیقه بر کتاب سیری در اندیشه سیاسی عرب، تالیف حمید عنایت. (راه خورشیدی، اندیشه نامه و راه نامه استاد محمّدرضا حکیمی، بر داشت از صص، ۴۷-۴۰)
علاوه بر تعلیقات بیش از۵۰ جلد کتاب منتشر، تالیفِ مشترک، آثار ترجمه شده، تقریرات چاپ نشده، مقالات فارسی، مقالات عربی، شعر، کتابهای چاپ نشده یا ناتمام و مجموعه مقالات تحقیقی دارند. وی موضوع تالیفات خود را، با عنایت به مقتضیات زمان و نیازهای جامعه انتخاب کرد و از تالیف در موضوعات انتزاعی و غیرِکاربردی، دوری جست. (فیلسوف عدالت، برداشت، صص، ۸۵-۵۷)
تدریس استاد حکیمی در دانشگاه تهران، در دوره دکترای ادبیّات، از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷، و بنا به دعوت دکتر عبدالحسین زرّین کوب بود. در آغاز در حدود سی نفر در این دوره ثبت نام کردند؛ امّا دیری نگذشت که بیش از سیصد نفر در کلاس استاد حضور می‌یافتند. وی برای نخستین بار به جای متونی چون تاریخ ابن خلّکان، که رایج بود، نهج البلاغه را متن درس قرار داد. استقبال دانشجویان از این کلاس و مرعوبیّت ساواک از این ازدحام، منجر بدان شد که با دخالت پلیس و ساواک، تعطیل شود. استاد حکیمی، در پی هجرت تکلیفی از حوزه علمیه مشهد، به جرم فعّالیت علیه رژیم شاه، در سال ۱۳۴۵، چند بار در خوی و مرند و سلماس و ارومیّه بازداشت و زندانی شد. وی آخرین بار در سال ۱۳۵۷ دستگیر و در کمیته تهران زندانی گردید. (راه خورشیدی، بر گرفته، از ص، ۴۸)
دکتر شریعتی از سال‌ها پیش استادحکیمی را می‌شناخت. با او در مشهد، از جمله در کانون نشر حقایق اسلامی آشنا شده بود. همچنین مقدّمه ای، به زبان فرانسه، بر کتاب سرود جهش‌ها «نخستین تالیف استاد حکیمی، در سال ۱۳۴۳»، نوشته بود.
دکتر شریعتی در آذر ۱۳۵۵ (هفت ماه پیش از مرگش)، وصیتّنامه‌ای خطاب به حکیمی نوشت و او را وصیّ شرعی خود قرار داد. این وصیّتنامه با این عبارت آغاز می‌شود: «برادرم، مرد آگاهی و ایمان، اخلاص و تقوی، آزادی و ادب، دانش و دین، محمّد رضا حکیمی» (همان ص، ۲۱۱)
انقلاب اسلامی ایران در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رسید و، بدین سان، استاد حکیمی به بزرگترین آرمان و آرزوی خویش دست یافت. در همان ایّام، با اشاره به پیروزی انقلاب اسلامی نوشت: همین مرا بس که در حال زندگی خویش، شاهد حماسه‌هایی بودم خدایی و بزرگ؛ حماسه‌هایی که همه تبلور جهان بینی... من بود و تحقّق آرمان بزرگ من. (تفسیر آفتاب، ص، ۱۴)
از هنگامی که روحانیّت، به رهبری امام خمینی، در سال ۱۳۴۱ قیام کرد، تا هنگامی که پیروزی را در سال ۱۳۵۷ در آغوش کشید، حکیمی یکسره در میدان بود و درگیر. اقدام نخستش این بود که در مشهد، آیت الله شیخ مجتبی قزوینی را، که در فلسفه و عرفان با امام خمینی همفکر نبود، به همراهی با امام خمینی و تایید او برانگیخت و به تبع او، شماری فراوان از روحانیّون حوزه خراسان در پی امام خمینی روانه شدند.
دو دیگر اینکه قطب فرهنگ تشیّع، یعنی علاّمه امینی را، پس از گفتگو‌های زیاد، بر آن داشت تا قیام امام خمینی را تایید کند و «الخمینی ذخیره الله للشّیعه» بگوید.
و سومین اقدام حکیمی این بود که در هر محفل و مجلس و در هر مقاله و کتاب با مناسبت و بی‌مناسبت، از قیام و مبارزه و خمینی می‌گفت و در بسیج روحی و ذهنی مردم، بخصوص جوانان، بس
موثّر بود.
وی در دفاع از مرجعیّت امام خمینی، با همه مراجع تقلید در افتاده بود و به آن‌ها اعتراض می‌کرد که نباید «رساله پراکنی» کنند و تشتّت بیافریند. زیرا مرجعیّت و زعامت در او متعیّن است و مردم باید بدو رجوع کنند که پیشگام مبارزه با رژیم شاه شده است.
درخور ثبت است نخستین کسی که از آیت الله خمینی با لقب «امام» یاد کرد، استاد حکیمی بود، وی در آغاز کتاب سرود جهشها، که در اردیبهشت سال ۱۳۴۳ منتشر شد، از وی با این لقب نام برد.
(راه خورشیدی(اندیشه نامه و راه نامه استاد محمّدرضا حکیمی)، صص ۲۶۱-۲۵۵)
در مقدّمه تفسیر آفتاب، به تاریخ اسفند ۱۳۵۷، جمله‌ای آمده است که اینک، معنایی خاص می‌دهد و البتّه، کاملاً با عنایت نوشته شده است: من این انقلاب را ستوده‌ام و عظیم دانسته ام، مانند دیگران. و ستایش خویش را تا آغاز پیروزی و شروع سازندگی و شکل دهی به دستاوردهای انقلاب پیش برده ام، نه بیشتر. تا ببینیم دیگران چه می‌کنند. (تفسیر آفتاب، ص ۱۵)
پیام تسلیت رهبر انقلاب اسلامی در پی درگذشت عالم و متفکر برجسته آقای محمدرضا حکیمی
دانشمندی جامع، ادیبی چیره‌دست، اندیشه‌ورزی نوآور و اسلام‌شناسی عدالتخواه
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پیامی درگذشت عالم و متفکّر برجسته جناب آقای محمدرضا حکیمی را تسلیت گفتند. متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
با تاسف و تاثر خبر درگذشت عالم و متفکّر برجسته جناب آقای محمدرضا حکیمی قدّس‌الله‌نفسه را دریافت کردم. ایشان دانشمندی جامع، و ادیبی چیره‌دست و اندیشه‌ورزی نوآور و اسلام‌شناسی عدالتخواه بودند. ایشان عمر را فارغ از ارائه‌ها و پیرایه‌های مادی، در خدمت معارف والای قرآن و سنّت گذرانده و آثاری ارزشمند از خود به جا نهادند. بهره‌گیری از محضر پر فیض و نفس گرمِ استادان معرفت و معنویت در مشهد مقدس، ذخیره‌ای از توکل و تعبّد و غنای نفس در دل و جان این شخصیت عزیز به جا نهاده بود که تا آخر عمر با برکتش وی را استوار میداشت. این‌جانب فقدان اندوهبار این رفیق دیرین را به خاندان مکرّم حکیمی و بازماندگان بویژه برادر بزرگوار ایشان و نیز به همه‌ی دوستان و علاقمندان آن مرحوم تسلیت عرض میکنم و رحمت و مغفرت الهی را برای وی مسالت مینمایم.
سیّدعلی خامنه‌ای
۱ شهریور ۱۴۰۰