روزنامه وطن امروز
1400/06/06
از سندروم سایگون تا سندروم کابل
حنیف غفاری*: این روزها بازار همسانسازی «سایگون» و «کابل» در رسانههای غرب بسیار داغ است. تحلیلگران آمریکایی و اروپایی معتقدند آنچه در جریان فرار نیروهای آمریکایی از افغاستان روی داد، تا حد زیادی مشابه شکست واشنگتن در ویتنام بود. این مقایسه تا حدودی درست به نظر میرسد اما تفاوتهایی نیز در این باره وجود دارد که نمیتوان بسادگی از کنار آنها گذشت! جنگ ویتنام نبردی بود بین دولت کمونیستی ویتنام شمالی و ویتنام جنوبی و متحد اصلی آن، ایالاتمتحده آمریکا. جنگ ویتنام، جنگی طولانی و پرهزینه برای آمریکا بود که ۲۰ سال طول کشید. عبارت «سقوط سایگون»، به تصرف سایگون، پایتخت ویتنام جنوبی توسط نیروهای کمونیستی ارتش خلق ویتنام موسوم به «ویتکنگ» اشاره دارد. آمریکا سال ۱۹۷۳، نیروهای خود را از ویتنام جنوبی خارج کرد. جنگ ویتنام منجر به هلاکت 58 هزار نیروی آمریکایی و تحمیل میلیاردها دلار هزینه نظامی به رؤسایجمهور دموکرات و جمهوریخواه شد. حضور 20 ساله آمریکا در افغانستان، فرار هزاران آمریکایی از پایگاه بگرام و فرودگاه کابل و رها شدن مزدوران و همکاران نیروهای اشغالگر آمریکایی در افغانستان، جملگی شبیهسازی سایگون و کابل را به یکدیگر ممکن میسازد اما باید توجه داشت دامنه و عمق شکست واشنگتن در کابل، بهمراتب بیشتر از سایگون است؛ فراموش نکنیم شکست مطلق کاخ سفید در افغانستان، نخستین شکست سنگین ایالاتمتحده در قرن بیستویکم و هزاره سوم محسوب میشود. اگر چه آمریکا قبلا در پروسه سرنگونی نظام سیاسی سوریه و ایجاد جنگ نیابتی علیه محور مقاومت (از طریق تاسیس داعش و حمایت از آن) ناکام ماند اما شکست افغانستان، رسمیترین شکست واشنگتن در نظام بینالملل در عصر کنونی محسوب میشود. بدونشک در آینده نزدیک، اصطلاحی به نام «سندروم کابل» نیز در بین افکار عمومی آمریکا رایج خواهد شد. اما سندروم کابل چیست و چه ویژگیهایی دارد؟ پس از خروج ارتش ایالاتمتحده از ویتنام و شکست آن در سایگون، اصطلاح «سندروم سایگون» در آمریکا رایج شد که بیانکننده عدم تمایل شهروندان آمریکایی به مداخله نظامی این کشور در خارج از مرزهایش است. اکنون ما با شکلگیری پدیدهای به نام «سندروم کابل» در بین آمریکاییها مواجه هستیم که به مراتب نسبت به «سندروم سایگون» شایعتر است. خمیرمایه این سندروم فراگیر را این گزاره مهم تشکیل میدهد: «محصول جنگافروزی، تحمیل دموکراسی آمریکایی و مداخله نظامی ایالاتمتحده در کشورهای دیگر در نهایت چیزی جز شکست و تباهی نخواهد بود؛ شکستی که شهروندان و سیاستمداران آمریکایی و متحدان این کشور، ناچارند هزینههای آن را سالیان دراز تحمل کنند». در این میان، سیاستمداران آمریکایی بهرغم میل ذاتی خود به توحش و مداخلهگرایی، در نهایت ناچار خواهند شد میان ۲ گزینه «احیای دکترینهای بازدارنده» یا «خلق دکترینهای جدید بر مبنای عدم مداخلهگرایی» دست به انتخاب بزنند. یکی از چارچوبهای مفهومی و عملیاتیای که ممکن است استراتژیستهای آمریکایی جهت نجات جان نظام سرمایهداری سراغ آن بروند، دکترین «مونروئه» است. این دکترین توسط «جیمز مونروئه» رئیسجمهور وقت آمریکا در دوم دسامبر ۱۸۲۳ اعلام شد. بر اساس این دکترین، آمریکا از دخالت در امور خارج از نیمکره غربی منع میشود و همزمان اجازه نمیدهد قدرتهای اروپایی در امور این قاره دخالت کنند. جریانهای ملیگرا، انزواطلب و جنبشهای ضد جهانی شدن و ضد بینالمللگرایی در زمره طرفداران این دکترین هستند. این افراد بر کاهش سریع حضور بینالمللی آمریکا و تخصیص بودجههای نظامی- امنیتی به بازسازی زیرساختهای فرسوده آمریکا و تقویت قدرت ملی در عرصههای اقتصادی تأکید دارند. البته در این میان نکتهای وجود دارد که نمیتوان در شناخت و تحلیل انگارههای استراتژیک سیاست خارجی آمریکا آنها را نادیده انگاشت؛ بازگشت آمریکا به دکترین مونروئه یا احیای آن (با استناد به شرایط داخلی و بینالمللی امروز آمریکا)، محصول یک انتخاب آگاهانه نیست، بلکه منبعث از نوعی استیصال و سردرگمی استراتژیک و راهبردی در نظام بینالملل است. تمرکز ناخواسته سیاستمداران آمریکایی بر داخل این کشور و بسته شدن دست و پای این کشور در حوزه روابط بینالملل، یکی از خروجیهای طبیعی شکست ایالاتمتحده در افغانستان محسوب میشود. زمانی که تعریف یا بازتعریف یک دکترین و استراتژی، برگرفته از قدرت و خلاقیت باشد، با رشد و پویایی یک بازیگر در حوزه روابط بینالملل مواجه خواهیم بود اما زمانی که احیای یک دکترین یا حتی خلق یک دکترین جدید در حوزه سیاست خارجی یک کشور، ناشی از ضعف، شکست و سردرگمی سیاستمداران آن کشور باشد ماجرا به طور کامل متفاوت خواهد بود! این دقیقا همان اتفاقی است که امروز در آمریکا رخ داده و منجر به تحدید استراتژیها، دکترینها و روشهای کلان آمریکا در تقابل یا تعامل با بازیگران بینالمللی شده است. قطعا شیوع سندروم کابل در بین شهروندان آمریکایی و افکار عمومی دنیا، جایی برای تحقق رویاپردازیهای خام و متوهمانه صاحبان ستم و تزویر در کاخ سفید باقی نخواهد گذاشت. * دکترای روابط بینالملل
سایر اخبار این روزنامه