داغی که تازه ماند
شهروند| اینها را مادر وحید مرادی میگوید. معروفترین گندهلات تهران که سرگذشت عجیبش تا مدتها سر تیتر خبرها بود. مردی که در میهمانی آزادیاش، دست به جنایت زد. به زندان افتاد و پشت میلهها زندگیاش تمام شد. شروری که ١٧ سال سلاح بهدست با قلدری در محلههای مختلف تهران و کرج قدرتنمایی میکرد. او به خاطر فیلم قلدریهایش به شاخ اینستا تبدیل شده بود. همه او را به اسم عقاب ایران میشناختند. وحید مرادی گندهلاتی بود که خیلیها هواخواهش بودند. خیلیها حاضر بودند به خاطرش جانشان را فدا کنند، اما به همان اندازه دشمن هم داشت. دشمنانی که در زندان او را به قتل رساندند. این شرور معروف بعد از سالها کریخوانی، قدرتنمایی و قلدری و حتی قتل در نهایت پیش از صدور حکم پروندهاش در زندان کشته شد.
وحید سیوچهار ساله چندین سابقه کیفری داشت. او ١٦ بار به زندان رفته بود. اردیبهشتماه سال 97 بود که از زندان آزاد شد. دوستانش برایش یک میهمانی ترتیب دادند. میهمانی آزادی؛ وحید به آن میهمانی شوم رفت. رفت و کریخوانیها باز هم از سر گرفته شد. این بار اما کریخوانیها رنگ دیگری به خود گرفت. درگیری خونینی بین حسین و وحید شکل گرفت. در نهایت وحید مرادی در پنتهاوس خیابان ۲۱ ولنجک با ضربه چاقو حسین را کشت و سهه خواهرزاده حسین را هم زخمی کرد. وحید بعد از این جنایت و درحالیکه قصد خروج از کشور را داشت، در مرز ایران و ترکیه بازداشت شد.
درگیری مرگبار در زندان
او به زندان رجاییشهر رفت تا دوره حبس خود را بگذراند. به قتل در مستی اعتراف کرد. بازپرس رسیدگیکننده به این پرونده احتمال وقوع خطر را برای او مطرح کرد. به همین دلیل او به بند خصوصی منتقل شد، اما پس از چند روز به اصرار خانوادهاش به بند عمومی رفت. یازدهم تیرماه همان سال بود که درگیری خونین در محوطه هواخوری زندان رجاییشهر به جنایت ختم شد. قربانی کسی نبود جز وحید مرادی؛ تلاش زندانبانان برای پایاندادن به درگیری خونین میان زندانیان بینتیجه ماند. وحید با پنج ضربه چاقو از پا درآمد. تصاویر این درگیری نیز از دوربینهای مداربسته زندان ضبط شد.
با تکمیل تحقیقات پلیسی ١٧ نفر از زندانیان که در درگیری منتهی به جنایت شرکت کرده بودند، بازداشت شدند. سعید و عباس که به گفته سایر زندانیان نزدیکتر از سایرین به وحید بودند، بهعنوان متهمان اصلی تحت بازجویی قرار گرفتند. هر دو ادعا کردند ضربه کاری را با چاقوی دستساز به وحید نزدهاند. پرونده این جنایت با صدور کیفرخواست به شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد و ١٧ متهم پشت درهای بسته و غیرعلنی محاکمه شدند. در پایان جلسه قضات دادگاه سعید را به قصاص محکوم کردند. عباس و سایر متهمان نیز به زندان محکوم شدند.
سعید به حکم اعتراض کرد و مدعی شد قاتل نیست. با این اعتراض پرونده در شعبه ٣٩ دیوانعالی کشور تحت رسیدگی موشکافانه قرار گرفت و قضات عالیرتبه، حکم قصاص را شکستند. آنها در گزارشی اعلام کردند لازم است قضات دادگاه فیلم دوربین مداربسته زندان را که صحنه درگیری خونین را ضبط کرده است، بازبینی و سپس اقدام به انشای رأی کنند.
تجربه زندان در 16 سالگی
حالا با گذشت سه سال از این ماجرا و فرازونشیبهای زیاد این پرونده، مادر وحید مرادی در گفتوگو اختصاصی با «شهروند» از آن سالها و از داستان زندگی پسرش میگوید. اینکه پسرش قربانی رفیقبازیهایش شد. اینکه وحید را فریب دادند و در نهایت او را کشتند: «وحید اولین بار در شانزده سالگی به زندان رفت. آن زمان در یک مجتمع در شهرری زندگی میکردیم. آنجا وحید با دوستان نابابی آشنا شد. در نهایت هم یک درگیری داشتند که در آن درگیری نگهبان مجتمع سکته کرد و مرد. بعد از آن وحید و دوستانش را دستگیر کردند. او یک سال زندانی شد. بعد از آزادی بود که باز هم دوستانش دست از سر وحید برنداشتند. آنها نمیگذاشتند وحید یک زندگی سالم داشته باشد.»
مادر است. با آوردن نام پسرش اشک در چشمانش موج میزند. دخترش را از دست داده، پسرش را هم؛ داغ عزیزانش او را نابود کرده است: «دخترم 19 سال داشت. تصادف کردیم. در آن تصادف دخترم را از دست دادیم. بعد از آن روز زندگیام زیر و رو شد. دیگر نتوانستم مثل سابق زندگی کنم. تا اینکه خبر مرگ وحید را در فضای مجازی دیدم. برادرزادههایم خبر را دیده بودند. خبر همه جا پیچیده بود. آن هم پیش از آنکه کسی چیزی به ما بگوید. مثل بمب صدا کرده بود. وحید مرادی را در زندان کشتهاند. تا اینکه با ما تماس گرفتند و گفتند که وحید چاقو خورده است.»
باز هم به داستان زندگی پسرش برمیگردد. زندگی که به گفته این مادر، بهخاطر رفیقبازی نابود شد: «دیگر اسم وحید بد در رفته بود. هرجا وقتی دعوا میشد اسم پسرم را میآوردند. هرکس دعوا میکرد به پسرم زنگ میزد و میگفت بیا. وحید هم بچه بامعرفتی بود. فکر میکرد اگر برای رفیقهایش کاری نکند، آدم درستی نیست. برای همین، دوستانش هم از او سوءاستفاده میکردند. 22 سالش بود که ازدواج کرد. بعد از 11 سال از هم جدا شدند. طوفان، نوهام پیش مادرش زندگی میکند. بعد از آن وحید با همسر دومش ازدواج کرد. او عاشق همسرش بود. همسرش هم همینطور؛ میدانست وحید ذات بدی ندارد و بیگناه است. تا اینکه به آن میهمانی دعوت شد و زندگیاش برای همیشه از بین رفت.»
میهمانی شوم
همه این دردسرها، از یک کریخوانی در اینستاگرام شروع شد. علی، یکی از اطرافیان وحید مرادی بود. این دو نفر در اینستاگرام برای هم کری میخواندند. تا اینکه این کریخوانیها به دستگیری وحید ختم شد: «دوستانش او را فروختند. وحید به زندان رفت و بعد از گذراندن دوره حبس آزاد شد. آزاد شد و آن میهمانی شوم را برایش برگزار کردند. حسین مرتب تماس میگرفت و از وحید میخواست به خانهاش برود. اول وحید قبول نکرد. هر بار بهانه میآورد. دیگر دلش نمیخواست در آن جمع حاضر شود، اما آنقدر اصرار کردند تا اینکه وحید رفت. تنها رفت. یک سالی میشد که وحید لب به مشروبات الکلی نمیزد. اینها را خود وحید برای ما تعریف میکرد. میگفت با اصرار آنها مشروب خورده بود. در حالت مستی هم که دعوا صورت گرفت و بعد هم آن اتفاق افتاد. آنها میخواستند وحید را نابود کنند. وحید همیشه قسم میخورد که چاقو را فقط به دست حسین زده بود، اما اطرافیانش او را دیر به بیمارستان رساندند.»
داغی که تازه ماند
این زن ادامه میدهد: «وحید، هر روز با ما از زندان تماس میگرفت. روز حادثه هم ساعت پنجوسی دقیقه بعدازظهر از زندان تماس گرفت. با من و پدرش صحبت کرد. بعد از تماس وحید، ما برای خرید، از خانه خارج شدیم. وقتی برگشتیم، برادرزادههایم گفتند در اینستاگرام خبر کشته شدن وحید سروصدا کرده است. باور نمیکردم. تا اینکه از زندان با ما تماس گرفتند که وحید چاقو خورده و جان باخته است. وحید قربانی شد. او را قربانی کردند. چون خیلی محبوب شده بود، میخواستند زندگیاش را نابود کنند که موفق هم شدند. حالا من ماندهام و داغ فرزندانم که هنوز هم تازه است.»