مشق فقر در روستای بیمدرسه
مرضیه موسوی| روستای «جماعتزهی» کمتر از 500 نفر جمعیت دارد، یک مدرسه برای مقطع ابتدایی، دو هوتک خشکشده و دو هوتک که هنوز آب زردرنگی در آن باقی است. اینها به علاوه جادهای خاکی تنها دارایی عمومی مردم این روستاست که وضعیتی نسبتا بهتر از بسیاری روستاها و مناطق کپرنشین دیگر منطقه دشتیاری دارد. هنوز هیچ دختری در جماعتزهی به دانشگاه راه نیافته و تعداد دخترانی که برای تحصیل خودشان را به روستاها و شهرهای اطراف رساندهاند تنها دو نفر است. محرومیتی که سالهاست گریبان سیستانوبلوچستان را گرفته به معضلی چندوجهی تبدیل شده که رسیدن به هر سمت و سوی آن به تنهایی، باری از کاستیهای آن بر نمیدارد. آموزش، بهداشت و دسترسی جادهای همان قدر برای روستاهای این استان حیاتی است که وجود آب آشامیدنی سالم ضرورت دارد. پروژههای محرومیتزدایی در این استان که این روزها با حضور کاروانهای نذر آب 4 در این استان به اوج خود رسیده تنها مسکنی برای این آلام هستند و حلشدن تمام این معضلات به برنامهای چندساله در سطح ملی نیاز دارد.
«گوهر» کلاس پنجم ابتدایی را تمام کرده. کنار دیگر بچههای روستای جماعتزهی نزدیک هوتک آمده تا مراقبشان باشد. گوشه شال زردرنگش را به دندان گرفته و بازی بچههای کوچکتر از خود را تماشا میکند. میگوید: «امسال درسم تمام میشود.» کلاس ششم را میگوید که برای او و بسیاری از بچههای این روستای 500 نفری، آخرین کلاس درس است، بعد از آن دختربچهها ازدواج میکنند و پسرها همراه پدرشان راهی صید و دریا میشوند و یا سوختبری میکنند و هر کار دیگری که برای گذران زندگی باید انجام دهند. «ثناالله بلوچ» معلم تنها مدرسه این روستا و بزرگشده همین جاست. او میگوید: «این روستا هم مثل اغلب روستاهای سیستانوبلوچستان با مشکل مدرسه و امکانات آموزشی روبهرو است. ما در اینجا تنها امکان تحصیل تا مقطع ابتدایی را داریم. برای درسخواندن در مقاطع بالاتر باید به روستاهای بزرگتر و یا شهرستان برویم.» یادآوری میکند که فاصله روستاهای استان سیستانوبلوچستان از یکدیگر زیاد است و طیکردن مسیر 50 کیلومتری هر روزه برای دانشآموزان چقدر سخت و پرخطر است: «اگر بچهای بخواهد دورههای متوسطه را طی کند باید با وسیلهای مثل موتور یا ماشین خودش را به روستاهای دیگر برساند. این امکان برای اغلب مردم محروم این روستا فراهم نیست.»
کمبود کلاس درس، کمبود معلم
در این میان شانس دخترها برای درسخواندن و ادامه تحصیل در پایههای دیگر کمتر از پسران است. معلم روستا میگوید: «تنها دو یا سه نفر از بچههای این روستا توانستهاند با سختیهای زیادۀ درسخواندن را ادامه دهند و به دانشگاه بروند. پسران کمی در این روستا دیپلمه هستند و تنها سه دختر دیپلمه در روستا داریم که با مشقت فراوان توانستهاند تحصیل کنند. ترک تحصیل برای دختران در این روستا مساوی است با ازدواج در سنین پایین. در حالی که اگر کلاسهای درس بیشتری در همین روستا باشد به راحتی میتوان والدین این بچهها را راضی کرد تا اجازه دهند بچهها همچنان درس بخوانند.» پایان امکان تحصیل برای بچههای این روستا مساوی است با پایان دوره کودکی و پا گذاشتن در زندگی بزرگترها؛ محکومیتی اجباری که برای دختران با ازدواج زودهنگام و فرزندآوری همراه است و برای پسران با کار کردن. ثناالله میگوید :«بچههای زیادی در سیستانوبلوچستان هستند که تا به حال از روستای خود بیرون نرفتهاند. تحصیل و آموزش برای این بچهها به اندازه آب و غذا حیاتی است برای اینکه بتوانند دنیای خود را بزرگتر کنند و فرصتی برای تجربه زندگی بهتر داشته باشند.» و گیرکردن در چرخه فقر و محرومیت را نتیجه همین کمبود تجربه و آموزش میداند. او میگوید: «مشکل ما فقط کلاس درس نیست؛ حتی تعداد تحصیلکردههای خود روستا هم آن قدر کم است که ما با مشکل کمبود معلم هم روبهرو هستیم.»
بچهها در هوتک غرق میشوند
انتظار وجود وسایل حملونقل عمومی برای روستاهایی که حتی جاده و مسیر دسترسی مناسبی هم ندارند، انتظاری ثانویه است. تعداد کمی از خانوادهها موتورسیکلتی برای تردد به روستاهای اطراف را دارند. خبری از مراکز درمانی و خانه بهداشت نیست. «محمد نعمتیزاده» عضو شورای روستای جماعتزهی میگوید :«هیچ امکانات بهداشتیای در این روستا وجود ندارد. روستایی که 500 نفر جمعیت دارد، هنوز به آب لولهکشی دسترسی ندارد. آبی که با تانکر به اینجا آورده میشود هم کفاف جمعیت را نمیدهد. بماند که همین آب هم با اینکه میگویند بهداشتی است، آب تمیزی نیست.»
هوتکهایی را نشان میدهد که از گذشته به وسیله مردم روستا ساخته شده تا آبهای سطحی و آب باران در آن ذخیره شود. با این حال دو هوتک روستا در خشکسالیهای اخیر خشک شدهاند و هیچ آبی ندارند. نعمتیزاده میگوید: «به خاطر گرمای هوا و نبود امکانات برای کودکان، بچهها معمولا در کنار هوتکها بازی میکنند. هر سال خبر غرقشدن کودکان در این هوتکها را در روستاهای مختلف میخوانیم و میشنویم. چند ماه پیش هم در همین روستای جماعتزهی یک بچه چهار ساله در هوتک غرق شد و جانش را از دست داد. بعد از این اتفاق مسئولان و خیریههای زیادی به اینجا آمدند و وعدههای مختلفی دادند. گفتند دور تا دور هوتکها را فنسکشی میکنند تا خطر غرقشدگی برای بچهها وجود نداشته باشد. اما بعد از آن رفتند و دیگر به اینجا برنگشتند. بچهها هنوز هم در کنار هوتکها بازی میکنند و خطر غرقشدگی برای آنها وجود دارد. این مشکل در تمام روستاهای این منطقه به چشم میخورد.»
رنج دوری از امکانات
مشکلات مردم روستاهای جنوب استان سیستانوبلوچستان یکی، دوتا نیست. مصرف آب آشامیدنی ناسالم اغلب بچههای روستا را با بیماریهای گوارشی و انگل روبهرو کرده است. بارداری زودهنگام هم به این بیماریها دامن زده و زنان روستا را از داشتن زندگی سالم محروم کرده است.
دکتر «سید جمالالدین مغزی» پزشک عمومی داوطلبی که برای ویزیت رایگان به همراه جمعیت هلال احمر به این روستا آمده میگوید: «تعداد زیادی از مراجعان من در این روزها زنانی بودند که در سنین کم ازدواج کرده و تجربه فرزندآوری داشتند. آب آلوده به تنهایی مشکلات و بیماریهای زیادی در اینجا به وجود آورده است. اما این بارداریهای زودهنگام و زایمانهای پشت سر هم در سن کم، وضعیت سلامت زنان روستا را به خطر انداخته است. اغلب این زنان دچار فقر شدید آهن، کمخونی، سوءتغذیه و عفونتهای داخلی و... هستند. همین شرایط جسمی ناسالم و زندگی در شرایط سخت خشکسالی و محرومیت در این منطقه، دلیل مهمی برای ابتلای اغلب این زنان به بیماریهای روحی و روانی و افسردگی شده است.»
نسخه «فاطمه» را پیچیده و چند بار تأکید میکند که همه داروها را مرتب مصرف کند تا کمخونیاش برطرف شود؛ زنی که چهره آفتابسوخته و صورت خشک و چشمهای گودرفتهاش، سن و سال او را بیشتر از 25 سال نشان میدهد. فاطمه هر چهار فرزندش را در همین روستا و به کمک قابله به دنیا آورده است؛ بیآنکه تا لحظه زایمان بداند که بچهای که به دنیا میآورد سالم است یا نه و جنسیتش چیست.
او میگوید: «برای رفتن به سونوگرافی باید تا چابهار برویم که دو ساعت راه است. زن باردار چطور میتواند روی موتورسیکلت، در این جاده خاکی دوام بیاورد؟» و از دیگر زنان روستا میگوید که برای درمان بیماریهای خود هزینه زیادی روی دست خانواده میگذارند و گاهی لازم است چند روزی به ایرانشهر و زاهدان بروند و آنجا بمانند تا عکسبرداریها و دوا و درمانشان به نتیجه برسد؛ مسیری 500 تا 900 کیلومتری که طیکردن هر بارهاش علاوه بر هزینههای بالا، به همراهی مرد خانواده هم نیاز دارد و همین حاشیهها اغلب این زنان را از درمان و پیگیری بیماری خود منصرف میکند.