روزنامه اعتماد
1400/06/10
زمان خودت را درياب!
نسرين مختاريتعبير «تاريخ اكنون» با توجه به دريافتها و شناختهاي آشنا و كليشهاي ما از دانش تاريخ و چيستي آن، شايد متناقضنما (پارادوكسيكال) بنمايد، چراكه در تصور غالب ما، تاريخ، دانش و آگاهي وقايع و رويدادهاي گذشته است. حتي برخي تاريخنگاران سنتي، با تعيين زمانهايي دقيق ميگفتند براي آنكه وقايع و رويدادهايي در حيطه معرفت تاريخي بگنجند، بايد اين زمان خاص (مثلا پنجاه سال) از آنها بگذرد. اين نگاه اما در رويكردهاي جديد تاريخنگارانه مورد ترديد قرار گرفته و مورخان و پژوهشگران جديد تاريخ، از تاريخ اكنون و ضرورت آن سخن ميگويند. روز چهارشنبه سوم شهريور ماه 1400 نخستين جلسه از سلسله نشستهاي موسسه همكاريهاي ميانرشتهاي اكنون با عنوان «درباره تاريخ، چيستي و كليات مسائل اكنون» با حضور برخي از اعضاي گروه و دانشجويان به صورت مجازي برگزار شد. سخنرانان نشست افتتاحيه اين موسسه، حسينعلي نوذري استاد علوم سياسي از دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرج، حسين مصباحيان استاد فلسفه از دانشگاه تهران و داريوش رحمانيان استاد تاريخ از دانشگاه تهران بودند. در اين جلسه هر يك از اين اساتيد درباره تاريخ اكنون و جنبههاي مفهومي آن سخن گفتند. در پايان نيز بحثي ميان افراد حاضر در جلسه در گرفت. آنچه ميخوانيد گزارشي از اين نشست است.
كدام اكنون؟
حسينعلي نوذري به عنوان نخستين سخنران اين جلسه، مباحث خود را با عنوان «كاربستها و كارويژههاي معناشناسي «واژه اكنون» ارايه داد. او با اشاره به اهميت يافتن مفهوم زمان و بسترهاي زماني در مطالعات ميانرشتهاي كه از رهگذر چرخشهايي بنيادين در حوزه علوم انساني و اجتماعي پديد آمد، به چالشهاي معناشناختي مفهوم اكنون پرداخت. در اين راستا، وجوه سهگانه واژه اكنون در زبان فارسي در سه وجه وصفي، قيدي و اسمي به طور اجمالي مورد بررسي قرار گرفت. مسالهاي كه او در رابطه با ترجمه انگليسي واژه اكنون به عنوان نام موسسه بر آن تاكيد داشت موجب طرح مترادفهايي براي آن واژه شد. از اين جهت سوال نوذري اين بود كه «منظور ما از اين مفهوم كدام واژه در آن زبانهاست آيا present است يا at moment ياnow يا ديگر معادلهاي بسياري كه وجود دارد. آيا مفهوم اكنون مويد و مبين نوعي معاصر بودن و معاصريت است. اگر چنين باشد با آنچه ما مدنظر داريم، ناقض غرض خواهد بود. اگر بنا را بر اين بگذاريم كه منظور ما از مفهوم اكنون just the moment باشد، بله، اما اگر منظور just now باشد، به مشكل برخواهيم خورد يعني همان تعبيري كه ژان ليوتار درباره مفهوم مدرن به كار ميبرد و ميگويد مدرن دقيقا به معناي لحظه اكنوني است و همچنين همان تعبيري كه گايوس پترونيوس از درباريان دوران نرون در ارتباط با مساله حال به كار ميبرد.»
او در ادامه بحث، موضوع ظرف زماني «اكنون» را مورد سوال قرار ميدهد كه بر اين اساس بايد مشخص كرد «اكنون» چه دورهاي از زمان را براي پرداختن به مسائل آن شامل ميشود. نوذري بيان داشت: وجه اسمي اين واژه به معناي «در زماني كه در آن هستيم» به كار ميرود. از اين رو به لحاظ فلسفي، سرشت ديالكتيكي مفهوم زمان، ما را با مفهومي تناقضآميز روبهرو ميكند كه گذشته، حال و آينده به طور همزمان از آن زاييده ميشود.
اين پژوهشگر حوزه انديشه سياسي، مفهوم اكنون را بيانگر لحظهاي گذرا ميداند كه نميتوانيم از آن به عنوان هويت يك موسسه و هويتي ماندگار استفاده كنيم، زيرا حيات امور در بستر زماني اكنون بسيار كوتاه است. منظور نوذري از طرح اين بحث اين است كه «ظرف زمانياي كه ما از آن به عنوان اكنون ياد ميكنيم، بلافاصله تبديل به گذشته ميشود. بنابراين چگونه ميتوان به اين مفهوم گذراي معلق و بلاتكليف دل بست. به هر حال وقتي ميگوييم اكنون، ما نميتوانيم صرفا نگاه كنيم و ببينيم هر روز چه حادثهاي رخ ميدهد كه آن را در دستور كار خود قرار دهيم، مگر اينكه بُعد زماني و دامنه شمول مفهوم اكنون را بسيار فراتر از اين گسترش دهيم و بگوييم به طور مثال وقتي ما از اكنون بحث ميكنيم، مسامحتا منظورمان همان معاصر بودن است؛ يعني از وقايع انقلاب مشروطه به اين سو. در اين صورت سوالي در اينجا مطرح ميشود مبني بر اينكه آيا همه آنچه شما ميگوييد مربوط به تاريخ معاصر است؟»
تاملاتي پيرامون مسائل اكنون و نسبت زمان با اكنون
در ادامه بحث، حسين مصباحيان از منظر محتوايي و فلسفي درباره اين مساله تحت عنوان «تاملاتي پيرامون مسائل اكنون و نسبت زمان با اكنون» طرح قضيه كرد.
اين استاد دانشگاه با ارجاع به كتاب «حيات ذهن» هانا آرنت كه با تكيه بر داستان تمثيلي «او» از كافكا و قطعه تمثيلي «چنين گفت زرتشت» نيچه، تصويري از موقعيت منِ انديشنده در زمان اكنون به دست ميدهد، بيان ميدارد كه اكنون نقطه تلاقي گذشته و آينده است و «آدمي هم در همين فضاي بينابين به سر ميبرد. در آن چيزي كه ما زمان حال يا اكنون ميدانيم، نبردي با بار سنگين گذشته و هراس از آينده وجود دارد. بشر در چنين وضعي زندگي ميكند؛ آيندهاي كه يگانه قطعيت آن مرگ است و گذشتهاي كه بار سنگيني دارد. بنابراين موقعيت منِ انديشنده در زمان بينابين گذشته و آينده است يعني اكنوني كه رازآميز و لغزنده است و آدمي كه در آن مستقر شده است.»
مصباحيان ضمن اشاره به تنازعات فرقهاي و بنيادگرايي به عنوان اصليترين شاخصه خاورميانه ياد كرد. او همچنين اضافه كرد: «خشونتي كه در نوع دينداري منطقه وجود دارد، مساله ملي و منطقهاي را بههم پيوند ميدهد. در جهاني هم كه در آن زندگي ميكنيم، منطق سرمايه بر منطق دموكراسي سلطه پيدا كرده است. اين سلطه سبب به رسميت نشناختن حق ديگري و رسميت بخشيدن به نابرابري اجتماعي است.»
به گفته اين استاد فلسفه مهمترين مسائل اكنون ايران شامل 10 محور اصلي است: «اولين مساله، شناسايي يا به رسميت شناخته شدن در همه حوزههاي فردي، ملي، فرهنگي و... است. دومين مساله، سياست است يعني تناقضي كه بين سياست مبتني بر منافع ملي وجود دارد و به تعبير هانا آرنت وعده سياست يا سياست انساني، اخلاقي و همه مسائل زيرمجموعه آن از استبداد شرقي تا دموكراسيهاي سوارهها. سوم، مساله قدرت و ارتباط آن با معرفت است. چهارم، مساله انسان و حقيقت است، يعني انساني كه در جستوجوي حقيقت بوده امروزه با اين مساله مواجه است كه حقيقت بعد از نيچه وجود ندارد و اين مساله موجد بحرانهايي شده است. پنجم، مساله رابطه انسان با فرهنگ ملي است كه مساله خاصگرايي و همه شمولي را ايجاد ميكند. ششم، مساله رابطه انسان با ديگري است كه بحراني اخلاقي است. هفتم، مساله تكنولوژي و سيادت است. هشتم، مساله محيطزيست است. نهم، مساله نابرابريهاي جنسيتي است و دهم، مساله پول و مناسبات سرمايه است.»
او باتوجه به وجه بينش انتقادي به عنوان ويژگي مشترك روشنفكري، اين پرسش را طرح ميكند كه چگونه و با چه روشي بايد با مسائل اكنون مواجه شد؟ مصباحيان در مسير پاسخ، 4 رويكرد متدولوژيك را برميشمرد و درنهايت از رويكرد ميانرشتهاي به عنوان مسوولانهترين روش دفاع مينمايد، چراكه به زعم او «مسائل اكنون پيچيدهتر از آن هستند كه بتوان با عينك يك رشته به همه ابعاد آن پرتو افكند. به عبارت ديگر مسائل و موضوعات اكنون، از موضوعات ميانرشتهاي است. بنابراين ما به جاي اينكه از رشته ميانرشتهاي صحبت كنيم بايد از موضوعات ميانرشتهاي بحث كنيم. با اينكه موضوعات، ميانرشتهاي هستند اما اين مجوز به ما داده نميشود كه مرز بين رشتهها را برداريم و از رشتهاي به نام مطالعات ميانرشتهاي كه يك نوع بازگشت به فلسفه در دوران آغازينش است، بحث كنيم. ما در دوران آغازين، معرفتي به غير از فلسفه نداشتيم و علوم هفتگانه ذيل فلسفه تعريف ميشد. اگر ما بخواهيم چنين كاري كنيم، گويي قرنها تاريخ تحولات فكري و معرفتي بشر و فلسفه تجزيه علوم و تخصصي شدن آنها را ناديده گرفتهايم. بنابراين هدف همكاري ميانرشتهاي يا آنگونه كه موسسه ما آن را پيگيري ميكند، اين است كه هر كس در پرداختن به مسائل اكنون منحصرا در چارچوب حدود و ثغور رشته معرفتي خود سخن ميگويد كه البته از نوع سخن گفتن با خود و در خود نيست بلكه با صاحبان معارف رشتههاي ديگر است. اگر چنين فرآيندي پيش گرفته شود، به شناسايي درزها و فاصله ميان رشتهها منجر خواهد شد و به تعبير مرلوپونتي مثل يك پروژكتور عمل ميكند كه قادر است، زواياي مبهم و تاريك چيزي را بيشتر به چشم آورد.»
در مسير نو شدن
داريوش رحمانيان به عنوان آخرين سخنران تحت عنوان «ملاحظاتي تاريخي درباره اكنون و گزارشي از فرآيند شكلگيري موسسه همكاريهاي ميانرشتهاي اكنون» به ارايه روايتي كوتاه و جامع از سرگذشت و چگونگي تاسيس موسسه اكنون پرداخت. او در مقام يكي از نخستين اعضاي تشكيلدهنده اين حلقه فكري-فرهنگي شرحي اجمالي از فراز و فرودهاي شكلگيري اين جريان به دست داد كه پيشينه آن به پژوهشكده تاريخ اسلام بازميگردد: «ما در ابتدا شروع به دعوت از پارهاي از استادان گرامي كرديم كه همين اعضاي كنوني گروه هستند و موسسه را شكل دادند. اين دعوت با اهدافي صورت گرفت و از دوستان خواهش كرديم و سخنرانيهايي برگزار شد... اين گروه به تدريج شروع به رشد كرد و در همان يكي، دو سال اول هم فعاليت بسياري داشت. اين گروه در همان آغازين جلساتي كه برگزار كرد، روي همين مسائلي كه امروز آقاي دكتر مصباحيان و آقاي دكتر نوذري اشاره كردند و من هم اشاره كردم، شروع به بحث كرديم و تا همين امروز هم ما هرگز به يك وفاق عام نرسيديم. ما با اينكه به ميزان چشمگيري با يكديگر دوستي، همراهي و همكاري ميكنيم اما اختلافنظر هم كم نداريم.» او در ادامه خاطرنشان كرد كه اين جريان فكري، جايگاه بسيار قابل توجهي در فضاي معرفتي ايران داشته است، زيرا «اين جريان يكي از حلقههاي بسيار تاثيرگذار در تحولات فكري و علمي حوزه علوم انساني در همين دهه اخير بوده است. اين حلقه، كارنامه درخشان و موثري داشته است و بايد تاريخ آن نوشته و گفته شود.»
اين استاد دانشگاه با تكيه بر تبارشناسي واژه now در زبان انگليسي و واژه نودر زبان فارسي اذعان داشت: «ما براي اينكه نو شويم بايد به نو بينديشيم و آماج اصلي اين موسسه اين است كه در راه نو شدن و اكنوني شدن فرهنگ و دانش ايران و ايراني به سهم خود گام بردارد.»
صوفي ابنالوقت باشد اي پسر!
پس از ارايه سخنرانيها، مباحثي در قالب گفتوگو از سوي حسين مجتهدي، داريوش رحمانيان و حسين مصباحيان مطرح شد. مجتهدي در مقام مدير گروه و موسسه اكنون، تجربه حضور خود در اين گروه را آموزنده و پربار توصيف كرد. او باتوجه به حيطه تخصصي خود يعني روانشناسي به نقل از فرويد، مواجهه درگيرانه با تاريخ، فلسفه و ادبيات را براي يك روانكاو با اهميت تلقي نمود و تاريخ روانكاوي را سرشار از تعاملات عميق ميانرشتهاي دانست.
مجتهدي در ادامه بحث خود در رابطه با خطي نبودن زمان و ناممكن بودن جداسازي حال از گذشته تاكيد داشت كه «در بستر انديشه هايدگري، از سر گرفتني دوباره وجود دارد كه آيندهگراست ولي گذشته به يك شكل اصيل از سر گرفته ميشود. غيراصيل آن است كه آن گذشته بخواهد فراموش شود. بنا به تعبير پيتر ويدمر، زمان حال و كنوني، امر واقع است ولي گذشته نمادين است و آينده هم خيالين است. در حقيقت ما هر چه را كه بر آن دست ميگذاريم به نوعي با گذشته پيوند دارد. اين گذشته، از اين منظر تاريخ انتقادي خواهد بود نه تاريخ عظمتگرا يا تاريخ صرفا نوستالژيك. اين تاريخ انتقادي نميتواند از اين اكنونيت جدا باشد و اين اتفاقي است كه رخ داده است و همچنان ادامه دارد.»
حسين مصباحيان در اين بخش از نشست ضمن تاكيد بر مواهب همكاريهاي ميانرشتهاي، خطرات بر هم ريختن مرز ميان رشتهها را متذكر شد و با ذكر مثالي افزود: «به طور مثال تحليل دوركيم از خودكشي براي من يك تحليل جامعهشناسانه است و كمترين ربطي به رويكرد من نسبت به اين مساله ندارد. فلسفه يا تاريخ بايد تفسير ديگري از اين مساله داشته باشند. آنها چگونه همديگر را پبدا ميكنند؟ آنها در اين نقطه همديگر را پيدا ميكنند كه بدانيم خودكشي يك موضوع ميانرشتهاي است، نه يك موضوع تك رشتهاي. در اين صورت از مناظر مختلف بر آن پرتو افكنده ميشود، درزها و شكافهايي كه بين اين رشتهها وجود دارد هم شناسايي ميشود و اين امكان را به ما ميدهد كه به درك بهتري از پديده برسيم.»
داريوش رحمانيان ضمن نقد از موضع مصباحيان در رابطه با حفظ مرز رشتهها، با توجه به بحث ميانرشتهاي و تخصصگرايي رشتهها بيان داشت: «هنگامي كه آقاي دكتر مصباحيان ميفرمايند ما بايد به معناي تخصصي كلمه يك كار تاريخي انجام دهيم، دقيقا منظورشان چيست؟ همين مساله، مورد اختلاف شديد است. در اينجا نكتهاي وجود دارد. اساسا فارغ از اينكه موضع من راجع به اين بحث چيست، به طور كلي من قائل به چيزي هستم كه ادراك و تخيل و فهم مورخانه است من ميپذيرم كه بايد راجع به خودكشي، تحليلي جامعه شناختي يا تاريخي صورت گيرد ولي يك كار ديگر هم ميتوان انجام داد يعني همان چيزي كه دكتر مصباحيان و همفكران ايشان آن را خطرناك ميدانند.»
حسين مجتهدي در ادامه بحث به ذكر اين نكته راجع به مفهوم اكنون پرداخت كه «آينده بايد به يك اكنونيتي برسد تا بخواهد تحقق پيدا كند وگرنه تصويري خيالين بيش نيست. برخي معتقدند اين شعر مولوي هم ميتواند با اين خوانش همسو باشد: «صوفي ابنالوقت باشد اي رفيق / نيست فردا گفتنش شرط طريق» ابنالوقت و فرزند زمان بودن به يك تعبير شايد اكنونيت را هم در درون خود داشته باشد.»
رحمانيان در پايان مباحث خود، دو سخن را به منزله حسنالختام كلامش بيان كرد: يكي حديث شريفي است از قول حضرت امام صادق(ع) كه ميفرمايد: «العالم به زمانهِ لا تحجمُ عليه اللّوابس»: شبهات بر كسي كه عالم بر زمانه خويش است، هجوم نميآورد و ديگري سخني از شاعر بزرگ معاصر ايران زمين، احمد شاملوست كه ميگويد: «آن كسي كه زمان خويش را در نيابد پيش از آنكه عمرش به سر آيد مرده است». مصباحيان به عنوان نكته پاياني اين نشست عنوان داشت كه از ديدگاه رشته فلسفه، موضوع و روش از جمله استلزامات هر نوع از معرفت است چنانكه در صورت نبود اين استلزامات، چيستي يك معرفت زير سوال ميرود. «بنابراين صاحب هر معرفتي بايد بگويد موضوع معرفتي كه او به آن تعلق دارد چيست و روش آن كدام است؟» او در ادامه افزود كه هر رشتهاي از درون با بحرانهايي مواجه است كه بايد به آن توجه كرد. بر اين اساس جديترين پرسش در برابر هر معرفتي، پرسش از چيستي آن است.
مهمترين مسائل اكنون ايران شامل 10 محور اصلي است: «اولين مساله، شناسايي يا به رسميت شناخته شدن در همه حوزههاي فردي، ملي، فرهنگي و... است. دومين مساله، سياست است يعني تناقضي كه بين سياست مبتني بر منافع ملي وجود دارد و به تعبير هانا آرنت وعده سياست يا سياست انساني، اخلاقي و همه مسائل زيرمجموعه آن از استبداد شرقي تا دموكراسيهاي سوارهها. سوم، مساله قدرت و ارتباط آن با معرفت است. چهارم، مساله انسان و حقيقت است، يعني انساني كه در جستوجوي حقيقت بوده امروزه با اين مساله مواجه است كه حقيقت بعد از نيچه وجود ندارد و اين مساله موجد بحرانهايي شده است. پنجم، مساله رابطه انسان با فرهنگ ملي است كه مساله خاصگرايي و همه شمولي را ايجاد ميكند. ششم، مساله رابطه انسان با ديگري است كه بحراني اخلاقي است. هفتم، مساله تكنولوژي و سيادت است. هشتم، مساله محيطزيست است. نهم، مساله نابرابريهاي جنسيتي است و دهم، مساله پول و مناسبات سرمايه است.»
سایر اخبار این روزنامه
فرار به ۲۰ سال قبل
وزارت خارجه از ديپلماسي بحرانهاي منطقهاي حذف شده است
وقتي نظاميان افغانستان آمدند من در مرز بودم
كولاك زنان ايراني در توكيو
زمان خودت را درياب!
آخرين وضعيت بازداشت 9 وكيل به اتهامهاي امنيتي
ترديد درباره منشا آتشسوزيهاي زاگرس
تشديد نابرابري ميان ثروتمندان و فقرا
لزوم تغيير نگاه به مهاجرين افغانستان
بازخواني طرح منع شكنجه مجلس ششم
پارادايم راهآهن بايد تغيير كند