به دانشآموزی که گوشی ندارد، چه بگوییم؟
یاسر نوروزی: سال گذشته به جهت شیوع ویروس کرونا، سیستم آموزش و پرورش کشور به آموزش غیرحضوری رضایت داد. سامانه «شاد» همزمان به راه افتاد و با گذشت زمان تلاش داشت موانع خود را رفع کند. دانشآموزان و معلمان اما همچنان سردرگم بودند. ضمن اینکه بخشی از آنها اصلا به فناوری مورد نظر دسترسی نداشتند. با این حال مانع جدی کرونا اجازه نمیداد که کلاسها به شکل حضوری برگزار شود. در عین حال کلاسهای غیرحضوری هم چندان نویدبخش آموزش مناسبی نبود. تمام این چالشها را با یکی از کارشناسان امور آموزشی مطرح کردیم. محمدرضا حمیدینژاد، در عین آشنایی به زبان، تحصیلات خود را در رشته کامپیوتر هم ادامه داده است. صاحب ترجمه هم هست و کتابی در حوزه تاریخ نیز به فارسی برگردانده است. چالشهایی که او مطرح میکند، به جهت حضور و آشنایی در کلاسها قابل تأمل هستند. بخوانید.
سال گذشته تحصیلی، دانشآموزان در کلاسها حضور نداشتند و کلاسها به شکل غیرحضوری برگزار شد. امسال ممکن است از دو شیوه حضوری و غیرحضوری استفاده شود. اگر بخواهیم چالشهای آموزش غیرحضوری در ایران در مدارس را بررسی کنیم، چه نکاتی میشود مطرح کرد؟
بزرگترین مشکل، عدم شناخت معلم نسبت به دانشآموز است. این عدم شناخت باعث چه میشود؟ من چون شاگردم را نمیشناسم نمیدانم چگونه باید با او برخورد کنم. بعضی از دانشآموزان نیاز به تشویق دارند، بعضیها نیاز به جدیت دارند. یا مثلا کار زیاد باعث میشود بعضیها نسبت به درس دافعه پیدا کنند. یعنی ما باید برحسب نیاز دانشآموز به او خوراک بدهیم.
به نوعی بحث مخاطبشناسی مطرح است…
بله. نسبت به شخصیت باید برخوردهای متناسب داشته باشید. علاوه بر آن نسبت به تواناییها باید به طرف کار بدهیم. ما در این ایام چون دانشآموزان را نمیدیدیم و نمیتوانستیم شناخت مناسبی داشته باشیم، نمیتوانستیم هیچ برآوردی از افکار دانشآموزان داشته باشیم. هیچکدام از اینها اتفاق نیفتاد. این مشکل ما معلمها بود از آن طرف، معضل بچهها هم بود. آنها هم به همین نسبت معلم خودشان را نمیشناختند. یعنی ارتباط عاطفی یا رفتاری بین ما برقرار نمیشد. یعنی به غیر از یکی دوباری که ما را دیدند، مابقی ارتباط فقط از طریق صوت بود.
چالشهای برقراری ارتباط از طریق سامانه را چطور ارزیابی میکنید؟
من مثال مشخص بزنم. اگر میخواستم فیلم ضبط کنم، امکانپذیر نبود. چرا؟ چون مثلا یک فیلم کوتاه در حد چهار پنج دقیقه، حجمش آنقدر زیاد میشد که من اگر میخواستم بارگذاری کنم، با سرعت اینترنتی که ما داریم، یکی دوساعت طول میکشید. تازه سرعت اینترنت من خوب است. یعنی من اگر میخواستم فیلم از خودم بفرستم، بارگذاری این فیلم کوتاه، پروسهای بسیار زمانبر بود. در واقع باید برای آپلود یک فیلم یکی دو دقیقهای یکساعت منتظر میماندید. تازه سرعت اینترنت من شخصا خوب است؛ حالا حساب کنید سرعت اینترنتتان هم پایین باشد! اولیا هم بعد از مدتی گفتند فیلم نگذاریم، چون برای دانلودکردن همین مشکل را داشتند. میگفتند صوت بگذارید. ضمن اینکه شما اگر مناطق محرومتر را حتی در شهرهای بزرگ، مثلا همین تهران در نظر بگیرید، خب سطح سواد پایینتر است؛ یعنی خانواده از پس درس دانشآموز برنمیآید. در خانوادههایی که به لحاظ اقتصادی کمتر با مشکل مواجه هستند و سطح سوادشان هم بالاتر است، اگر بچه سوالی داشته باشد، پدر و مادر میتوانند از پس سوال بربیایند، ولی خانوادههایی که ما با آنها سروکار داشتیم، از پس سادهترین مسائل هم برنمیآمدند. در واقع دانشآموز کسی را ندارد که از او کمک بگیرد.
مگر همین ارتباط صوتی بین شاگرد و معلم برقرار نبود که طرف بخواهد سوالش را بپرسد؟
چنین دانشآموزی چقدر مگر میتواند بپرسد؟ به اضافة اینکه وقتی حضوری است، آدم میتواند توضیح بدهد ولی گاهی در قالب صوت نمیشود مثلا مسأله ریاضی را توضیح داد. شما مسألهای را مینویسید، بعد به شکل دیداری برای دانشآموز توضیح میدهید. در واقع در این نوع آموزش، آموزش دیداری و شنیداری همزمان انجام میشود. در عین حال برگردم به همان صحبت ابتدایی که درباره شناخت گفتم. وقتی مسألهای را مینویسید، زمانی که تجربه معلمی داشته باشید، به راحتی از نگاه بچهها میتوانید درک کنید که مبحث مربوطه برای دانشآموز جا افتاده یا نه. من گاهی حتی وقتی سوالی هم به بچهها میدهم، از نوشتنشان، از حرکت قلمشان روی کاغذ میتوانم بفهمم که توانستهام نکته مورد نظرم را برسانم یا نه. البته در هر کلاسی یک تعداد هم نمیتوانند حل کنند و در این شکی نیست که باید وقت بیشتری اختصاص داد. ولی وقتی اکثر بچهها شروع به حلکردن میکنند، یعنی منِ معلم توانستهام موضوع را انتقال بدهم و از اینجا میفهمم که میتوانم بروم سراغ مبحث بعدی. در آموزش غیرحضوری که سال گذشته تجربه کردیم، هیچوقت نمیتوانستم بفهمم آیا توضیحی که من دادهام، برای دانشآموزها جا افتاده یا نه.
بین صحبتها به طبقات پاییندست اشاره کردید. مشکلات اینها قطعا در آموزش غیرحضوری به مراتب بیشتر است. دقیقا مثل همان نکتهای درباره حضور والدین به عنوان کمککار بچهها گفتید.
من در یکی از مناطق تهران که به لحاظ اقتصادی، طبقات محرومتر در آن زندگی میکنند، تدریس دارم. مثال میزنم. از بین 38 دانشآموزی که داشتم، دیدم عدهای از آنها بعد از یکی دوماه دیگر سر کلاس نیستند! زمانی که وقت میدادم اولیا بیایند و اگر مشکلی دارند مطرح کنند، فردی آمد و گفت پسرش را فرستاده سر کار! چرا؟ این بچه اصلا گوشی نداشت که بتواند در کلاس حضور داشته باشد. برای همین مادر خانواده ناچار بچه را فرستاده بود خودش کار کند تا بتواند یک گوشی بخرد و در کلاس شرکت کند. این فقط مربوط به این دانشآموز نبود. بعضیها که اصلا وسیلهای برای ارتباط آنلاین نداشتند و خیلی از خانوادهها هم گوشی خوبی برای شرکت در کلاس نداشتند. امسال یکی از بزرگترین معضلاتی که برای ما پیش میآمد این بود که غیرحضوریشدن کلاسها فرصتی شده بود برای خانوادهها تا بچههایشان را بفرستند سر کار!
چرا؟
وقتی کلاس غیرحضوری است، خانوادههایی که با مشکلات اقتصادی زیادی مواجه است، فکر میکند حالا که بچه به مدرسه نمیرود، فرصت خوبی است تا بخشی از مشکلات اقتصادی خانواده را حل کند! امسال تقریبا هشت تا از بچههای همان کلاسم سر کلاس نبودند. وقتی از خانوادههایشان جویا شدم، گفتند اینها را سر کار گذاشتهاند. تقریبا امسال از 38 دانشآموزی که در آن کلاس داشتم، 5 نفر ترک تحصیل کردند.
چه پایهای؟
پایه ششم.
ترک تحصیل؟
بله، خانواده آمد مدرسه امضا داد. وقتی طرف یک گوشی ساده برای کلاسهای غیرحضوری ندارد و از آن طرف خانواده هم با مشکلات اقتصادی دستوپنجه نرم میکند، همین میشود.
درحال حاضر مسئولان آموزش و پرورش بسیاری از مشکلاتی را که مثال زدید، دیدهاند و به این نتیجه رسیدهاند که بخشی از آموزش حضوری باشد، بخشی از آن غیرحضوری. یعنی تلفیقی باشد از این دو روش. با این شیوه چقدر موافقاید؟
وقتی میگوییم تدریس آنلاین، یعنی تکنولوژی. یعنی ما باید بررسی کنیم در یک کلاس آیا همه امکانات تکنولوژی آنلاین را دارید؟ وقتی من نگاه میکنم میبینیم نصف کلاس من تکنولوژی لازم را ندارند، چه چیزی در این زمینه میتوانم بگویم؟ نکته بعدی درباره تکنولوژی مورد استفاده سیستم آموزشی است. ما سال گذشته یکی از اپلیکیشنهای امارات را بررسی کردیم که مخصوص کلاس پنجم دبستان بود. البته تولید خود امارات نبود؛ هزینه کرده بودند یکی از کشورهای اروپایی (گمان کنم آلمان) برایشان ساخته بود. شما در این اپلیکیشن انواع و اقسام امکانات را میدیدید؛ انیمیشن، فیلم، صوت، گرافیک و همگی متناسب با درس. ما چه کردیم؟ هیچکدام از این کارها را کردیم؟ یا فقط انتظار داشتیم معلم تمام بار کلاس غیرحضوری را به دوش بکشد؟ حرفم این است وقتی ما میتوانیم سمت تدریس آنلاین برویم که اولا امکاناتش بین مردم باشد و دوم اینکه از قابلیتهای آن هم به نحواحسن استفاده کرده باشیم. وقتی یک فیلم نمیتوانیم روی این سیستم آپلود کنیم، به چه کاری میآید؟
خب از آن طرف امکانات اجرای کامل شیوهنامههای بهداشتی را در همه مدراس نداشتیم، برای همین به این نتیجه رسیدهاند. یعنی به خاطر چالشهای آموزش آنلاین، تصمیم گرفتهاند دستکم بخشی از ماجرا به شکل حضوری باشد.
اما من فکر میکنم این تصمیم بیشتر ریشه در حمایت از مدارس غیرانتفاعی دارد.
چطور؟
وقتی تدریس فقط آنلاین باشد، خانوادههایی که بچههایشان در مدارس غیرانتقاعی ثبتنام میکردند، به این نتیجه میرسند چرا باید هزینه کنند؟ چون عموم خانوادهها به خاطر امکانات مدرسه و معلمها بچهها را در مدارس غیرانتفاعی ثبتنام میکنند اما وقتی کلاس غیرحضوری باشد، خیلی از این قابلیتها بلااستفاده میماند و طرف هم به این نتیجه میرسد هزینه اضافه نکند. شما سال گذشته را نگاه کنید، بهرغم اینکه شرایط مناسب نبود، تا روزهای اول همچنان بر کلاس حضوری اصرار داشتند، بعد که مردم بچهها را در مدارس غیرانتفاعی ثبتنام کردند، آموزش غیرحضوری شد!
خب در چنین شرایطی، پیشنهاد چه باید باشد؟
باید اولویتبندی میکردند و در موعد تعطیلات تابستانی، بعضی موانع را برطرف میکردند. مثالش همان کشور امارات است که عرض کردم. در این مدت میتوانستند بخشی از کمبود گوشیها را هم جبران کنند. برای همین چون این موانع برطرف نشده و هنوز هم موجود است، به جهت سلامتی بچهها، ناچار دوباره باید به تدریس آنلاین برگردیم.
پس با تدریس آنلاین در چنین شرایطی موافقاید؟
چارهای نیست. چون ببینید؛ ما میگوییم دانشآموز اگر حتی خیلی هم باهوش باشد و از پس تمام درسها هم بتواند خودش بربیاید باز باید به مدرسه برود. چرا؟ به خاطر اینکه در مدرسه بیشتر از درس، مخصوصاً در پایههای پایین، دانشآموز رفتارهای اجتماعی را یاد میگیرد. مثلاً یکی از دعواهای عمده بچهها در پایههای پایین این است که طرف نمیتواند با بغلدستیاش مسالمتآمیز برخورد کند. میگوید آقا این دفترش آمد این طرف! مدادش را گذاشت اینجا! کیفش آمده این طرف! معلم در این مواقع باید چه کار کند؟ جای اینها را عوض کند؟ نه! اتفاقاً این بخشی از رشد بچه است. باید کنار هم باشند تا موضوع کنار آمدن با همدیگر را یاد بگیرند. چراکه اگر در سنین پایین رشد اجتماعی نداشته باشند در سنین بزرگسالی با آسیبهای بسیاری بدتری مواجه میشوند. بعضی رفتارهای اجتماعی را باید در سن خاص خودش یاد گرفت. یعنی مهمترین دغدغة معلمهای پایههای پایینتر برای آموزش، تعلیم رفتارهای اجتماعی است. گاه شیوه برخورد با بعضی مشکلات را نه معلم میتواند به بچه بیاموزد نه خانواده. همسالان او هستند که بهتدریج به دانشآموز یاد میدهند؛ همکلاسیهای او. شما به بعضی کشورهای شرق آسیا که نگاه کنید میبینید در سه پایه اول، اصلا درس انقدرها مهم نیست. تمرکزشان بیشتر آموزش رفتارهای اجتماعی در مدرسه است. چون آن را مهمتر از درس میدانند. در واقع نیامدن بچهها سر کلاس مخصوصاً در پایههای پایین باعث میشود که اینها رفتارهای اجتماعی را یاد نگیرند و به معضلات جدیتری در آینده دچار شوند. فرض کن بچهای که سه سال سر کلاس نبوده، ناگهان میآید مینشیند کلاس چهارم. حجم کتاب چهارم ایجاب میکند بچه یکسری رفتارهای اجتماعی را تا پایة چهارم یاد گرفته باشد. حالا معلم میخواهد کتاب را درس میدهد، میبینید اینها اصلا به لحاظ اجتماعی در حد کلاس چهارم نیستند و باید یکسری مسائل ابتدایی اجتماعی را به اینها آموزش بدهد! یعنی بیشتر وقت معلم میرود به تعلیم آن مسائلی که بین بچهها پیش میآید. همین الان هم معلمها دارند این نکته را میگویند. میگویند یکی از دغدغههای بزرگ ما این است که بچهها رفتارهای اجتماعی را یاد نمیگیرند. همین چند وقت پیش در یکی از تحلیلهای جامعهشناختی به نکته بسیار درستی اشاره شده بود. طبق این تحلیل ما در مدرسههایمان به خاطر اینکه تعداد بچهها زیاد است و امکانات مدرسه به تعداد بچهها نیست، با مشکلاتی مواجهایم؛ مثلا سرویس بهداشتی یا شیر آبخوری بسیار کم است. در این تحلیل بررسی شده بود چرا ما در بزرگسالی بهگونهای نامنظم، آشفته و گاهی خودخواهانه رانندگی میکنیم؟ یعنی مثلاً چرا به محض اینکه یک لاین خلوت میبینیم، فوری داخل آن میرویم و اصلا توجه نمیکنیم ممکن است حق با ما نباشد. طبق این تحلیل این معضل رفتاری به دوران دبستان مربوط بود. چرا؟ چون امکانات ما در زمان دبستان اندک بوده و بهتدریج یاد گرفتهایم اگر موقعی که زنگ میخورد با تمام سرعت سمت سرویس بهداشتی نرویم، جا پر میشود و کل زنگ تفریحمان هدر میرود بابت منتظر ماندن در صف دستشویی! برای همین یاد گرفتهایم از هم جلو بزنیم تا زودتر به خواستهمان برسیم بلکه بخشی دیگر از خواستهمان را تأمین کنیم. در واقع میخواهم بگویم رفتارهای اجتماعی که در مدرسه میآموزیم، بخشی از آن هم به این شکل است. اما در کلیت رشد رفتاری اجتماعی دانشآموز به جهت حضور او در مدرسه است. با این حال بهناچار در این وضعیت هستیم و با وجود تمام مشکلاتی که گفتم، احتمالا دوباره باید به تدریس آنلاین تن بدهیم.
به نظر میرسد حتی اگر امکانات هم موجود بود، باز با بخشی از معضلات دیگر درگیر میشدیم؛ مثلا در دسترسبودن گوشی به شکل مداوم دست بچهها هم خودش نکتهای است که عدهای به آن اشاره کردهاند.
یکی از بیشترین مراجعات اتفاقا در همین رابطه بود. خیلی از خانوادهها گلایه داشتند که ما نمیتوانیم تمام ساعت گوشی را دست بچهها بدهیم. در واقع همان دوساعت درس را هم ناچار بودند بالای سر بچه باشند. چون دسترسی به اینترنت دارند و خودش معضلاتی تازه به وجود میآورد. به هرحال بعضی خانوادهها چند فرزند دارند و نمیتوانند همزمان مراقب همه بچهها باشند. برای همین میگفتند ساعت کلاس را دقیق مشخص کنیم تا بعد از کلاس گوشی در دسترس بچهها نباشد؛ یعنی حتی ارسال تکلیف و ارسال فیلم نداشته باشیم. دلیلشان هم این بود که میگفتند بچهها وقت و بیوقت به بهانه اینکه ببینیم معلممان چیزی فرستاده یا نه، گوشی را از ما میگیرند. گوشی گرفته میشود و خب به هرحال میتوانند هر استفادهای از آن بکنند. متأسفانه ما فیلترینگ مناسب سن بچههای مختلف در ایران نداریم، در صورتی که در کشورهای پیشرفته چنین فیلترینگی وجود دارد؛ مثل انگلستان. روی کامپیوتر یا گوشی فیلتر مناسب سن بچه تنظیم میشود تا او به هر سایتی دسترسی نداشته باشد. ما اما در ایران نوعی فیلترینگ به کار بردهایم برای بچه کوچک تا مرد شصت ساله! ضمن اینکه بچه کمی که بزرگتر میشود، راحت میتواند فیلترشکن نصب کند و هر سایتی را که خواستند ببینند. بچهها از پایه ششم دیگر میدانند فیلترشکن چیست و به راحتی آن را نصب میکنند. مخصوصا که سنشان هم سن کنجکاوی است و بهطور طبیعی این کنجکاویها را میبرند در اینترنت مرتفع میکنند. مثلا سوال، کلمه یا تعبیر مورد نظرشان را تایپ میکنند و به آن میرسند و بعد با استفاده از فیلترشکن دسترسی پیدا میکنند. بزرگترین معضل خانوادهها این بود. خانواده با عصبانیت به من میگفت که من دوساعت بیشتر وقت نمیکنم بالای سر بچهام بنشینم و نمیتوانم گوشی را دایم دستش بدهم. درست هم میگفت. یکسری از خانوادهها هم که حساسیت نداشتند و خیلی راحت گوشی را در اختیار دانشآموز قرار داده بودند. من با بحث اعتقادی و اینها کاری ندارم. بچه پنجم دبستان وقتی که این مسائل برایش به وجود میآید، یعنی وارد یکسری مسائل میشود، دچار بلوغ زودرس میشود. در واقع با فردی مواجه میشویم که از نظر ذهنی بالغ نیست اما به لحاظ جسمی بالغ شده و این مشکل ایجاد میکند؛ یعنی یک بچه بالغ است. بچهای که آگاهی ندارد اما بالغ شده و این هم معضلات بسیاری به وجود میآورد.